نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان بامداد عاشقی

رمان بامداد عاشقی پارت ۳۵

4.7
(366)

از کنارش رد شدم و وارد آشپزخونه شدم
ی لیوان چایی خوشرنگ ریختم و داخل سینی همراه گز و شکلات بردم برای بابا
همون لحظه کار مامان هم تموم شد و نشستن کناره هم چایی بخورن گوشیم رو برداشتم و برای پروانه اس ام اس زدم فردا بیاد خونمون..میخواستم درمورد کسری باهاش حرف بزنم اصلا وقت نکردم این چند روز..بیخیال موبایل شدم و سفره رو پهن کردم،سبزی با آبگوشت حسابی می‌چسبید،سبدش رو گذاشتم وسط سفره و همه چی آماده بود که اومدن سر سفره و مشغول شدیم..عجب آبگوشت خوشمزه ای‌ هم بود..بعد از شام مامان خسته بود خودم جمع کردم و بعد از شستن ظرفا برگشتم پیش مامان و بابا انگاری منتظر بودن منم برم مامان میخواست درمورد موضوعی باهامون صحبت کنه..چند دقیقه بعد از اومدنم گفت:
_خاله امروز بهم زنگ زد..پاش شکسته و بچه هاش هم نیستن پیشش ازم خواست ی چند ماهی بریم اونجا..طبقه ی بالای خونشون روهم بهمون میده که بشینیم..همه چیزش آماده است
قبلا انگاری باهم حرف زده بودن که بابا خبر داشت برای همین مامان منو مخاطب قرار داد و گفت:
_بابات که انتقالی میگیره و اگه نشد هم بیخیال میشه..ی کاری اونجا پیدا می‌کنه
توام چند ماه،دیگه کارت رو بیخیال شو و بگو کلا کار نمیکنم‌..ما هفته دیگه حرکت میکنیم و باید هم بریم
چی!؟ استعفا میدادم؟مگه میشد..
آریا تازه امروز بهم ابراز علاقه کرده امکان نداشت اصلا..تا فردا باید ی فکری بکنم که از بردن من صرف نظر کنن..پیامکی برای گوشیم اومد ولی زشت بود دارن حرف میزنن پاشم برم سراغ گوشی..ولی ی دونه نبود و بعدش پشت سر هم ۱۰ تا پیام اومد هر ثانیه یکی داشت ارسال میشد..مامان و بابا سکوت کردن و هر دو مشکوک بهم خیره شدن آروم بلند شدم و از روی اوپن گوشی رو برداشتم تا بیشتر ازاین آبروم نرفته صداش رو قطع کنم..آریا بود!!
با ی لبخند زوری که شک دارم تبدیل به لبخند شد یا نه رو به هر دوشون گفتم:
_پروانه است جواب داده
بعد آروم تر زمزمه کردم
_رفیقم خله..
بابا سری تکون داد و از جاش بلند شد و به طرف حیاط رفت و منم خداروشکر از فرصت استفاده کردم و جیم زدم..وارد اتاق که شدم سری پیاماش رو باز کردم
الکی همش پیام می‌فرستاد..و چند تا هم ایموجی
_سلام خوبی
_شام خوردی
_فکرات رو کردی؟
_پس کی جواب میدی؟
_آنا بله رو بده دیگه کاشتی مارو
انگار نه انگار ی دقیقه طول کشیده
چند تا هم ایموجی قلب و اینا فرستاده بود..خله‌‌..شوهر آیندم خله
چند دقیقه ای نگذشته بود که شمارش افتاد تو گوشیم..چرا به این فکر نمیکنه که ممکنه پیش خانواده م باشم و آبروم بره..بیخیال شدم و جواب دادم
_الو
_چرا جواب نمیدی..مگه نگفتم گوشیتو چک کن
تو این مدت این اخلاقش رو،رو نکرده بود و حالا..
_والا ی دقیقه نگذشته پیام دادی..بعدشم مگه من بیکارم
_اووو نگاه کن چه حرفا میزنه..سرت شلوغه پس ی کاری نکن پاشم بیام اونجا ها..حسابتو برسم
عقل نداشت..اگر میگفتم بیا قطعا میومد
_باشه بابا.. کم مونده بود آبروم رو ببری چیه این همه پیام دادی
حرف زبونم با قلبم یکی نبود..خیلی هم خوشحال بودم از این همه توجه و پیام!
_آنی خانم گفته باشم تا جواب بله رو نگرفتم همین آش و همین کاسه اس و البته اینم بگم بعد از گرفتن جواب بله هم شما زن بنده میشی و بازم همین آش و همین کاسه است
ناخودآگاه خندیدم به طرز حرف زدنش که سکوت کرد و بعد از چند لحظه جدی تر گفت:
_خب فکراتو کردی
_والا تو این مدتی که شما رفع زحمت کردی من فقط شام خوردم و محلت فکر کردن نداشتم..
_خیلی خب می‌دونم حالا تا فردا شب خبر بده..ی کار دیگه هم داشتم،ی نقشه هست که باید کامل کنیم.‌‌.فردا بیا خونمون
وا…چه نقشه ای بود که خبر نداشتم
_میریم خونه مامانم اینا..هم عروس گلشون رو ببینن و هم کارامون رو انجام بدیم..ولی خب از چیزی خبر ندارن هنوز
بنده منتظر تایید جنابعالی هستم
چقدر پر حرف شده بود امروز و این چقدر عالی بود
_من خسته میشم شرکت، که دیگه پاشم بیام خونتون
_بله مشخص هست چقدر تنبلی..نیا شرکت ساعت ۳میام دنبالت بریم نقشه و کارای دیگه رو تکمیل کنیم.
_خب باشه این طوری بهتره
مثل اینکه حرفاش تموم شد و گفت:
_مراقب خودت باش
پروانه هم پشت خط بود..به ناچار منم حرفی نزدم
_توام همین طور..شب بخیر
لحظه ای سکوت کرد و بعد گفت:
_آنا
و چقدر احساس پشت این صدا کردنش بود..غیر ارادی جواب دادم
_جانم
_دوست دارم..
و بعد بوق های ممتد خبر از رفتنش میداد..چقدر دلم میخواست عین خودش بگم دوستت دارم و حالا باید صبر پیشه کنم

(حمایت کنید..ویو بالای ۵۰۰ بره و کامنت هم بزارید دوستان که بتونم با انرژی واستون پارت بفرستم..پس حمایت فراموش نشه🍀)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا : 366

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
55 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Newshaaa ♡
1 سال قبل

وووییییی ای خدا من مردددمم🥺😍😍😍😂😂😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

نونوش چیه سعیده ژوووننن🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

نه خیرم گفتم که نوشمک اختصاصی و وی آی پیه🤣🤣
همون نیوش بهتر بود😂😂😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

😂😂😂😂باشه ولی نوشمک رو بیخیال شو پلییییز

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

آفرییین گلم🤣💚

لیلا ✍️
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

اولین بار من بهت گفتم نیوش 😂🤭

Newshaaa ♡
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

ای ننههههه آرهههه🥺😍😭😂😂

Ghazale hamdi
1 سال قبل

#حمایت از مهسایی

sety ღ
1 سال قبل

#سعید ژووون،کراش ابدی ستی🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

سعید تو اولین کراش منی ک ایرانیه🤣🤦‍♀️
۹۹ درصد کراشای من بازیگرای خارجین😁🤦‍♀️

HSe
HSe
1 سال قبل

خیلی خوب بود سعید جان 😍 مثل همیشه 😊

Fateme
1 سال قبل

واخخخخ قربون دوستت دارم گفتنت بشم
عالی بود عزیزممم

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

دستت طلا نویسنده جون هر روز پارت میدی اونم سر وقت

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

🥰🥰😍😍😘😘

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

آریا که آدم بدی نمیشه نه ؟؟

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

کجاس ضحا جون میگفت هرثانیه کامنت میذارم بیا سایتم گفت خیلی سریع می‌نویسید یوم آرام‌تر 😄😄😄

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Fatemeh
1 سال قبل

هستم من🤓

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

اصلا نگران نباش خودم ویو رو برات ۵۰۰ میکنم

،،،
،،،
1 سال قبل

عالیه عزیزم همینطوری ادامه بده

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

آریای شش ماهه نمیزاره دختره فکر کنه شاید قصد ازدواج نداشته باشه

لیلا ✍️
1 سال قبل

وای چرا اینجوری شد منتظرم ببینم آنا چیکار میکنه بیچاره شانس نداره🙄

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

همین‌که خونواده‌اش قراره از تهران برند آنا تازه معنی عاشقی رو فهمیده کنجکاوم ادامه‌اش رو بخونم پارت طولانی باشه لطفا😊

راستی بوی گندم رو فرستادم حتما بخون

مبینامرادی
1 سال قبل

دلنشین و زیبا بود
خسته نباشی

𝐃𝐞𝐥𝐬𝐚 ♡
1 سال قبل

خسته نباشین
مرسی از پارت قشنگ تون❤️💛🧡

FELIX 🐰
1 سال قبل

عالی بود سعید ژاااان👏👏👏
پارت بعدی رو زود بزار وگرنه🗡🗡🗡
دیگه خودت میدونی چی میشه😈

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

کی پارت جدید میزاری مهسا جوون

،،،
،،،
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

پارت طولانی بده هامثل لیلا

،،،
،،،
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

آفرین فرزندم

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

🥰🥰🥰😍😍😍

تارا فرهادی
1 سال قبل

عالی بود مهسا گلی🧡
عاشق پارتگذاری منظمتم 🧡🧡😘

دکمه بازگشت به بالا
55
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x