#رمان هرج و مرج #رمان #عاشقانه #انتقامی #هیجانی
-
رمان هرج و مرج
رمان هرج و مرج پارت5
بعد از یکسال ندیدنش حس میکردم که حتی صدایش را هم فراموش کرده ام… پوزخندی زدم.. حسی که به این…
بیشتر بخوانید » -
رمان هرج و مرج
رمان هرج و مرج پارت4
روز بعدش به دستو پایش افتادم که مرا ببخشد بخاطر گناه نکرده! برای فرزندش پدری کند, چیزی که وظیفه اش…
بیشتر بخوانید » -
رمان هرج و مرج
رمان هرج و مرج پارت 3
سایمان از سر شب گریه میکرد.. نگران تکانش دادم … چرا آرام نمیشد؟! -مامان ؟ سایمانم؟؟ چرا اروم نمیشی ..…
بیشتر بخوانید »