رمان بره ناقلا

بره ناقلا17

4
(17)

پارت17

با اینکه ترسیده بودم و چشمام سیاهی می‌رفت غرورم رو حفظ کردم و با تنفر بهش خیره شدم.
نمیخواستم بفهمه که چقدر از سوسک میترسم.

میکائیل آرنج هاش رو روی میز گذاشت و در حالیکه پشت هاله ای از دود سیگار محو شده بود پرسید:
-حالا درست فکراتو کن و جواب منو بده
کدوم و انتخاب میکنی؟
سوسک تو لباس یا ب.وسیدن من؟
اصلا هم عجله نکن

سرم اونقدر گیج می‌رفت که تعادل نداشتم.
با این حال کیفم رو برداشتم و تلو تلو خوران عقب رفتم و گفتم:
-هیچ کدوم…
من…من همین الان میرم…کسی هم نمیتونه جلوم و بگیره

اصلا نفهمیدم ایمان کی اومد و پشتم سرم وایساد.
وقتی عقب عقب میرفتم یهو بهش برخوردم و سرم رو به طرفش برگردوندم :
-کجا دختر خانوم؟
تا بازی تموم نشه کسی از پشت میز بلند نمیشه
این قانون بازیه
حالا جواب آقا میکائیل و بده
سوسک یا ب.وس؟

چند بار پلک زدم تا تاری چشمم بر طرف شد و به میکائیل نگاه کردم.
بی تفاوت به سیگارش پک عمیقی زد و بهم خیره شد.

𖧷- – – – – – – – – – – – – – – – – -𖧷

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا : 17

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x