#انتقامی
-
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۹۰
سردار مستاصل چشم برهم می نهد تا خودش را پیدا کند … تا دلیل یا حتی … بهانه ی محکمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۹
راوی: پلک های سنگینش را باز می کند … چندین بار باز و بسته یشان می کند تا نگاهِ تارش…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۸
می گذرد و بالاخره درب باز می شود زینب هاج و واج پشت در ایستاده که نمی دانم چگونه به…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۷
آرام: خیره به درونِ آینه ی قدی می نگرم … چه از من مانده؟ … دخترکی با یک لباس مشکیِ…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۶
راوی: بی سیم را جلوی دهانش قرار می دهد – احمد … احمد برو کنار … احمددد روی دیوار خانه…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۵
به فکر فرو می روم و لیوان چای را بدون قلپی خوردن روی میز می گذارم چرا هرچه در این…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۴
آرام: اینجا دیگر کجاست؟ … لوکیشن درون گوشی را بار دیگر چک می کنم … بله!درست همینجاست! … یک انبار…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۳
حتی دنبالم هم نمی آید و قلب من بیشتر و بیشتر می شکند من از او فقط انتظار عشق داشتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۲
باید همین الان سردار را خبردار کنم به سرعت از جا بلند می شوم و روپوشم را در می آورم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۱
آرام: – شکوه … عزیزم … خوشکلم … اونجا خطرناکه باید از اونجا بری … بهت میگم اومدن سر وقت…
بیشتر بخوانید »