رمان شاه دل

رمان شاه دل پارت 24

4.6
(378)

گویی تمام لحظات روی تند زندگی قرار گرفته باشد تا به خودش بیاید افرا از اتاق خارج شد

خودش را با چنان سرعتی به او رساند که کم مانده بود با کله زمین بخورد
جلوی در ورودی دستش را چسبید و با صدای لرزانی زمزمه کرد:

_کجا میری تو؟

گریه میکرد هم جای تعجب نداشت!
افرا بدتر از خودش صدایش میلریزد و عصبی بود:

_اینجا شده دیوونه خونه میفهمی کیوان

به راستی که کلمات چقدر بی رحم بودند!
در سکوت خیره به چشم هایی که به تازگی در بی رحمی همتا نداشت شد!

_تکرار نمیشه به خدا

مگر دست خودش بود!
افرا از فرصت استفاده کرد و گفت:

_میری پیش روانشناس وگرنه میرم

دیوانه بود!؟
یا باید افرا را از دست میداد یا قبول میکرد دیوانه است
دروغ کار سختی بود؟

_میرم..باور کن میرم

چشم‌هایش مثل همیشه هیچ چیز درونش هویدا نبود
پای رفتن نداشت و این عجیب بود!
لحظاتی خیره اش شد و تنها چیزی که در چهره اش مشخص بود همان مظلومیت همیشگی اش بود!

کیوان از فرصت استفاده کرد و دری که باز بود بست و آرام زمزمه کرد

_برو ی شام خوشمزه درست کن منم فردا به قولم عمل میکنم

کیوان و این کار ها..بعید بود!
با همان اخم برگشت به اتاق و به خودش قول داد اگر پیش دکتری نرفت بی شک خانه را ترک میکرد!
شاید کمکی باشد برای بهبودی اش!
———
آخرین ظرف هایی که از شام باقی مانده بود را شست و روی آب چکان قرار داد‌
چایی تنها چیزی بود که سردرد هایش را تسکین میداد!

سریالی درحال پخش بود برای همین کنار کیوان روی مبل نشست و چایی اش را در دست گرفت

مدت زیادی بود تمام فکرش را به کیوان اختصاص داده بود و حالا شاید کمی فیلم دیدن حواسش را پرت کند از زندگی و روزمرگی های خسته کننده اش!

نگاه خیره ی کیوان باعث شد چشم از تلویزیون بگیرد و خیره در چشم هایش که عجیب دنبال چیزی در صورتش میگردد بشود!

_چشمات چقدر شبیه خواهرمه!

خواهرش..!
آناهیتا هیچ شباهتی به او نداشت به خصوص چشم هایش که زمین تا آسمان با او فرق میانش بود!

_وا چیش شبیه آخه

گویا حرف هایش را اصلا نمشینید و تنها زبانش کار میکرد

_رفتارت چقدر شبیه اونه..دقیقا مثل اون مهربون

آهی کشید و گفت:

_وقتی که بود همیشه کنارم بود!

از کدام خواهر و خاطرات حرف میزد شاید اویی که سال ها پیش به دست فراموشی سپرده بودند!

_کدوم‌ خواهر؟!

تعجب از کلمه به کلمه اش مشخص بود گویی با خودش حرف میزد

_حاجی نذاشت قصاص بشه!

مرده بود؟!
آن شب غصه هایی که روی دلش تلنبار شده بود زیادی برایش زیاد بود!

_من ۸ سالم بود و خواهرم ۷ سالش تمام مدت کنارم بود
پدرم اون موقع ها مثل الان مهربون نبود و تنها خواهرم بود که درد های کمربند منو تسکین میداد!

حاجی او را میزد بچه ی ۸ ساله را..!
لحظاتی به گذشته هایش رفت و تمام چیز هایی که در دیدش بود برایش تعریف کرد

از همان صبح بارانی گفت که پدرش مست کرده بود و تنها چیزی که کسی جلودارش نبود همان ضرب های کمربند روی بدن کیوان کوچولو بود!

همان گریه هایی که دل سنگ را هم آب میکرد و به راستی که مادرش چقدر بی رحم بود که از ترس نزدیک هم نشد!

آخ از آن خواهر چشم عسلی مهربانش آخ از آن دختر کوچولویی که در گذشته هایش گم گشته بود!
افرا کپی آن دختر بود تنها ورژن بزرگش!

خاطرات آن شبش بسیار زیاد بود و تا ساعت ها هم حرف میزد چیزی از غصه هایش را کم نمیکرد!
افرا با فهمیدنش شاید کمکی باشد برای حال بدش!

(حمایت فراموش نشه و منتظر کامنت تک تک شما هستم 😄)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 378

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
67 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sety ღ
7 ماه قبل

دیدین گفتم یه خواهری چیزی داشته مرده؟؟؟😁💪
ستی پیشگو در خدمت شما😂❤
عااالی بودش سعید ژووون😍❤
میشه بازم پارت بدی؟؟؟ 😁

نازنین
پاسخ به  sety ღ
7 ماه قبل

ستی کجایی تودلم برات تنگ شده بود دختر قبلاً همش اینجابودی حالا کم پیدا شدی…راستی دانشگاه چی قبول شدی بالاخره؟

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
7 ماه قبل

همیننننن☹️☹️☹️☹️☹️☹️
خیلی کم بود😭😭😭😭
مرسی ❤️

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

دشمنتون شرمنده 😍
خواهش میکنم
فردا زود پارت بده لطفاً ❤️😭

Ghazale hamdi
7 ماه قبل

بمیرم واسه کیوان😥😥
خیلی مظلوم شده🥺🥺
ولی افرا کار خوبی کرد شاید اینجوری حالش بهتر بشه👌
عالی بود سعیدیی🥰🤍✨️

لیلا ✍️
7 ماه قبل

وای خدا چقدرد درد کشیده 😭😭 حالم از پدرش بهم میخوره خواهرش مرده ؟

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

🥺🥺🥺🥺

Fateme
7 ماه قبل

حالم از پدرش به هم میخوره🥲
عالی مینویسی❤️

Newshaaa ♡
7 ماه قبل

آخی گلبم گرفتتت😭

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

داره قشنگتر میشه ممنون

نازنین
7 ماه قبل

وااای بمیرم دلم گرفت الهی چقد ازمردن بدم میاد کاش مرگ وجودنداشت 😭😭حالاکیوان رو درک میکنم واسه همین مریض شده

مائده بالانی
7 ماه قبل

وای چقدر زندگی کیوان غمناک و پیاده است.
گذشته و کودکی تلخ باعث حال الان اون شده
خیلی غصه خوردم واقعا زیبا بود

𝓗𝓪 💫
7 ماه قبل

داستان داره هیجانی میشه…

camellia
camellia
7 ماه قبل

خوب 🤗وعالی 😍والبته کم😉👀 مثل همیشه.😘دستت درد نکنه.🙏

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

خواهش,میکنم عزیز دلم.ممنون که می زاری.باداد عاشقی رو نمی زاری?

camellia
camellia
پاسخ به  camellia
7 ماه قبل

بامداد.

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

فقط بزار.عیبی نداره دیر بزاری,فقطططط بزار.من امشب شیفت شبم😥,بیدارم.🤗

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

کادر در مانم.🤗

camellia
camellia
پاسخ به  camellia
7 ماه قبل

همراه با چایی نصف شب می خونمش.درست مثل قِرقی در عرض چند ثانیه.😊

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

ممنونم.😍😘

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

چشمت بی بلا.

آرمی
آرمی
7 ماه قبل

اوه ، بیچاره کیوان🥺
خداروشکر داریم می‌فهمیم گذشته کیوان رو، من که مردم از کنجکاوی
.
.
مرسی عزیزم خسته نباشی
قلمت روز به روز داره بهتر میشه 😎

آرمی
آرمی
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

عزیزی❤️

تارا فرهادی
7 ماه قبل

سعیددد چرا آخه من اشک تو چشمام جمع شد بغض کردم🥺🥺
سعید جونم بخدا کم پارت میدی یکم طولانی ترش کن تو روخدا
مرسی از خودت و قلم زیبات😍💗

Newshaaa ♡
7 ماه قبل

لیلاا عزیزم میشه یه لحظه بیای پی وی لطفا🥺

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

مردک بی چشم و رو دو قورت و نیمشم باقیه

تارا فرهادی
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

واقعا
ولی خدایی ایندفعه دیگه کاری نکرده😁

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  تارا فرهادی
7 ماه قبل

پدرش رو میگم 😁

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

پدر کیوان رو میگم بابا 😆😆

نسرین احمدی
نسرین احمدی
7 ماه قبل

پس ریشه بیماری کیوان ارثی، پدر بیمار کیوان رو در کودکی کتک می زد و حالا کیوان … خانواده تن مشکل دارند هر کدوم هم به ی شکل..
درد فرزندان که ناشی از خاطرات بد دوران کودکی که مهمترین دوران در شکل گیری شخصیت کودکان هست با قلم زیبات خوب نشون دادی پاینده باشی نویسنده

nika 😜😝
7 ماه قبل

این پارت جالب بود
دستت مرسی❤🌹
همین جور پر قدرت ادامه بده
موفق باشی👍🏻

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

تو ۵ ساعت ویو رو ببین 😉

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Fatemeh
7 ماه قبل

ماشالله
ماشالله🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

سعید فک نمنی کامنت نمیذارم نمیخونماا🤣
کیوان خیلی گناه داره ولی نمیدونم چرا..
هنوز حس خوبی ندارم بهش🤣🤣

HSe
HSe
7 ماه قبل

من دیگه تحمل ندارمممم 😭😭😭 همین یه پارتو برای کیوان گریه میکنم😭😭😭

خسته نباشی سعید جونممم .چقدر قلمت عالیه 💜💜😭😭

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

کیوان عزیزم 🤧🤧

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

من دلم پارت میخاد☹️

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

مرسی فدات
چند دقیقه دیگه یعنی پارت رو صفحه ماست😌😌😌

دکمه بازگشت به بالا
67
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x