#رمان_عاشقانه
-
رمان انتهای دنیای من با تو
انتهای دنیای من با تو _ پارت ۳۰
راوی نویان در اتاق کارش داخل عمارت نشسته… رونیا در می زنه و اجازه می گیره. رونیا: می تونم بیام…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتهای دنیای من با تو
انتهای دنیای من با تو _ پارت 29
راوی در خلوت عمارت، توی اتاق زیر شیروونی در کنار یکدیگر نشسته اند.. ایل ماه درحال بستن زخم روی بازوی…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتهای دنیای من با تو
انتهای دنیای من با تو _ پارت 28
ایل ماه در می زنم، کسی باز نمی کنه.. صدای قدم های بابا رو می شنوم. مطمئن بودم خودشه ولی…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتهای دنیای من با تو
انتهای دنیای من با تو _ پارت 27
روزتون به زیبایی خورشید♥️ راوی _آقا غلط کردیم.. به خدا غلط کردیم نویان: بلند ترررر.. ده حرف بزن آشغال.. _…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم جلد دوم
رمان بوی گندم جلد دوم پارت سی و نه
ساحل شکه از جایش بلند شد انگار تنها کسی که میتوانست آتش این مرد را بخواباند خودش بود … به…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم جلد دوم پارت سی و هشت
از فشار روحی بدنش به لرزش افتاده بود دوست داشت همین الان چشمانش را باز کند و ببیند همه چیز…
بیشتر بخوانید » -
رمان کوچه باغ
رمان کوچهباغ پارت ۱۴
کش موهایش را باز کرد و خودش را روی تخت انداخت ، … با صدای زنگ گوشی پیامش ابرویش بالا…
بیشتر بخوانید »