رمان مروارید فیروزه ای

مروارید فیروزه‌ای پارت ۱۷

4
(9)

« مروارید فیـروزه‌ ای »
#پارت_هفده

دستم را به نرده‌ها گرفتم تا از افتادنم جلوگیری کنم هرچند هم موفق نبودم!

مشتی به قفسه‌ی سینه‌ام زدم تا نفسم برگردد اما فایده‌ای نداشت ، درد از مرز نفسم گذشته بود و دیگر کم آورده بودم . .

اما درد جدایی از مهراد زجرآور تر بود، این جدایی مرا تا مرز مرگ می‌رساند!

نگاه‌ها به من افتاد و اولین نفر مهراد بود که کنارم نشست و صدای نگرانش در گوشم پیچید: پری چیشده؟ قلبته؟ قرصات … قرصاش کجاست؟

پدر که انگار تازه متوجه شده بود اما گیج بود و پرستو سریع به طرف اتاق رفت!

احساس می‌کردم هر لحظه حالم بدتر میشود و دیگر رمقی در بدنم نیست . . چشمانم تار شد و بی‌توجه به صدای اطرافم که اسم مرا می‌خواندند در تاریکی مطلق فرو رفتم!

* * * * *

باصدای گنگ اطرافم، متوجه حالم شدم و اسم بیمارستان اولین کلمه‌ای بود که به ذهنم رسید!

توان باز کردن چشم‌هایم را نداشتم اما باید باز میکردم و حقایق را می‌دیدم . .

به سختی پلک‌های سنگینم را باز کردم و اولین چهره‌ای که دیدم چهره‌ی آشفته‌ی خانم جون بود!

– الهی قربونت برم مادر! به هوش اومدی!
پرستار به هوش اومده دخترم.

سرم را به طرف دیگر چرخاندم و با دیدن پرستوی غم زده‌ی خودم، بغض کردم!

– خوبی آبجی؟

فقط توانستم به آرامی چشم‌هایم را روی هم بگذارم و بگویم خوبم، اما از درون آشفته و نگران!

شاید تنها پرستو بود که در این مدت دلدادگی مرا به چشم دیده بود و می‌دانست چقدر به آن مرد وابسته ام!

بلافاصله پرستاری بالای سَرَم ایستاد و تقویتی وارد سِرُم کرد و همزمان گفت: خوبی عزیزم؟ همه رو حسابی نگران کردی؟ از خواهرت و پدرت گرفته تا نامزدت!

با شنیدن اسم “نامزدت” پوزخندی روی لبم نشست! شاید بار آخر بود که می‌دیدمش!

شاید نه حتماً!
چه ها که در سر داشتیم و نشد!

چون جان و دلم خون شد در دردِ فراقِ تو ، بر بوی وصال تو، دل بر سر جان تا کی؟! دل بر سر جان تا کی! تا کی! وصلت؛ کلمه‌ای که آفت جانم شده بود!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا : 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Zahra

هرچیـز که در جستن آنی، آنـی!
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x