بره ناقلا14
پارت14
میکائیل در کمال خونسردی پوک عمیقی به سیگارش زد و خیره شد به پاهای تتو شده ی سنا که واقعا قشنگ بود.
ولی باورم نمیشد به راحتی پیش اون همه پسر….
با یه جست روی میز جلوی سینا نشست .
با اینکه ش..ورت تنش بود اما از خجالت گونه هام گر گرفته و گلوم از خشکی زیاد میسوخت.
اول فکر میکردم با این پیشنهاد کولی بازی راه بندازه و کاری کنه که بازی جمع بشه اما اشتباه فکر میکردم.
هیچ کس شبیه من نبود،اونا شرم و حیا نمیدونستن چیه.
در عوض یقه ی سینا رو گرفت و کشیدش سمت خودش
سینا انگار مأخوذ به حیا تر بود چون خواست عقب بکشه ولی سنا یقهش رو محکم گرفت تا تکون نخوره و ادامه داد.
وقتی حسابی به مراد دلش رسید ازش جدا شد و از روی میز پایین پرید.
ایمان با لحن موذیانه ای گفت:
_قبول نیست، پشتت به من بود ندیدم
در حالیکه سنا داشت میپوشید انگشتش رو به طرفش گرفت و گفت:
-بیا!
𖧷- – – – – – – – – – – – – – – – – -𖧷
چرا انقدر پارتا تند تند تائید میشن کی داره تائید میکنهه؟