رمان آغوش سرخ
-
رمان آغوش سرخ پارت آخر
آیلار موهایش را به عادت همیشگی پشت گوش فرستاد و حسین ادامه داد: _دو هفته اردو هم نتونسته آتیش و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۱۴
با اخم غلیظی نگاه به سرم سپس به رنگ بشدت پریده اش انداخت: _ خوبی؟! آلما جوابی نداد و به…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۱۳
به محض مرخص شدن بهداد عمه فخری و افتخار که از نبود آلما و دخترش علنا” رضایت داشتند به خانه…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۱۲
بهداد بد بود. بدتر شده بود عوضی بود. عوضی تر شده بود. بهشید مجبور بود تمام مدت تو مغازه باشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۱۱
پرده رو کنار زده بودم و به دانه های برفی که آروم آروم روی زمین مینشست و به سرعت روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۱۰
فویل را از روی ظرف غذا برداشتم: _نظرت چیه؟! تک خنده ایی کرد و دستش و پشت گردنش گذاشت: _مهندسم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۹
غرق در خواب بودم که دستی دور شانه هایم حلقه شد.هنوز کامل هشیار نشده بودم که با انزجار روی لاله…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۸
صدای امیرعلی به وضوح نگران شد: _آیلی؟! چی شده؟! چته چرا گریه میکنی؟! اتفاقی افتاده؟! آیلار آب بینی اش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۷
آهی کشیدم و به اتاقک روبرو که دختر و پسری میخندیدند نگریستم. _ چند تاش غرق شد؟! سرمو از زانوم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۶
با لحن جدی گفت: _شما؟! لبمو تر کردم: _ شما همیشه به هر شماره ناشناسی که بهتون زنگ میزنه میگید…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۵
کش و قوس محکمی به خودم دادم.چشمامو کمی باز کردم و با دیدن نوری که که کل اتاقمو روشن کرده…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۴
با ورود خانمها ب داخل حیاط قدیمی و زیبا بهداد به سمتشان آمد: _ به به… چه خبره اینجا… حوری…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۳
_ اینجا پاتوق مجردی ات بود که! سرمو چرخوندم سمت صاحب صدا.برای چند ثانیه از اون هیبت وحشت کردم! صاحب…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت ۲
– می خوای الان بریم باهاش صحبت کنیم؟ آلما سرش را تکان داد. – فعلا نه. – یعنی نمی خوای…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغوش سرخ پارت یک
نام کتاب رمان آغوش سرخ نویسنده کیاندخت درب اتاق به شدت و محکم باز شد. آن قدر محکم که به…
بیشتر بخوانید »