توت فرنگی من پارت 6
part_6
توت فرنگی من
±چه گوهی داری میخوری؟
اون طرف رو نگاه کردم و دیدم یه پسر با موهی خاکستری داشت خیلی ریلکس نگامون میکرد موها ی پسره خیلی اشنا بود اهان همون پسری که قبلاً تو مهمونی دیده بودمش موهاش مثل اون بود داشت به سمتمون میومد
که یهو دست مرد سریع شل شد و با چهره بی اعصابی رفت
لیا+ممنون
± چرا اینقدر از بقیه دور شدی؟ معلومه همچین بلایی سرت میاد
لیا+ولی من فکر نمیکردم کسی اینجا انقدر مست کنه
±ولی تو بازم نباید اینقدر دور میشدی . به هر حال من از دست یه متجاوز گر نجاتت دادم پس یکی طلبت
و بعدش چشمک زد
لیا+یعنی اینقدر مطمعنی که ما باز همدیگه رو میبینیم؟
پسر شونه ای بالا انداخت و از اونجا دور شد
اینقدر مطمعنه؟ ولی خداییی خیلی کراش بود ولی از اخلاقش خوشم نیومد
هوفففففف چرا حالا که جونمو نجات داد باید براش کاری انجام بدم؟ مگه من خواستم که نجاتم بده؟، هی لیا چی میگی اگه اون نبود معلوم نبود چه بلایی سرم میومد
تصمیم گرفتم برگردم پیش نفس و بقیه چون یکم ترسیده بودم
نفس رو پیدا کردم و سریع رفتم کنارش و در گوشش گفتم
لیا+نفس من میخوام همین الان برگردم
نفس_حالا چرا اینقدر زود؟ تازه اومدیم بذار یکم دیگه بمونیم حداقل
لیا+شوخیت گرفته همین الان نزدیک بود بهم تجاوز بشه . من میترسم لطفاً بیا برگردیم
نفس_هی میدونم داری بهونه میاری . یکم با بچه ها حرف بزن باهاشون آشنا شو یخت که آب شد خودت درست میشی
هوفففف دیگه از راضی کردن نفس نا امید شده بودم پس رفتم رو کاناپه نشستم و به حرف و خنده های بقیه گوش میکردم که متوجه نگاه های سنگینی از همون پسر که چند دقیقه پیش از دست اون مرد نجاتم داده بود شدم…
الان عاشق هم میشن 🤩
ماجراها با این دوتا داریم 😂🙂🎧