مطالب وبسایت مد وان
-
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت ششم
با گامهایی بزرگ به سمت آشپزخانه رفت. سریع بطری آب را از داخلش درآورد و عجولانه و عصبی سرش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت پنجم
همتا شکاک گفت: – چند سال؟ – چنین افرادی حیفه وقتشون بیهوده هدر بره. همتا برای باری دیگر به کسری…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت چهارم
نفس عمیقی کشید و بازدمش با بخار خارج شد. دستانش را درون جیبهای پالتوی کرمش فرو کرد. ترجیح داد عوض…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنجها
رمان گذر از رنجها پارت4
بعد از تموم شدن کارهام به همراه کاسه تخمه به طرف شیما که اونم مثل من در حال بالا پایین…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلبرِ سرکش
رمان دلبرِ سرکش part35
کیمیا آماده شده در ماشین نشسته بود و با اینکه عروس بود اما زودتر از همه حاضر شده بود !…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۴۳
# پارت ۴۳ با احساس درد چشمهایم را باز کردم. روی تخت در مکانی شبیه به یک بیمارستان خوابیده بودم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 16
با خباثت نگاه آخرش را به چشم های ترسیده اش انداخت و از اتاق خارج شد نمیتوانست واقعیت باشد مگر…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی
رمان سمبل تاریکی پارت سوم
خوش به حال کسی که باهاش زندگی میکرد. سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم. این همه بهتزدگی واسه…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی
رمان سمبل تاریکی پارت دوم
بقیه هم خودشون رو معرفی کردن. نرگس، برفین و انگاره. از بینشون فقط فاطمه زهرا پوست تیرهای داشت و لبهای…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت سوم
تقهای که به در خورد او را از فکر انتقام خارج کرد. حرفی نزد و منتظر به در چشم دوخت.…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت دوم
دستهای نحیفش را از پشت بسته بودند. در خود جمع شده، بیهوش و رنگ پریده به نظر میرسید. با غرولند…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی
رمان سمبل تاریکی پارت 1
رمان: سمبل تاریکی نویسنده: آلباتروس ژانر: فانتزی، جنایی خلاصه: اتفاقاتی که آیسان رو در محاصره خودشون قرار داده بودن، اون…
بیشتر بخوانید »