رمان انتقام خون

رمان انتقام خون پارت ۶۲

4.4
(369)

به سمت اتاقش میروم

وارد میشوم و درحالی که او را آرام بر روی تختش می‌گذارم بوسه آرامی بر روی سرش میزنم

درحالی که به سمت کمدش میروم با لحن کودکانه‌ای می‌گویم

_برم یه لباش خوشجل بیارم دخملم خوشجل بشه بعد بریم مهمونی

جلوی کمد می‌ایستم

نگاهی به لباس‌هایش می‌اندازم و حالت متفکری به خود می‌گیرم

_خب حالا چی بپوشیم؟

پیراهن سفیدی را که رویش گیلاس‌های سرخ دارد را از داخل کمد بیرون می‌آورم

نگاهش میکنم و کم کم لبخندی بر لب‌هایم می‌نشیند

تصور دخترکم در آن لباس قند در دلم آب می‌شود

هدبند ستش را به همراه جوراب سفید رنگی از داخل کشو بیرون می‌آورم و به سمت تخت میروم

با لبخند پایین تخت زانو میزنم

در آغوش میکشمش و درحالی که آرام لبه تخت میخوابانمش قربان صدقه‌اش میروم

_قربونت برم من………عمر مامان

با آرام ترین حالت ممکن لباسش را از تنش خارج میکنم

_دختر خوشگل منی شما؟

پیراهن را به آرامی از پاهایش و بعد دستانش رد میکنم و در مقابل نق زدنش می‌گویم

_جونم مامان؟……………جونم………..تموم شد قربونت برم من تموم شد

بلندش میکنم و آرام به سینه‌ام تکیه‌اش میدهم

زیپ لباسش را بالا میکشم و مجدد بر روی تخت میخوابانمش

جوراب‌های کوچکش را برایش میپوشانم و هدبندش را بر روی سرش تنظیم میکنم

با دیدنش قند در دلم آن می‌شود و دلم برایش ضعف می‌رود

به سرعت در آغوش میگیرمش و بوسه محکمی بر گونه‌اش میزنم

_آخ….تو چقدر ناز شدی….

محکم به خود میفشارمش که نق آرامی می‌زند

مجدد موهای کم پشتش را میبوسم

_جونم خوشگلم…….جونمم

با صدای آرمان سر به سمت در میچرخانم

آرمان_بدش من این فسقلو ببینم

از جایم بلند می‌شوم و او جلو‌تر می‌آید

پیراهن یاسی نگی را به همراه شلوار مشکی پوشیده است

موهایش را کمی حالت داده و آستین‌های پیراهنش را تا زده است

آوینا را آرام از آغوشم میگیرد لباس‌هایش را نگاه می‌کند

کم کم لبخند عمیق و مهربانی بر لب‌هایش می‌نشیند

آوینا را به خود می‌چسباند و سرش را بر روی شانه خود می‌گذارد و چشمانش را می‌بندد

با لبخند عمیقی نگاه از صحنه زیبای پیش رویم می‌گیرم

ساک آوینا را بر میدارم

وسایل مورد نیاز را داخل آن می‌گذارم

پس از مطمئن شدن از اینکه چیزی را جا نگذاشته‌ام از اتاق خارج میشوم

آرمان که از اتاق خارج شده بوده بر روی مبل نشسته‌است

ابتدا مانتو و شالم را میپوشم و کیفم را برمیدارم

به سمتش میروم

_بریم؟

سری تکان می‌دهد و از جایش بلند میشود

آرمان_بریم

آرمان آوینا را به آغوشم میدهد و ساک را از دستم می‌گیرد

همراه هم از خانه خارج می‌شویم  و با آسانسور به پارکینگ می‌رویم

آرمان اول در را برایم باز می‌کند و بعد از نشستن من در را می‌بندد

ساک را بر روی صندلی پشت می‌گذارد و پس از دور زدن ماشین پشت فرمان جای میگیرد

تا مقصد حرفی بینمان زده نمی‌شود

کمی بعد ماشین را کناری پارک می‌کند

به سرعت پیاده میشود و در را برایم باز می‌کند

خنده‌آرامی میکنم و پیاده میشوم

آوینا را کمی در آغوشم جابه جا میکنم

آرمان پس از برداشتن ساک و قفل کردن ماشین جلو می‌رود و زنگ در را میفشارد

کمی بعد در بی‌هیچ حرفی باز میشود

آرمان کناری می‌ایستد تا اول من وارد شوم

جلو‌تر از او حرکت میکنم و او هم پشت سرم می‌آید

از حیاط می‌گذریم

مامان فرشته جلوی در منتظرمان است

با لبخند سلام میدهم

_سلام خوبید؟

با مهربانی در آغوشم میکشد

مامان_سلام مادر تو خوبی؟

نگاهی به آوینا می‌اندازد

مامان_این فسقلی خوبه؟

قبل از جواب دادن من آرمان با لحن بامزه‌ای می‌گوید

آرمان_مامان منم هستما

مامان نگاه چپ چپی به سمتش می‌اندازد و با خنده می‌گوید

مامان_خب حالا حسودی نکن

آرمان را هم در آغوش می‌کشد و بعد وارد خانه می‌شویم

با ورود به پذیرایی آرمین جلو می‌آید

از آن روز به بعد چند باری دیدمش اما هنوز هم کمی خجالت میکشم از او

با آرمان احوالپرسی کوتاهی می‌کنند و همدیگر را مردانه در آغوش می‌کشند

بعد به سمت من میآید و روبه‌رویم میایستد

آرمین_خوبی؟

آرام سری تکان میدهم

_خوبم مرسی

کمی مکث میکند و بعد دستش را به سمتم می‌گیرد

آرمین_میشه بغلش کنم؟

نگاهم را بین دستان او و نگاه متعجب آوینا میچرخانم

آوینا را آرام به آغوشش میدهم و زمزمه میکنم

_مراقبش باش

(این پارت در بی انرژی بودن کامل نوشته شده و توقع بیشتری دارم ازتون نسبت به دو پارت قبل🥲

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 369

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Ghazale hamdi

غزل نویسنده رمان های دیازپام & قانون عشق🦋 کاربر وبسایت رمان وان🦋
اشتراک در
اطلاع از
guest
42 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مبینامرادی
6 ماه قبل

ممنون خسته نباشی عزیزم

مبینامرادی
پاسخ به  مبینامرادی
6 ماه قبل

مثل همیشه عالی بود

saeid ..
6 ماه قبل

خسته نباشی غزل جان🌟

لیلا ✍️
6 ماه قبل

تو این شب به این خوبی با یه پارت قشنگ‌ترش کنیم یا نه؟ سایت نورانی شد😀✨🎈🎉🎀🎊 نازی جان حتما با شوهرت بخون پارت رو رمانتیکم هست😊

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

پارت دادی؟

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

آره همین الان

Fateme
6 ماه قبل

ای خدا
کل داستان یه طرف اوینا یه طرففف
عالی بود خسته نباشی

Newshaaa ♡
6 ماه قبل

به به غزلییی پارت داد😂🥲😍
عالی بود عشقم🥰❤
کجااا بودی دلم برات تنگ شده بوددد🥲دیشب قلب بنفش رو گذاشتم نبودی😂
تورو خدا پارت بعد رو زود تر بده😘😁

Newshaaa ♡
پاسخ به  Ghazale hamdi
6 ماه قبل

با همه قهر با ما هم قهر🥺😂😂😂
بابا به خدا جواب نیست اگه بود من تا الان گرفته بودم از همون اول تا الان من قهرم🤣سابقه دارم🤣🤣😂
هووورااا😍❤

Ghazale hamdi
Ghazale
پاسخ به  Newshaaa ♡
6 ماه قبل

آره میدونم جواب نیست خودمم تجربه دارم اما دست و دلم به نوشتن نمی‌رفت این پارت با بدبختی نوشتم🥺😥

Tina&Nika
6 ماه قبل

زیبا بود قانون عشق‌چی میزاری اون هم 🥰

Tina&Nika
پاسخ به  Ghazale hamdi
6 ماه قبل

ممنونممم🥰

لیلا ✍️
6 ماه قبل

قشنگ بود، نمی‌خوام نظر کلیشه‌ای عالی بود رو بدم چون عالی یه کلمه کلیه و حس خواننده رو نشون نمیده، بهتره که تو فضای مجازی فیک نباشیم و هر نقطه نظری داریم راحت بیان کنیم انتقادم با زبان خوش باشه که به شخص مورد نظر کپک کنه،

این پارت خیلی اکلیلی بود🤩 حس می‌کنم آوینا عمو آرمینش رو بیشتر از بابا آرمان حسودش دوست داشته باشه🤣🤣 من همیشه از توصیفات لباست لذت میبرم،واقعا پر از استعداد و علاقه نویسندگی هستی

اما یک نکته ریز رو باید بهت بگم غزلی اینو از دونسته‌های خودم میگم که دوست دارم باهات شریک شم سعی کن کمتر به جزئیات ریز پر و بال بدی به عنوان مثال باز کردن در ماشین و…آنچنان مهم نیست که به خورد مخاطب بره بیشتر روی صحنه‌های مهم تمرکز کن

غیر از این نکته من اشکالی ندیدم😊

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

هممون مطمئناً نقص و ایرادهای زیادی داریم و این منطقی نیست که کامل و عالی باشیم نه به هیچ وجه، من اصلا خودمو نویسنده نمیدونم و خوب میدونم اشکالات زیادی دارم اما این بستر فراهم شده که بهم کمک کنیم و دانشی که داریم رو به اشتراک بذاریم

امیدوارم به دل نگرفته باشی بازم میگم تو با توجه به سنت خیلی جلوتری این یه واقعیته،این نکته رو هم چون دوست دارم وظیفه خودم دیدم بگم که کارت قشنگ‌تر شه به هر حال باید علممون بالاتر بره دیگه😂

لیلا ✍️
پاسخ به  Ghazale hamdi
6 ماه قبل

خدا رو شکر😊❤

خوشحال میشم نظرات بقیه رو هم در مورد رمان خودم بدونم، اگه قرار باشه به خاطر رودربایستی نظر واقعی خودمون رو ندیم که هیچ پیشرفت و کمکی حاصل نمیشه، البته اینو باید توجه داشت که سلیقه‌ای نباشه و نقد از راه درست گفته بشه😊 قلمت مانا آبجی غزل😘

نازنین
نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

نوش دارو روخوندم عالی بود 😘

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

آره خب حداقل اینکه تلخ نبود😊

Ghazale hamdi
Ghazale
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

منم دوس دارم ایراداتم گفته بشه و رمانم نقد بشه
اینجوری حس میکنم دارم پیشرفت میکنم🤗

نازنین
نازنین
6 ماه قبل

ومنی که با خوندن این پارت حال خوبم بهترم شد😘🤗🤗خسته نباشی عزیزم…منم حس لیلارودارم احساس میکنم آوینا عمویی بشه بجای بابایی

Ghazale hamdi
Ghazale
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

خوشحالم که همچین حسی داشتی نازنینی🤍🥰✨️
چرا همتون همچین حسی دارید؟🧐😂🤦‍♀️

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

ممنون غزل جان با وجود نبود انرژی پارت خوبی بود آوینا و آرمین فکر کنم خیلی با هم خوب میشن

Ghazale hamdi
Ghazale
پاسخ به  خواننده رمان
6 ماه قبل

خوشحالم که دوس داشتی عزیزم✨️🥰🤍
دیگه باید ببینیم چی میشه🤷‍♀️😁

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
6 ماه قبل

عالی بود غزل جانم🥹❤️‍🔥
خسته نباشی🥲
اونجایی که آرمان گفت مامان منم هستما یاد حرف علیرضا افتادم
عمم قربون صدقه ام میرفت علیرضا میگفت مامان منم پسرتم عمم گفت که چی مثلا😐😂🤦‍♀️

Ghazale hamdi
Ghazale
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
6 ماه قبل

خوشحالم که دوس داشتی سحریییی🤍🥰✨️
من آنقدر دوس دارم اینجور مادر شوهرا رو
حالا از شانس گند خودم یه مادرشوهر عفریته گیرم میاد🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🥺🥺🥺😂😂😂

Tina&Nika
6 ماه قبل

❌️دوستان عزیز رماندونی سایت برلی شما هم بالا نمیاد❌️❌️❌️❌️❌️

آخرین ویرایش 6 ماه قبل توسط Tina&Nika
saeid ..
سعید
پاسخ به  Tina&Nika
6 ماه قبل

بله نمیاد

Tina&Nika
پاسخ به  سعید
6 ماه قبل

چرا دقیقا نکنه هک کردن ؟؟

Tina&Nika
پاسخ به  Tina&Nika
6 ماه قبل

اخه قبلا چند بار سایت و عوض کردن

saeid ..
سعید
پاسخ به  Tina&Nika
6 ماه قبل

فکر نمیکنم
قبلا مدوان هم یک روز تا عصر بالا نیومد
احتمالا مشکلی پیش اومده که درست میشه

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Tina&Nika
6 ماه قبل

آره برای من هم بالا نمیاد

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

سلام به خواهرااان گرامی😆
حالتون خوبه؟🥲

saeid ..
سعید
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

سلام ضحی جان
خیلی کم پیدا شدیا

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  سعید
6 ماه قبل

چه بگویم که نگفته ام پیداست🤣🤣
والا وقت برای سر خاروندن هم ندارم🤣🤣
این معلما هم که از هیچ مشقی دریغ نمیکنن🤣🤣
سعید حالا بذار این و هم برات بگم یه معلم زبانی گیرمون اومده اصلا افتضااااح🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

saeid ..
سعید
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

کلا منم از معلم زبان هامون بدم میومد 😂🤣
بس که نچسب بودن🤣

Ghazale hamdi
Ghazale
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

سلام ضحی جونییی😃
تو خوبی؟😥
کجایی خواهر دلمون واست تنگ شودهه🥺🥺

دکمه بازگشت به بالا
42
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x