رمان خون مشکی

خون مشکی -پارت 1

4.5
(29)

مقدمه
“همیشه شب های یلدا برایمان حکم عروسی داشت
همه‌ شاد بودیم در آن شب و گرفتم هدیه ای از طرف تو که بسیار برایم با ارزش بود”

یک سال بعد ، دقیقا همان شب گردنبندی زیر آوار له شد و گردنبندی به فراموشی سپرده شد.

واقعیت چه بود؟

…………………….1……………………

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 29

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

meta

نویسنده خون مشکی
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
3 ماه قبل

پارت شما کوتاه بود؟!

مائده بالانی
پاسخ به  saeid ..
3 ماه قبل

قرار بود رمان جدید تایید بشه؟ یا نشه؟

فکر کنم پارت نصفه است

saeid ..
پاسخ به  مائده بالانی
3 ماه قبل

اره تایید کردن رمان جدید مشکلی نداره که

ولی خب یا پارت نصفه است یا مقدمه ی کوتاهی داشت

saeid ..
پاسخ به  meta
3 ماه قبل

پارت رو کپی پیست کن و دوباره ارسال کن
اگر کامل بود تایید میکنم ،بفرست

saeid ..
پاسخ به  meta
3 ماه قبل

یا پارتت کوتاه بوده یا بازم نصفه اومده
ببین اخر پارتت این بود؟

بر روی یکی از صندلی ها کنار استخر ولو شد
“گند زده شد ، البته این سری تقصیر من نبود”

saeid ..
پاسخ به  meta
3 ماه قبل

باشه بفرست
نگاه میکنم اگر درست بود تایید میکنم

لیلا ✍️
3 ماه قبل

فعلا که رمانها کمه تایید کردن اشکالی نداره، مقدمه جالبی بود

𝐸 𝒹𝒶
3 ماه قبل

مقدمه جالبی بود
موفق باشی
برای حمایت=حمایت متقابل🙂🫂

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
3 ماه قبل

مقدمه گیج کننده ای بود فقط فهمیدم موضوع یه گردنبنده😁

دکمه بازگشت به بالا
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x