#ترسناک. #ماجراجویی
-
رمان شانس زنده ماندن جلد دو
رمان شانس زنده ماندن جلد دو پارت ۹
(این پارت یکمی ترسناک هست) با قیافه ی متعجب به من نگاه کرده بود بی درنگ گفت: _چیشده باران؟ او…
بیشتر بخوانید » -
رمان شانس زنده ماندن جلد دو
رمان شانس زنده ماندن جلد دو پارت ۸
ایستاده بود و لباس سفیدی به تنش داشت، لباسی شبیه به کفن از ترس بزاق دهانم را قورت دادم. خیره…
بیشتر بخوانید » -
رمان شانس زنده ماندن جلد دو
رمان شانس زنده ماندن جلد دو پارت ۷
تلفنم را دستم گرفتم ، لرزش دستانم باعث میشد که چند بار گوشی از دستم بیوفتد. گوشی ام آنتن نداشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شانس زنده ماندن جلد دو
رمان شانس زنده ماندن جلد دو پارت ۵
_دلم برات تنگ شده بود. و او لبخندی زد و دوباره مرا به آعوش کشید .پلیس سرفه ای کوتاه کرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان شانس زنده ماندن جلد دو
رمان شانس زنده ماندن جلد دو پارت ۳
_خانم سعیدی جلسه چند دقیقه اس شروع شده. با دیدن مدیر خنده ی کوتاهی زدم و از اتاق بیرون آمدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان شانس زنده ماندن جلد دو
رمان شانس زنده ماندن جلد دو پارت ۲
_آخه خانم دکتر..من شوهرمو چند ماه از دست دادم. دکتر همانطور که به مانیتور نگاه می کرد با ناراحتی لب…
بیشتر بخوانید » -
رمان به وقت شب
رمان به وقت شب پارت ۸
و بیهوش شدم. میلاد_یعنی چی چه اتفاقی افتاده مگه میشه الکی از حال برن؟ مسئول _وای اقای فرهمند من خودمم…
بیشتر بخوانید » -
رمان به وقت شب
رمان به وقت شب پارت ۷
وارد شهربازی شدیم با شوق به اطراف نگاه کردم خیلی وقت بود که شهربازی نرفته بودم جایه بهار ریحانه خالیه…
بیشتر بخوانید » -
رمان به وقت شب
رمان به وقت شب پارت ۶
بهار * داخل دانشگاه شدم به اطراف نگاه کردم وای نه امروز نمیاد که چرا گیج میزنم ای بابا رفتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان به وقت شب
رمان به وقت شب پارت ۵
از جام بلند شدم چرا اینطوری شدم چرا نور دارم اون.. اون که منم رو تخت خوابم پس من کیم…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2