رمان آیدا پارت 32
کنارش آرام قدم میزد و سرش پایین بود.
حرف هایش هزاران بار در سرش تداعی میشد!
برمیگشت ولی بدون سام!
در آن لحظه دلش میخواست بر سر خودش فریاد بکشد که آخر مگر سام چه کسی است؟
برایش گروگانی بیش نیستی و این طور قلبت با دیدنش به آخرین نقطه ی تپش میرسد!
اعتراف سختی بود اما..!
با شنیدن صدایش از هپروتش خارج شد
هپروتی که پر بود از فکر سام
نگاهش را به چشم هایش داد
چشم هایی که همیشه خدا مهربانی از آن چکه میکرد.
لبخند هایش بود که او را میکشت!
-بستنی میخوری؟
تنها سرش را تکان داد و جلوی مغازه منتظرش ماند
عاشق شده بود؟!
از اعترافش هم میترسید شاید باور داشت که تمام این چیز ها دروغی بیش نیست
اما مگر میشد خودش را هم گول بزند!
سام همان طور که بستنی ها در دستش بود از مغازه خارج شد.
یکی را به سمتش گرفت و راه افتادند.
……..
تا عصر در خیابان های شهر برزیل گشت زدند و خاطرات زیبایی ساختند.
اما مگر پاریس شهر عاشقان نبود!؟
شاید باید برزیل را هم اضافه میکردند.
غروب بود که با خستگی به خانه برگشتند
پرهام روی مبل دراز کشیده بود که با دیدنشان از جایش بلند شد
چشم هایش داد میزد که چقدر خواب آلود است
نگاهش را به سام داد و آرام زمزمه کرد:
-بلیط رو گرفتم
بدون آنکه منتظر حرفی باشد از پله ها بالا رفت
سام سعی کرد لبخند بزند:
-خب فردا که میری حداقل امشب ی شام خوشمزه واسه ما درست کن
دلش برای خانواده اش تنگ شده بود
اما کاش همراه سام برمیگشت!
وقتی جوابی از سویش دریافت نکرد با خنده ادامه داد:
-یا آشپزی بلد نیستی؟
تمام افکارش را پس زد
باید برای چند ساعت هم که شده خودش را از فکر و خیال دور میکرد
با قیافه ای حق به جانب به سمتش برگشت:
-کی گفته بلد نیستم
با صدای بلندی خندید و در آخر آرام زمزمه کرد:
-پس شروع کن
لبخندی به صورتش زد و وارد آشپزخانه شد که سام هم همراهش آمد:
-خب حالا چی میخوای درست کنی؟
نگاهش را در آشپزخانه چرخاند و به فکر فرو رفت که سام تند گفت:
-قورمه سبری چطوره؟
با چشم های گرد شده نگاهش کرد:
-چیه بلد نیستی؟
لحن و حرف های سام بود که باعث شد به خنده بیافتد:
-چرا تو همش فکر میکنی من بلد نیستم غذا درست کنم
نزدیکش شد و با چشمکی زمزمه کرد:
-بهت نمیخوره
چیزی نگفت و همان طور منتظر خیره اش شد.
چند دقیقه ای طول کشید تا تمام وسیله ها را به دستش بدهد.
…..
بشقاب ها را روی میز گذاشت و منتظر ماند خودش غذایش را بکشد
با ذوق بشقابش را پر کرد:
-امیدوارم حالا قابل خوردن باشه
میدانست شوخی میکند اما او زحمت زیادی برای آن غذا کشیده بود.
با اخم گفت:
-غذا به این خوشمزه ای
نگاهش را به کاسه داد و با چشم های ریز شده گفت:
-لابد از رنگش حدس زدی خوشمزه است
حرصش گرفته بود
-بخور بابا سرد شد
همان مسخره بازی های سام بود که شب زیبایی برایش ساخته بود!
با لبخند محوی خیره ی صورتش بود که اولین قاشق را به دهان گذاشت
شاید منتظر نظرش بود!
ابروهایش در هم گره خورد و دهانش را جوری نشان داد که گویا به زور غذا میخورد.
با حرکتش فکر کرد غذا واقعا بد شده است
تند یک قاشق از غذایش را برداشت.
..
طمعش مثل تمام قورمه سبزی ها بود
سام با خنده بدون آنکه محلت حرف زدن به او بدهد گفت:
-غلط کردم خیلی عالی شده
شاید تعریفش کافی بود که تمام حرکاتش را فراموش کند
لبخندی زد و چیزی نگفت.
…
(کامنت فراموش نشه✨)
خسته نباشی.
زیبا بود
اما فکر نمیکنم سام آیدا مال هم باشن. یعنی اصلا نمیتونن باهم بمونن همینش تلخش میکنه
ممنون که خوندی مائده جان🌿🦋
باید دید که چی میشه..🥺
اخ جون اولین نفرم
بنظرم اخرین لحظه نمیزارع بره
این پارتو خوندم هم هوس بستنی کردم هم قرمه سبزی😕😂😂
خسته نباشیی🫂
😂🤦🏻♀️🏆
حالا دیگه باید منتظر موند.
😂😂
ممنون که خوندی ادا جان
میگم الان کی رمان ها رو تایید میکنه؟
ساعت ۱۲ و نیم یه سر بیاد🥰
باشه
سعید کجایی😂
اومدم 🤦🏻♀️😂
از سام خوشم میاد😂💫
هنوز هم طرز فکرم مثل اولاس به نظرم با هم خیلی زوج خوبی هستن🥲❤
خسته نباشییی
ارهههه🥺😁
ممنون از نظرت نیوشا جان✨🎈
سام بره به درک به نظرم آیدا باید بره پیش خونوادهاش و منطقیتر فکر کنه بودنش کنار سام احمقانهست
کوتاه بود و البته زیبا خداقوت
حالا دیگه باید دید که آیدا چه تصمیمی داره🥺
و اینکه عاشق شدن که دست خودش نیست.
ممنون از نظرت لیلا جان🦋🍄
نمیگم عاشق بودن تقصیر از خودش بوده نه! اما این آدم البته از نظر من به درد آیدا نمیخوره عشق به تنهایی حلال مشکلات زندگی نیست
میدونم منظورت چیه 🥺
ولی خب باید صبر کرد فعلا 😁
آیدا هم باید بره پیش خانواده اش
هم عاشق سامه چیکار کنییممممم💔
عالی بود خسته نباشی
ارههه🥺
ممنون از نگاهت فاطمه جان🎈🦋
عشقشون دو طرفست ولی اگر آیدا برگرده ایران خانوادش مانع میشن چون سام خلافکاره و پلیسم دنبالشه ممنون قشنگ بود
و همین جذاب و هیجانیش میکنه
😁🌷
اره همه ی اینا درسته.
ولی باید دید که چی میشه در ادامه😁
ممنون که خوندی خواننده جان🍄🦋
مرسی,سعید ژونم.خوب و عالی😍فقط تو برزیل سبزی قورمه از کجا آوردن 😉😅
ممنون کاملیا جان🍄🌿
همه جا مغازه هایی هستن که این وسایل ها رو بفروشن 😁
😂😂
عالی بود خسته نباشین😁🤍
ممنون گلی جان🦋🍀
وایی اینا چقدر کنار هم خوشجلن🥺🥺✨️✨️
حس میکنم یا سام باهاش میره یا آیدا میمونه🤕🥺😥
فقط امیدوارم از هم جدا نشن🥺😥
عالی بود سعیدییی🥰🤍✨️
🥺🥺👍
پارت بعدی متوجه میشید.
ممنون از نگاه قشنگت غزل بانو🎄🌷
خسته نباشی نویسنده عزیز
ممنون نسرین جان⭐🍄