رمان از مصدر ستودن
-
از مصدر ستودن پارت 5
گفت-ستایش میخوام مامان بابا از اتفاق امروز خبر ار نشن… باشه خواهری؟ نگاش کردم لبخند تلخی زد که چشام پره…
بیشتر بخوانید » -
از مصدر ستودن پارت 4
پارت 4= از سمیرا پرسیدم چی میخوری که گفت-بزار یه نگاهی بندازم ببینم چخبره – هوم بعد از 2 دقیقه…
بیشتر بخوانید » -
از مصدر ستودن پارت 3
پارت 3= خجالت نمیکشین تو این سن لامصبا شما دو تا خواهرین یکیتون 20 ساله یکی 26 ساله خجالت بکشین…
بیشتر بخوانید » -
از مصدر ستودن پارت 2
پارت 2=دهنا همه باز مونده بود مگه این یارو چقد سن داره؟ همون موقع جوادی یکی از پسرای کلاس فکرمو…
بیشتر بخوانید » -
رمان از مصدر ستودن پارت 1
پارت 1=با صدای مامان مهی یه غلتی زدم و دوباره صدام زد مگه نمیخواستی بری حمام دیر میشه هاااا اخرین…
بیشتر بخوانید »