رمان تقاص

رمان تقاص پارت 18

4.6
(46)

به سمت ماشین پرواز میکنیم
آدرسی که دلشادی داده بود را می‌خوانم و او به سمتش می‌راند.

به سمت ساختمان بزرگ می‌رویم.
میثم به سمت نگهبان میدود و میگوید:اکبری…اکبری کدوم طبقه است.

نگهبان گیج نگاه می‌کند و میگوید:اکبری نداریم اینجا.
پاهای میثم میلرزد دستش را بند میز می‌کند و میگوید:به ما آدرس اینجارو دادن.

_شما اقای؟
_میثم…میثم امیری.
خم مسشود و از کشوی میز برگه ای درمی‌آورد و میگوید:اکبری نداریم اما…مهندس این برگه رو دادن و گفتن بدم به شما.

مهندس؟مهندس دیگر کیست؟
_فامیلیش چیه؟
نگاهش را به من سوق می‌دهد و میگوید:به من گفتن فقط همین بدم بهتون نمیتونم چیز دیگه ای بگم.


میثم سرش را روی فرمان ماشین گذاشته بود و زیر لب چیزی میگفت.

و من برگه را میخواندم

_اینا کین عمو؟قضیه چیه؟
اما او فقط میگوید:رها…رها…باید رهارو نجات بدیم هاله…جون رها در خطره.

من اما پافشاری میکنم:اینا کین؟شمارو از کجا میشناسن؟

محزون میگوید:اینا گذشته ی منن…اما من هیلی وقته از اون گذشته کشیدم بیرون..چرا الان؟..چرا رها.

و من هیچ از حرف هایش سر در نمی آورم.
تلفنم زنگ می‌خورد و نام شیما روی آن افتاده

.
صدایم را صاف میکنم و میگویم:جان دلم؟
صدای ترسانش می اید:آبجی مامان.
…..
پاهایم را با ریتم روی زمین میکوبم تا که دکترش از اتاق در می اید:حالش چطوره آقای دکتر؟

_خوبن…چیز خاصی نبود فشارشون جابه جا شده..سرمشون که تموم شه میتونید ببریدشون.

نفس عمیقی میکشم و به سمت اتاقش میروم:تو که من نصف جون کردی قربون چشمات.

_شرمنده ام مادر…نمیدونم چیشد اصلا یهو حالم بد شد.

_قربونت برم من…انقدر که حرص و جوش میخوری.
صدای شیما بود.
اخم کرده میپرسم:حرص و جوش چی؟
و شیما باز میگوید:من شما..حرص همرو…نمیدونم تا کی قراره خودتو بخاطر ما انقدر اذیت کنی؟

آبجی دیگه بزرگ شده…منم که دارم درسمو میخونم هیچ خطری تهدیدم نمیکنه دورت بگردم من.


از تاکسی پیاده شده و به سمت خانه می‌رویم.تخت مادرم را مرتب کرده و بعد خودم به اتاقم میروم اما خوابم نمی‌برد.

صدای گریه های دخترکی ترسان در گوشم می‌پیچد.
دختری که در اتاق نشسته بود باید حواس خواهر یک سال و نیمه اش را از دعوای بیرون پرت می‌کرد.

صدای گریه های مادرش و صدای داد پدرش در گوشش می‌پیچد و او سعی دارد لالایی بخواند

_لالالالا گل مریم
فدای تو می شم هر دم
لالالالا گل نازم
خودم رو من فدات سازم
لالالالا گل یاسم
تموم عمر به پات وایسم
لالالالا گل مینا
به عشق توست چشام بینا
لالالالا گل شب بو
تویی خوشرنگ تویی خوشبو
لالالالا گل گل پونه
بابات میاد زودی خونه
لالالالا گل لادن همه خوبی به تو دادن
لالالالا گل نعنا فدای اون قد رعنا
لالالالا گل گل لاله دوست داریم من و خاله
لالالالا گل چایی دوست داریم من و دایی
لالالالا گل زیره چرا خوابت نمی گیره؟
لالالالا گل خشخاش بابات رفته خدا همراش
بابات رفته سوی کرمون
تویی درد مرا درمون
لالالالا گل فندق جهازت هست توی صندوق
لالالالا گل سرخم مبادا تو بشی سر خم
لالالالا گل سنبل عزیز من تویی چون گل
لالالالا گلم هستی عزیز این دلم هستی
اشکی از گوشه ی چشمش می‌چکد و دوباره صدای جیغ دخترک در گوشش می‌پیچد.
دخترکی که پاهای پدرش را چسبیده و فریاد میزند:

_بس کن…نزنش…بابا بس کن…نزنش تروخدا

اینبار تصویر دیگر می‌بیند.
دخترک کلاس اولی که مادرش املای شب به او میگفت:بابا..مهربان..است

بابا…آب…داد
بابا…مادر را…دوست دارد
هاله شبیه دختر های هفت ساله درحالی که خود را در اغوش کشیده میگوید:بابا…مهربان…نیست.

اشک می‌ریزد و صدایش میلرزد:بابا..مادر را…می‌زند.
و صدای گریه اش را در دستانش خفه می‌کند تا مبادا کسی شکستن اورا ببیند

حمایت فراموش نشه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 46

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fateme

نویسنده رمان بخاطر تو و تقاص
اشتراک در
اطلاع از
guest
29 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مائده بالانی
3 ماه قبل

خسته نباشی
طفلک مامان هاله‌.
من بیشتز از بقیه تو این پارت دلم برای اون سوخت

Tina&Nika
3 ماه قبل

اخییی دلم سوختت برا هاله و غمش عزیزممم😭😭😭😭😭گریم گرفتتتت

Tina&Nika
پاسخ به  Fateme
3 ماه قبل

🥰🥰خدا نکنه

لیلا ✍️
3 ماه قبل

چه قدر قشنگ نوشتی👌 واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم🥺 قلمت مانا خیلی خوب تونستی درد هاله رو به تصویر بکشی. کارت درسته خواهر😍 کنجکاوم راز گذشته پدر رها رو بفهمم

لیلا ✍️
3 ماه قبل

چرا خبری از نازی نیست؟ سعید، ستی، تارا سحر…. وای انگار باید نازشون رو کشید چه ملت پرکاری داریم ما!!!

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
3 ماه قبل

وااایی لیلا نمیدونم چرا فقط با لپ تاپم میاونم بیام تو سایت با گوشی مززنه ک خطا رخ داده و اینا🤦‍♀️🤦‍♀️
اتفاقا چند بار خواستم کامنت بدم دعوات کنم ک چرا ادامه سقوط رو نمیذاری😂

مائده بالانی
3 ماه قبل

دوستان من دسترسی ام قطع شده
رمان منم تایید بزنید ممنون

sety ღ
پاسخ به  مائده بالانی
3 ماه قبل

منم دیگه دسترسی ندارم نمیدونم چرا🥲

مائده بالانی
پاسخ به  sety ღ
3 ماه قبل

بقیه بچه ها کیا هنوز دسترسی دارن؟

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
3 ماه قبل

و منم ندارم😂

نازنین
نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
3 ماه قبل

سلام خواهرم ببخش بخدا نیست رمان نمی‌ذاری زیاد نمیام سر بزنم یکم سرم شلوغه چطوری خوبی

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
3 ماه قبل

نمیگی نگرانت میشیم؟ دلم هزار راه رفت بابا😤 یه ذره دندون رو جیگر بذارید پارت‌ها رو آماده می‌کنم.

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
3 ماه قبل

منم زیاد وقت نمی‌کنم بیام سایت، اما خب تا یه وقت خالی باشه میام، چه خبر خوبی؟

نازنین
نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
3 ماه قبل

قربونت برم آره خداروشکر خوبم ودرگیرزندگی

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
3 ماه قبل

خیلیم عااالیییی😍😅

sety ღ
3 ماه قبل

عشق هاله زود تر بیا و هاله رو نجات بده😂😂🤦‍♀️
خیلی قشنگ و دوست داشتنی بود فاطمه جون💋❤️

لیلا ✍️
3 ماه قبل

احتمالاً دارند دسترسی‌ها رو درست می‌کنند به خاطر همون🙂

مائده بالانی
پاسخ به  لیلا ✍️
3 ماه قبل

سایت مشکلی داره یعنی؟
من ۴ و ۵ بود فرستادم الان ۸ شبه. کی تایید شه پ چقد ویو بخوره خدا میدونه

لیلا ✍️
پاسخ به  مائده بالانی
3 ماه قبل

احتمالاً، به هر حال دارند روش کار می‌کنند چون دسترسی‌ها دچار مشکل بود‌.

آلباتروس
3 ماه قبل

خیلی نامردی که ما رو تو خماری می‌ذاری😢
اون یارو کیهههه
لالاییتم خیلی قشنگ بود.
خداقوت.

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
3 ماه قبل

الهی چه دل زخم خورده ای داره هاله💔

لیلا ✍️
3 ماه قبل

کسی نیست پارت ما رو تایید کنه! چرا سایت رها شده به امون خدا

دکمه بازگشت به بالا
29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x