# عاشقانه_جنایی
-
رمان
رمان شیرین ترین تلخی پارت 14
ساعتای هشت بود که تو سالن نشستم و با خدیجه در حال صحبت بودیم قبلش رفتم و مدتی رو پیش…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان شیرین ترین تلخی پارت 7
سروش؟چه اسم قشنگی!ولی مگه نمیگن اسمه که جزئی از شخصیت رو میسازه؟پس چرا اینقدر این بد اخلاق بود!؟ حتما با…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان شیرین ترین تلخی پارت 5
کمی من من کرد و در اخر گفت _طلا!راستش من انکار نمیکنم که قبلا دوست دخترای فراوونی داشتم اما خب…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان شیرین ترین تلخی پارت 3
قدمامو به سمت خونه تند کردم ایفون خونه رو زدم که بعد یه دقیقه باز شد وارد شدم مامان و…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان شیرین ترین تلخی
خلاصه: درباره دختری از خانواده مذهبی،سختگیری های خانواده باعث شده که اون راهشو از انها جدا کنه هر چیزی زیادیش…
بیشتر بخوانید » -
رمان
دوسِت ندارم♥️دیوونتم! _ پارت 5
رزان:برو گمشو اونور طاها.. تو فقط یه دختر باز کثیفی طاها: چی داری میگی رزان؟! توی پیاده روی نزدیک خونه…
بیشتر بخوانید » -
رمان
دوسِت ندارم♥️دیوونتم! _ پارت 4
هنوز دست از زدن دخترک بر نداشته بود که صدای آیفون بلند شد. طلوع: بابا تو رو خدا..کاریش نداشته باشین…
بیشتر بخوانید » -
رمان
دوسِت ندارم♥️دیوونتم! _ پارت 3
طاها حاج احمد (پدر طاها): مادرت دکتر نمی خواد.. بهش بگو دارو دواهاشو بخوره زود خوب میشه با خودم کلنجار…
بیشتر بخوانید » -
رمان
دوسِت ندارم♥️دیوونتم! _ پارت 2
_ اسلحه ها رو بیشتر از این می فروشم! طاها: به درک! برو جای دیگه ای بفروش شون مرد با…
بیشتر بخوانید » -
رمان
دوسِت ندارم♥️دیوونتم! _ پارت 1
#عاشقانه_ جنایی و چه بسیار نیاز ها که با وجود انسانها در کنار هم، نه مقابل هم، برطرف می گردد..…
بیشتر بخوانید »