راز آلود
-
رمان شیرین ترین تلخی
شیرین ترین تلخی پارت ۲۰
نگاهی به اطراف کرد و لباش رو بهم فشار داد و زیر دندون گرفت و بعد نگاهش رو،روی من زوم…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی
شیرین ترین تلخی پارت ۱۸
دخترا یکی یکی از اتوبوس پیام میشدن سربازا هم یه گوشه با اسلحه ایستاده بودن به من که رسیدن یکیشون…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی
شیرین ترین تلخی پارت ۱۷
دیشب تصمیمش رو گرفته بود دیگه نمیخواست به اصفهان برگرده اون فهمیده سروش زندست!و همین کافی بود!نمیخواست منت روبیک هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی
رمان شیرین ترین تلخی پارت 15
وارد اتاق که شدم نفس عمیقی کشیدم فکرشم نمیکردم به این زودی عذرمو بخوان حالا روبیک درباره من چی فکر…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان شیرین ترین تلخی پارت 14
ساعتای هشت بود که تو سالن نشستم و با خدیجه در حال صحبت بودیم قبلش رفتم و مدتی رو پیش…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی
رمان شیرین ترین تلخی پارت ۱۳
_میدونی ربکا سالایی که با پسرت همکلاسی بودم بهترین سالای عمرم بود اون همیشه هوامو داشت یادمه وقتی بابا منو…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی
رمان شیرین ترین تلخی پارت ۱۲
متحیر نگاهش کردم که دیگه نخندید و مستقیم تو چشمام زل زد و نگاه برنداشت اخمی کردم که به خودش…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی
رمان شیرین ترین تلخی پارت ۱۱
روی تخت دراز کشیدم و بالافاصله چشمام بسته شد نه برای شام کسی سراغم امد و نه هیچی! روز بعد…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی
رمان شیرین ترین تلخی پارت ۱۰
چند دقیقه سکوت شد تا خدیجه با نگاه چپ چپی وارد شد و بعد گذاشتن اون قهوه ها رو به…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی
رمان شیرین ترین تلخی پارت 9
نیم ساعت بد ناهار بود که خدیجه اومد اتاقم صندلی کنار پاتختی رو کشید و رو به روم روی تخت…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2