رمان غرامت

رمان غرامت پارت 26

4.6
(76)

پایانی جمله‌اش باد سردی زمستونی داره که اینطور بدنم یخ میزنه..
چندبار توی جمله اش”خفه‌ات کنم” تکرار شد با این حس عجیب مثل نفرت عمیق..
تو خودم جمع می‌شوم، سوالام ادامه میدم:
چطور پس میخای زندگی واقعی با منی که شبیه حسنم شروع کنی؟

دستش رو با خشونت سفت تر می‌کنه و با صدای عصبی لب میزنه:
یامور راهی نیست باید بسازی، خودت کاری نکن که یاد حسن بیوفتم یکم مطیع باش!

-خب می‌تونیم طلاق..

حرفم کامل نشده بود که سردی دندوناش روی بازوم و بعد فشار عمیق و درد اش توی بدنم پیچید..

-مهرااان..

دندان هایش را برداشت و محکم تر از قبل نگهم داشت تا تکانی نخورم..

-مگه بهت نگفتم کفن‌ات از این خونه میره بیرون یامور، کفن‌ات بفمم!

به گریه افتادم درد اش توی بازوم می‌پیچید..

-کاری نکن افکارم تغییر بدم اینجا رو بکنم جهنم برات، راه میام واست سگ نشو پاچه مو نگیر!

گریه‌ام شدت گرفت که دوباره زیر گوشم غرید:
همش زر زر گریه‌ات به راهه، ادامه‌اش بدی بد خوابم کنی بیشتر پات به این خونه‌و زندگی بند می‌کنم که دلت هوای طلاق نکنه..

دهانم بستم و گریه رو توی وجودم خفه کردم درست تو لحظه ای که افکارم نسبت بهش خوب میشه دوباره خودش با دستاش اون و خراب می‌کنه..

***

-یامور،یامور

پلک‌های سنگینم از هم فاصله دادم و گیج به صورت مهران خیره شدم

-پاشو یچی درست کن بخورم

گیج تر از قبل بهش خیره شدم که کلافه دستی در موهایش برد و گفت:
هنوز ویندوزت نیومده بالا؟

با دستم چشم‌های خسته‌ام مالشی دادم و خمیازه عمیقی کشیدم

-پاشو که دیر شد..

تازه کم‌کم همه چیز برایم روشن می‌شد،دست‌هایم را برداشتم و خمیازه عمیقی تر از قبلی را کشیدم..
کمرم خشک شده بود، تکونی به کمرم دادم که دوباره صدایش آمد:
بیا دیگه، دیرم شد

عصبی گیس هایم را به عقب فرستادم و کمر راست کردم، در چارجوب در ایستاده بود..
اتاق هنوز هم در یک تاریکی مانند دَم دمای صبح فرورفته بود دلیل آن همه خمیازه هم معلوم شد!
با نزدیک شدنم تکیه‌شو برداشت و به سمت آشپزخآنه رفت، الحق که آدم آزار بود مگر بچه‌است که من چیزی درست کنم؟
خمیازه دوباره کشیدم و وارد آشپزخونه شدم.

-چی بیارم؟

-یک نیمرو درست کن هردومون بخوریم!

کلافه لباس زیر وِل تنم رو با یک دست نگه داشتم که از چشم های ریز بینش دور نموند..

-بیاببندم برات

کلافه تر از این بودم که خجالت بکشم یا بترسم!
وقتی قفل را بست احساس کردم راحت تر شدم..
با هزارجور بدبختی بالاخره ماهیتابه را پیدا کردم و نیمروی دونفره ای برای مهران پختم
روبه رویش روی میز ناهار خوری جا گرفتم

-کجا میری این وقت صبح؟

یک تای ابروش انداخت بالا و لقمه ای به سمتم گرفت
-میرم دختر بازی

لقمه را از دست‌اش گرفتم و از پشت میز بلند شدم و به سمت خروجی رفتم و بلند لب زدم:
سلام منم بهشون برسون!

-میارم خونه خودت بهش سلام کن..

حرصی لقمه را در دهانم چپاندم، او از من پرو زرنگ تر بود!
وارد اتاق شدم و اینبار روی تخت دراز کشیدم به اندازه کافی کمرم درد می‌کرد
چه زندگی متاهلی سخت است صبح زود بلندشو و صبحآنه آماده کن من کجا این کارا کجا؟
تاز پلک‌هام سنگین شده بود که دوباره صدایش پیچید در لابه لای خوابم

-من میرم سرکار ظهر برمی‌گردم یک ناهار خوبم درست کن!

به پشت برنگشتم در همان موقعیت مچاله شده گفتم:
دختر بازی چقدر حقوق داره؟

-مزایاش زیاده بعدا برات مفصل میگم، الان فعلا میرم کار دیگه کنم که بتونم شکم تو رو سیر کنم..

سکوت کردم که دوباره گفت:
با رضا یک کارگاه مبل سازی داریم، سفارش دارم برای همون زود میرم
فعلا

-فعلا

کارگاه مبل سازی با رضا!
فکر می کردم فقط همین رفاقت بینشان است این شراکت به مزاجم خوش نیامد…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 76

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
61 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

نامردی نکن به جاش امروزپارت بده دیگه

بی نام
8 ماه قبل

وای عالی بود همیشه همینقدر باحال بمونن ولی خدایی این مهران سگه ها😂

خواننده رمان
خواننده رمان
8 ماه قبل

مثل همیشه بیست بود ولی میشه لطفا روزی دو پارت بذارین

بی نام
8 ماه قبل

این یامورم عجب زبونی داره میترسم بشه حکمت زبان سرخ سر سبز میدهدبرباد ….کاش یکم زبونشو کوتاه کنه الان خداروشکرمیکنم که بی زبونم😊

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط بی نام
بی نام
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

والا من که توسن این یه بی دست و وپایی بودم که نگوزبون که سهله فکرکنم خودت اخلاقت مثل یامورباشم😂نه؟

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

ولی بخداداره باحال میشه کاش روزی دوتاپارت میذاشتی

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

وای بیخیال مهمونی من این روزا عجیب پارت لازمم🤦

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

چه مسافرتی

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

ئه بسلامتی قبول باشه دخترحاجی شدیا

لیلا ✍️
8 ماه قبل

کم کم داره از مهران خوشم میاد حس میکنم یامور شبیه منه هم میترسه هم حاضر جوابه😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

پس توزبون درازی نه

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

خوبی کامنتای زیر گندم رودیدی فهمیدی چی شده چقددیشب دوست داشتم باحرفات آرومم کنی ولی نبودی خداروشکر غزل بود یکم سبک شدم حرف زدم

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
8 ماه قبل

آره گلم تو خوبی

دیدم همه رو خوندم توام مثل منی حرف دیگرون سریع میره تو ناخودآگاهت و باورش میکنی که این خیلی اشتباهه راه خودت رو برو من مطمئنم تو عاشق امیرعلی هستی یعنی با اون تعریف‌هایی که از رابطه قبلیت با مهرداد برام صحبت میکردی وقتی با رابطه الانت مقایسه‌شون میکنم میفهمم که تو یه بار عشق رو تجربه کردی اونم امیرعلی و بس برای مهرداد یه حس زودگذر بچگونه بود حالام نباید خودتو بع خاطر اشتباهات گذشته سرزنش کنی..قدم در یک مسیر جدید مطمئنا برات سخته نمیگم راحته و اصلا نمیخوام حرف بیخودی بزنم همه آدما خسته میشن نیاز به تنهایی دارند تو نباید حس کنی همیشه امیرعلی قربون صدقه ات بره با هم برین بیرون قدم بزنید و چه و چه…نه اصلا ببین رابطه دو ته رفیق رو در نظر بگیر تو و امیر علی هم باید مثل اون باشین

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

نمیدونم دیشب تا حالا حرفای مهرداد خیلی منوعصبی کرده می‌دونی بهم گفت به امیرعلی هم گفتم که توفقط بلدی آدموعاشقت خودت کنی ولی بلدنیستی نگهش داری گفت بهش گفتم اون بلدنیست ولی توبلدباش بی چون و چرا عاشقش باشی می‌گفت تولیاقت بهترینایی ولی زیادی ساده ای ساده نباش نذارکسی خوشی هاتوبگیره

بی نام
پاسخ به  بی نام
8 ماه قبل

نمیدونم حرفاشو پای نصیحت بذارم یاچی ولی اینومیدونم که خیلی ترسیدم از اینکه واقعانتونم امیرعلی رونگه دارم وازدستش بدم 🥺

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
8 ماه قبل

ذهنتو با حرف بقیه خراب نکن جونم همینکه نگران زندگیتی از سر عشق زیادته همیشه مثبت فکر کن تلقین بد بخوای کنی مطمئنا اون اتفاقی که ازش میترسی سرت میاد پس به جاش فکرتو عوض کن نتیجه‌ عکس میشه 😊

خواسته‌هاتو نگرانی‌هات رو حتما به امیرعلی بگو نزار تو دلت تلمبار شه اینو بدون تو هر چیزی شک و تردید وجود داره با انتخاب های درسته که میتونی زندگیتو درست کنی

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
8 ماه قبل

حتما حتما با یه مشاور صحبت کن اگه واقعا خودت فکر میکنی تو رابطه ضعفی داری نباید هی رو اون مشکله تمرکز کنی باید به فکر حل مشکلت باشی همه این چیزا تو زندگی بقیه هم اتفاق میفته الان میدونم ذهنت وسواسیه و داری هی انرژی منفی تکرار میکنی کارت اشتباهه دخترم

من فعلا باید برم مامانم کارم داره بازم میام

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

منم برم یه سرخونه عموم ایناشایدبودن پیش امیرحالموخوب کنه

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

آره واقعا ستی کلارفته فکرکنم شوهرکرده

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
8 ماه قبل

نگلانشم😟😂

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  بی نام
8 ماه قبل

😂😂😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

من شر نیستم کلا اخلاقهام چندگونه‌ست گاهی مظلوم و آرومم گاهی هم شیطون و زبون دراز بستگی به موقعیتش هم داره

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

😂😂😂😂
من از همون بچه گی شر و زبون دراز بودم🙄😂

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

آره😂😂

ولی این دلیل نمیشه مالکم رو از یاد ببرم 🤣🙈

کجاست اگه قرار بود نقشی نداشته باشه چرا انقدر تو ذهنم خوب به تصویر کشیده شده

هعیی💔😞

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
8 ماه قبل

پارت عالی بود💕
این مهران خیلی خره ها . میتونی عین ادم جمله ات رو بگی نه اینکه یامور رو گاز بگیری😐🤣

بی نام
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
8 ماه قبل

سگه عزیزم سگ گاز میگیره نه خر

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
8 ماه قبل

🤣🤣🤣

بی نام
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
8 ماه قبل

میگم توگفتی رمان حورا روتوی تلگرام میخونی؟

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
8 ماه قبل

آره ولی فعلا فیلتر شکنم خراب شده . چون گوشیمم هنگ کرده بود تلگرام رو پاک کرده اصلا یه وضعیه 🤣🤣.
ولی اگه میخوای تو تلگرام بخونی تو گوگل بزن رمان حورا تلگرام بعد روی اونی که زده تمام پست های کانال تلگرام حورا کلیک کن💕

بی نام
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
8 ماه قبل

مرسی عزیزم

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

نه ولی خب توی عروسی کیمیا حلقشو رو آورده بود بهش پیشنهاد دادن💃💃
بچه لاله هم پسره🥲

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

تا آخرین پارتی که من خوندم همین بود چیزی از اینکه بچه از قباده یا نه نگفته بود ( احتمالا از قباد نیست💃💃)
آها یه چیز دیگه هم یادم اومد اینکه حورا قصد داره کنکور بده و داره درس میخونه . فکر کنم دیگه قصدش جدیه که طلاق بگیره💃💃

بی نام
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
8 ماه قبل

من الان پارت جدید ش روخوندم نوشته حورا حالش بدشده بعدکیمیا وقبادبردنش بیمارستان وظاهرا حوراحاملست

دختر کوچیکه ی لوسیفر
دختر کوچیکه ی لوسیفر
8 ماه قبل

مهران مهربان!
عالی بود❤
میگم الماس جون یادمه چند پارت قبل تو کامنت ها گفته بودی یه ماجرایی پیش میاد دختر رو طلاق میدن ، میگم تو رمان که این اتفاق نمیفته؟

دختر کوچیکه ی لوسیفر
دختر کوچیکه ی لوسیفر
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

خوب خدا رو شکر🤲

Newsha
8 ماه قبل

خیلی از رمانتون خوشم اومده🥰الان تازه پارت چهارم😁

سفیر امور خارجه ی جهنم
سفیر امور خارجه ی جهنم
8 ماه قبل

چه ادم بیشعوریه این مهرانننن

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط سفیر امور خارجه ی جهنم
Aida ♡
8 ماه قبل

نمیدونم چرا حس میکنم قراره شاهد یه داستان موش و گربه ای باشم🤣

دنیا
دنیا
8 ماه قبل

سلام گلم رمانت عالیه من هروز برا پارت جدید لحظه شماری می کنم میشه لطفا رورزی دو پارت بدی گفتید ک به احتمال زیاد فردا پارت نداری پس امروزو بی زحمت یه پارت دیگم بده خواهش🙏🥺

Aida
Aida
پاسخ به  الماس شرق
8 ماه قبل

پارت بده دیگه الان ک کنکور تموم شد همه مون راحت شدیم منکه خودمو واسه یه تابستون پر خوش گذرونی اماده کردم🥳😜💕

خواننده رمان
خواننده رمان
8 ماه قبل

ی بابا قرار بود امروز دو پارت بذاری الماس جون ولی یکیشم نیومد 😕

دکمه بازگشت به بالا
61
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x