رمان اردیبهشت
-
رمان اردیبهشت پارت آخر
به ساعت رو مچم نگاه کردم: -ساعت ۸ و نیمه. نیم ساعت دیگه می رسیم. کفش دیگه ای اوردی؟ -آره…
بیشتر بخوانید » -
رمان اردیبهشت پارت ۷
-به نظرت به هیراب زنگ بزنم ببینم امروز تو شرکت دیدش یا نه؟ یه جور سر بسته بپرسم؟ غزاله بی…
بیشتر بخوانید » -
رمان اردیبهشت پارت ۵
چاقوی یکبار مصرف را برداشتم و تکه از آن بریدم و سر چنگال زدم. به سمتش گرفتم.. چنگال را از…
بیشتر بخوانید » -
رمان اردیبهشت پارت ۴
مکثی کرد : -باباش از خونه بیرونش کرده! صبح با گریه اومد در مغازه… گفت باباش گفته جمعه میام به…
بیشتر بخوانید » -
رمان اردیبهشت پارت ۳
نوشین لبخند زد و گفت: -ازش خوشت میاد؟ از درد چهره ام را جمع کردم و گفتم: -نمی دونم…اصلا نمیشناسمش!پدر…
بیشتر بخوانید » -
رمان اردیبهشت پارت ۲
صدای هیراب بود. مکث کردم و از ترس اینکه نوران را ببیند و فکر ناجوری کند. آنی به هم ریختم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان اردیبهشت پارت یک
نام رمان: اردیبهشت نویسنده: غزل سلیمانی …و خدایی که در این نزدیکی است اُردیبِهشت شناسنامه و توضیحات: نام رمان: اردیبهشت…
بیشتر بخوانید »