رمان قَراوُل
-
رمان قَراوُل پارت ۴۳
پلک هایش هی می پرد … یا خدا دوباره مشکلی برایش پیش نیاید؟ نفس هایش تند می شود و من…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل پارت ۴۲
آشوب دیگر سر از پا نمی شناسد و ذوق زده دستان طاهره را می گیرد – خونهس؟ – آره ماجد…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل پارت ۴۱
هردو با ذهن های مغشوش خیره اند به امواج دریایی که غروب را همراهی می کنند البرز در فکر پلان…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل پارت ۴۰
البرز پاکت را باز و داخلش را کنکاش می کند … خالی! – سگ تو این شانس … می دونی…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل پارت ۳۹
گمانش در ۲۰ سال عمرش اولین باری است که عصبانیتش را بروز می دهد … چه مرگش شده؟ البرز سری…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل پارت ۳۸
راحله اما حرص دارد … حریص شده بود … مرد شهری جذاب تر از آن بود که به نام آشوب…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل پارت ۳۷
سریع جلوی صنم را می گیرد – ئه وا صنم … چه تصادفی … احوالت چطوره؟ از این همه نقش…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل پارت ۳۶
نگاه حیرانم می چرخد سمت سیاوش … او هم رنگ به رخسار ندارد … چه شد؟ – خیلی خب ……
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل پارت ۳۵
جیغ و داد می کند … بدنش روی ماسه ها کشیده می شود و دورش می کنند … صدای جیغ…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل پارت ۳۴
سر پایین می اندازم … خدا لعنت کند این شیطان را که نمی دانم چرا هر ثانیه بیشتر در جلدم…
بیشتر بخوانید »