داستان کوتاه

آدم فضایی کوچولو 🪐

4.6
(48)

(بچه ها قبل اینکه برید بخونید داستان قشنگمونو سخن نویسنده رو که من باشم مثلا حتما بخونید:🤣

خوب بچه ها راستش این داستان جریان داره حدود چند روز پیش دوستم توی مدرسه گفت یه داستان نوشتم با ژانر فضایی آدم فضایی و اینا خیلیم ازش تعریف میکرد بعد اون موقعه یادش رفته بود بیارتش با خودش مدرسه منم گفتم حتما بیارش اگه قشنگ بود منم توی سایت مد وان میزارمش چند روز بعد که امروز باشه داستانی که نوشته بود رو برام آوردش و خیلی اصرار داشت من همون لحظه بخونمش منم چون توی سرو صدا تمرکز ندارم هر چی گفت بخونش گفتم نه میرم خونه میخونمش خلاصه که اومدم که با ذوق برگه رو از تو کیفم در آوردم شروع کردم به خوندنش اصلا اینقدر که داستانش قشنگ بود دلم میخواست جیغ بزنم از یه جا هم تعجب کرده بودم آریانا که به زور انشا مینوشت و همیشه چرت و پرت بود چطور تونستم اینقدر قشنگ بنویسه منم قبل از اینکه داستانو برای شما تایپ کنم یه تیکه ا شو توی نت زدم دیدم بله خانوم از تو گوگل برداشته البتهه با خیلی تغییر ولی خوب مثل همون بود تقریبا منم که حسابی عصبانی شده بودمو تو ذوقم خورده بود رفتم پی وی شادشو اسکرین شات داستانش تو گوگلو براش فرستادم زیرش نوشتم :که خودت نوشتی ها …😑😑(۰۰۰فوشامو سانسور کنم🤣)
خوب سرچش کردم تو نت و گرنه آبروم میرفت …خو چرا دورغ میگی فقط نگیرمت

(خلاصه جريانات با این همه داستان تصمیم گرفتم براتون بزارمش چون خیلی قشنگه
گفتم حقیقتو بگم بهتون نگید تارای از همه جا بیخبر اسکی رفته داستانو😑
راستی بچه ها بهش چیز بگید خودش میاد میخونه کامنت ها رو خواستم حالتو بگیرم آریانا خانوم منو دور میزنی خودم بزرگت کردم … بریم بخونیم ببخشید طولانی شد)

نویسنده ی داستان:مثلا آریانا

آدم فضایی کوچک به آسمان نگاه میکرد. او غرق در اندیشه بود‌. چراغ های سوال ،یکی یکی به ذهن خاموشش روشنایی می بخشیدند.

به سرعت به طرف مادرش دوید سوال هایی که در ذهنش خطور کرده بودند را یکی یکی از مادر می‌پرسید

مادر آیا کیلومتر ها آن طرف تر در زمین یا ناهید یا زحل موجودی وجود دارد که قلب که قلب در وجودش بتپد و خون در رگ هایش جریان داشته باشد؟

مادر لبخندی زد و گفت؛ بله آن در دور دست ها ،موجودی است که قلبی پر از عشق و عاطفه در بدنش می تپد و خونی به رنگ قرمز در رگ هایش جاری است آنها موجوداتی پر از فهم و درک و دانش هستند موجوداتی که در تمام سیارشان به دنبال یاری کردن مظلوم ها هستند، آنها انسان هستند.

آنها اشرف مخلوقات هستند آدم فضایی قصه ما ساعت ها در آسمان رویا و خیال در حال پرواز کردن بود و تصميم گرفت به زمین سفر کند او بال های خود را باز کرد و به راه افتاد روز ها طول کشید تا به زمين برسد‌. در راه ، سیاه چاله ها و ستاره ها و شهاب سنگ ها از سرعت بیش از حد او کم میکردند

وقتی با ذوق و شوق بسیار پا به زمین گذاشت ، نفسی عمیق کشید این بوی ناله های خاموش کودکان بی آزار بود بوی بی عدالتی و ناحقی که در تک تک این خشکی ها ریشه زده بود بوی سرد گرسنگی فقیران و غم دوری عاشقان ! قدمی دیگر برداشت صداهایی گوش خراش قلب کوچکش را تکه تکه کرد صدای رسای استعمار و هوای آلوده‌ی زمين

او در حالی که در جای خودش خشکش زده بود ایستاد چون از زبان مادر چیزی دیگر شنیده بود مثل اینکه سرزمینی که در خیالش بود جهنمی بیش نبود آدم فضایی کوچک به کهکشان خودش بر گشت و تا سالیان سال به نوه ها نتیجه ها و نبیرهایش گفت:((انسان ها دیگر انسان نیستند💔))

.

پایان غم انگیز☹️

بله بچه ها حقیقت تلخه …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 48

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

تارا فرهادی

از قلب گذشته من روحم درد میکنه!(:🖤
اشتراک در
اطلاع از
guest
41 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
6 ماه قبل

گفتی از نت نوشته اما با کلی تغییر

زیبا بود و غم انگیز
به دوستت بگو داستان های کوتاه بنویسه و بزاره اینجا
می‌خونیم و هرچه بیشتر بنویسه خودش حرفه ای میشه و نیازی نیست دیگه بخواد از نت دربیاره و…!

اما هر چه که هست ممنون از تلاش های شما😊

آخرین ویرایش 6 ماه قبل توسط saeid ..
sety ღ
6 ماه قبل

تارا آریانا انقدر خلاقیت داشته ک بره از اینترنت دراره وتغیر بده🤣🤦‍♀️
من یه دوستی داشتم کپی متنای معروف انشا تو اینترنت رو مینوشت می اورد سر کلاس 🤣🤦‍♀️🤦‍♀️

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

من بااااااااااهات قهرررررم🥺
رمان منو تایید بکنننننن
رمانم بره پایین گریه میکنم 😥

لیلا ✍️
نویسنده رمان نوش‌دارو
6 ماه قبل

داستانش واقعا تکان‌دهنده بود😔

دوستت حتما ذوق و تلاش نویسندگی تو وجودشه که یه قدم برای نوشتن برداشته 👏🏻👌🏻

لیلا ✍️
نویسنده رمان نوش‌دارو
6 ماه قبل

و مطمئنا تو این کهکشان بزرگ که زمین از ستاره هم چندین برابر کوچیکتره موجودات دیگه‌ای هم وجود دارن من همیشه به مستندهای فضایی علاقه دارم و نگاه میکنم یه بار یه کلیپ دیدم کهکشان رو از دور نشون داد یعنی زمین توش محو بود خیلی ریز به نظرم خدا بقیه سیاره‌ها رو الکی نیافریده شاید از نظر خودمون اشرف مخلوقات باشیم ولی شاید یه جایی اون اطراف موجودات باهوش‌تری هم از ما وجود داشته باشند که مثل ما انسان رو خیالی میدونند و شاید هم راجب ما تحقیق کنند نخندین بچه‌ها یه خورده فکر کنید درک کردنش زیاد سخت نیست

نازنین
نازنین
پاسخ به  نویسنده رمان نوش‌دارو
6 ماه قبل

سلام خواهرم چطوری دلم برات تنگ شده بود

لیلا ✍️
نویسنده رمان نوش‌دارو
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

سلام عشقم خوبم شکر خدا خودت خوبی؟

نازنین
نازنین
پاسخ به  نویسنده رمان نوش‌دارو
6 ماه قبل

هی میگذره

لیلا ✍️
نویسنده رمان نوش‌دارو
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

😂🤣 ایشاالله بد نگذره وای امتحان شهر دادم یعنی خیلی خوب رفتما پارک دوبل رو همه رو انجام دادم اونجا که باید دنده عقب میرفتم باید فرمون رو صاف میکردم کع نکردم انقدر سوختم کع نگو😥 افسره هم با یه افسوسی نگام میکرد😂

نازنین
نازنین
پاسخ به  نویسنده رمان نوش‌دارو
6 ماه قبل

آخی بمیرم حالااشکال نداره ایشالادفعه بعدی قبول میشی…منم اینقد سرم شلوغه ودرگیرکارم که دیگه وقت نمیکنم گوشی دست بگیرم

لیلا ✍️
نویسنده رمان نوش‌دارو
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

خدانکنه بابا😂❤ کار خوبی میکنی ما خیلی خل و چلیم😁🤣 بگو خیلییییی

نازنین
نازنین
پاسخ به  نویسنده رمان نوش‌دارو
6 ماه قبل

خیلییییییییخیلییییییی

لیلا ✍️
نویسنده رمان نوش‌دارو
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

😂😂😂شفای عاجل🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

نازنین
نازنین
پاسخ به  نویسنده رمان نوش‌دارو
6 ماه قبل

ایشالاااا

sety ღ
پاسخ به  نویسنده رمان نوش‌دارو
6 ماه قبل

لیلا دلت بسوزه من شهرمو دادم پاس شدم💪😂
منتظرم گواهی نامه ام بیاد😁🤣🤣🤣

لیلا ✍️
نویسنده رمان نوش‌دارو
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

حالا تو هی نمک رو زخمم بپاش بار چندم؟ من هنوز یه بار رفتم

sety ღ
پاسخ به  نویسنده رمان نوش‌دارو
6 ماه قبل

سوم قبول شدم😁
یه سری ترمز دستی بالا بود نفهمیدم ماشین راه افتاد رد شدم
یه سری هم یادم رفت ترمز دستی رو بدم پایین😂🤦‍♀️🤦‍♀️

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

ستی جون ساعت ۱۴:۱۰ دقیقه میایی واسه تایید رمانم؟🥺

لیلا ✍️
نویسنده رمان نوش‌دارو
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

باز این بغض کرد😂 ستی یا رمانشو تایید نکن اگرم کردی بذار آخر بیفته🤣🤣

saeid ..
پاسخ به  نویسنده رمان نوش‌دارو
6 ماه قبل

نههههه
غصه میخورم که🥺
💛😁

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

نفرستادی ک

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

چون نگفتی باشه🥺
هستییییی بفرستم
بمووون

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

خوشبحالت میتونی رانندگی کنی💔
من تصادف کردم…. شاسی ماشینم نابود شد😭😂

نازنین
نازنین
6 ماه قبل

کپی هم یه نوع خلاقیت دیگه 😂😂خسته نباشی دوست تارا وخسته نباشی تاراحون که گذاشتی توسایت

نازنین
نازنین
پاسخ به  تارا فرهادی
6 ماه قبل

😘😘😘

مائده بالانی
6 ماه قبل

زیبا بود.
تما یکم غمناک

Newshaaa ♡
6 ماه قبل

آخییی چقدر گشنگ و غمگین بوددد گلبم گرفت🥲💔
عکس بیبی یودا کاور>>>>>>>>😂😂😂🥺🥺🥺

Newshaaa ♡
پاسخ به  تارا فرهادی
6 ماه قبل

عههه خدا نکنههه😂😂❤
🥺🥲

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

سلاااام
کلاغا خبر رسوندن چند نفر اینجا دلشون برای من تنگ شده🥲
متن خیلی زیبایی بود و دارم به این پی میبرم از یه جهت آریانا خیلی شبیه دوستِ منه . البته دوست بی حوصله من خیلی ایده توی ذهنش داره ولی هیچ وقت دلش نمیره به نوشتن🤭.

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

سلام
کلاغا چه زود خبر میرسوونن😊

Newshaaa ♡
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

والا ما که خیلی وقته میگیم اتفاقا به نظرم کلاغا دیر به گوشت رسوندن😒😂
پاشو بیا دیگه🤦🏻‍♀️🥲

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

من یادمه کلاس پنجم بود فکر کنم معلم گفت یه انشا بنویسید درباره لاکپشت بعد من نوشته بودم توی جنگل یه لاکپشتی بود که با تلسکوپش فضا رو می دید و خیلی دوست داشت فضا نوردشه ولی همه حیوون ها بخاطر کُند بودنش مسخرش می کردن ولی اخر لاکپشت یه فضانورد خوب شد😂.
حالا فرض کن همه کلاس گفته بود لاکپشت موجودی فلان و فلان و 😂😂
بعد من چی نوشته بودم

دکمه بازگشت به بالا
41
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x