نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان قلب بنفش

رمان قلب بنفش پارت بیست و یک

3.7
(80)

رمان قلب بنفش💜✨
#پارت_بیست و یک
《تیدا》
دوباره نیمه شب بود و من باز هم بی‌خوابی زده بود به سرم…
بدنم توی این مدت حسابی ضعیف شده.نه خواب و نه خوراک درست حسابی دارم…
همش تقصیر این آرتاس؛ایش!
فکر میکردم دیگه نمیتونم از این بدبخت تر باشم؛اما شدم…عاشق شدم!
دلم مدام شور میزد و چیزهایی رو تجربه میکردم که قبل از این تا به حال با هیچکس تجربه نکردم…
دست و پاهام موقع دیدن اش میلرزید و اون حتی خبر نداشت از حال من…
همونطور که توی جنگل راه میرفتم بالاخره یه جا وایسادم و دور و برم رو نگاه کردم…
چون شب بود از ویلا دور نشدم و همون اطراف بودم…ولی حس کردم باید بزنم بیرون که یه بادی به سر و کله ام بخوره؛بلکه عقلم بیاد سر جاش.
دستی دور کمرم حلقه شد که وحشت زده برگشتم و آرتا رو دیدم…
_تو آدم نمیشی نههه؟بابا یه اهنی اوهونی…
من رو سمت درخت برد و بعد هم یک دستش رو بالای سرم گذاشت…
آخه این چه کاریه که همش تکرار میکنه؟؟؟چه علاقه ای به تنگنا داره این آدم…اه!
اومدم فاصله بگیرم که دستش آزاد اش رو دور کمرم حلقه کرد…
برق چشماش توی اون تاریکی هم معلوم بود؛خجالتم نمی‌کشه این؟!
ضربان قلبم یهو رفت روی هزار…
نامرد عوضی!انگار دگرگون شدن حالم رو فهمید که لبخند بزرگی زد…
وااای نهه خدایا اون نباید هیچی بفهمه هیچییی!
برگشتم به تیدای طلبکار…
_ولم کن!
_نمیکنم!
هوووفف این باز چشه؟!
صورت اش رو نزدیک آورد و نگاه اش میخ لب هام شد…
نه نه نه!لطفا نه!
سرم رو پایین انداختم که نتونه کاری کنه و عصبانی گفتم
_تو بیخود میکنی منو نگاه میکنی!غلط میکنی کمر منو میگیری!بی جا میکنی منو……
تازه فهمیدم چی دارم میگم و ادامه ی حرفم رو خوردم…
شیطون نگاهم کرد…
_منو چی؟!
_کوفت!مرض!زهر مار!بار آخر ات باشه فهمیدی؟؟؟
دوباره همونجوری نگاهم کرد و سر اش رو آورد دم گوشم…
_اگه نباشه چی؟!
واایییی وقتی انقدر نزدیک میومد قلبم خودش رو ناجور به در و دیوار می‌کوبید…اون عطر لعنتی اش که الان داشت مستم میکرد…
با دست عقب هل اش دادم…اما مشخص بود که خودش عقب رفت…
بلند خندید…
اومد دستی به موهاش بکشه که من هم فرصت رو غنیمت شمردم و تصمیم گرفتم در برم…
اما امیدم وقتی که به سرعت باد اومد و دوباره قفل ام کرد ناامید شد.
_من هلاک حمله کردنت ام…اصلا الان دلم میخواد دوباره اون کار رو انجام بدم تا حمله کنی…
این چشه؟!مستههه؟؟؟دختره ی ابله حالا چطوری میخوای از خودت در برابر این دفاع کنی؟؟مریضی که این وقت شب تنها میای بیرون؟؟!!
_بیا برو آرتا خان خدا روزی ات رو یه جا دیگه حواله کنه…تا الانم خیلی بهت رو دادم.کافیه فقط دستت بهم بخوره تا فردا همه چیز رو برای خواهرت تعریف کنم…
سوالی نگاهم کرد
_تو من رو از ایلدا میترسونی؟
اینم جواب نداد کههه….
_به یه شرط کاری باهات ندارم…
_هه!برام شرطم میذاره..‌.
دیدم که با اعتماد به نفس سر جاش وایساده و قصد کوتاه اومدن نداره…تیدا تو یه بار با زبون خوش سعی کن!همش که نمیشه بپری بهش.
سعی کردم با شخصیت باشم…
_میشه بری کنار لطفا؟
تخس ابروهاش رو بالا انداخت…
_نوچ.
_میدونستی خیلی پررو ای؟
_آره.
عجب گیری کردما…
_ببین من حالم خوب نیست برو کنار گفتم…
_منم بهت گفتم نمیرم.
بغلم کرد…کاش زمین دهن باز کنه و برم توش و راحت شم…
همونجوری که به سینه و بازوهاش مشت میزدم اونم مثل دیوونه ها میخندید…لعنتی هیچ فایده ای نداشت.
_زور ات همینه فرفری کوچولو؟؟!
با جیغ گفتم
_خفه شووو!ولم کن بذار برم…
_دو تا حالت بیشتر نداره یا شرطم رو قبول میکنی یا که…
و با شیطنت به لب هام اشاره کرد…
_باشه باشه بگو اون شرط مسخره تو بعد هم گمشووو!
_باشه میگم…البته که بیشتر به نفع توئه ها!
مکثی کرد و بعد ادامه داد
_دوستی من رو قبول کن‌…
چییی؟؟داره به من پیشنهاد میده؟!مردک بی‌شعور پیشنهاد ات به نفع منه…چه رویی داری تو آخه بشر؟!
_خواب دیدی خیر باشه دوست عزیز!من عمرا همچین خفتی رو قبول نمیکنم.
_هر کی دیگه جای تو بود بال در آورده بود…من معمولا پیشنهاد نمیدم.این دخترهان که به من پیشنهاد میدن…
_اون مال دخترهای سبک و جوگیر دورته؛نه من فهمیدی؟!
_حرف آخرته آره؟
_بله حرف آخرمه.
_د نشد دیگه.قرارمون این نبود فرفری…
دوباره با اون لبخند موذی اش جلو اومد…
این سری داد زدم…
_باشه بابا باشه!هر غلطی میکنی بکن فقط دست از سرم بر دار…
_آفرین!حالا شدی دختر خوب.
موهام رو نوازش کرد…
_من هم قول میدم تو این مدت دوست پسر خوبی باشم برات…
چقدر دلم میخواست بزنم فک اش رو بیارم پاییناااا‌‌‌…
یا لبخند گفت
_اگه خوب بودی نگه ات میدارم…
_اوخییی!خیلی ممنون یه وقت زحمتتون نشه….
_خواهش میکنم!
بچه پررو…
_حالا برو اون ور…
_باشه کوچولو!این بار رو تونستی در بری ولی حواست رو جمع کنا…
کشید کنار و گذاشت برم…
منم بدو بدو دویدم سمت ویلا و فقط رفتم تو اتاق…
ناجور تو شوک بودم ناجور…
××××
《آریانا》
امروز قرار بود برگردیم تهران.‌..هعی چقدر زود تموم شد.این جا رو خیلی دوست داشتم و دل کندن برام سخت شده بود…
چمدون خودم رو جمع کردم و رفتم پایین…
همه داشتن وسایل رو جمع میکردن…
نگاه ام رو بینشون چرخوندم اما آراز رو ندیدم…کجا رفته یعنی؟!
از طرفی هم فضولی ام گل کرده بود و میخواستم بدونم کجا رفته اما از طرف دیگه هم نمیتونستم از بقیه بپرسم…
اصلا به من چه؟!هر جا رفته…
از اونجایی که کارم تموم شده بود راه افتادم سمت رودخونه…
اینجا یه رودخونه کوچیک خیلی قشنگ داشت و تقریبا ده دقیقه پیاده فاصله داشت…
رسیدم و نشستم…
دستم رو یه کم توی اون آب یخ و زلال فرو بردم و سراسر وجودم رو لذت گرفت…
دستم رو از توی آب در آوردم…
انگار کسی اون طرف نشسته بود…
کیه یعنی؟!شنیده بودم خیلی کسی این طرف ها نمیاد…
عههه!این که آرازه…
نمیدونستم برم پیشش یا برگردم و برم…
داشتم میرفتم اما یه چیزی من رو نگه داشت…قلبم می‌گفت نرو و برو ببین چیکار میکنه…
بالاخره دل رو زدم به دریا و رفتم سمتش…
کاملا مشخص بود که متوجه حضورم نشده…
سلام آرومی کردم که سرش رو از روی برگه اس که جلوش بود در آورد…
اون هم سلام آرومی کرد…
_بشین!
کمی دو دل بودم اما باز هم نشستم کنارش…
بودن پیش اش قلبم رو دستکاری میکرد انگار‌…تغییر میکردم؛نمیتونم انکار ک که آرامش میگرفتم و حالم بهتر میشد…
نگاهی به کاغذ انداختم…با الهام از منظره طراحی کرده بود…توی هواپیما هم دیدم که طراحی میکنه اما به این شکل دقت نکرده بودم…
_طراحی میکنی؟!
لبخند کمرنگی زد…
_خیلی حرفه ای نه…برای سرگرمی بعضی وقت ها…
_از کی انجام میدی؟
لرزش دستش رو حس کردم…نمیدونم برای چی اینجور میشد آخه…دیگه چیزی نگفت…یعنی ناراحت شد؟چرا نمیخواست سوالم رو جواب بده؟!
سنگ های ریز رو داخل آب پرت میکردم…
سکوت بینمون برقرار بود که دوباره مداد رو توی دستش گرفت…
خیلی ناگهانی پرسید
_گل مورد علاقه ات چیه آریانا؟
_گل رزي که سفید رنگ باشه…
سرش رو با لبخند تکون داد و شروع کرد به کشیدن…
سرم رو جلو بردم و نگاه کردم…
یه گل رز خیلی قشنگ کشید…بعد میگه حرفه ای نیستم‌…
اما گل شاخه و برگ نداشت…چرا؟!نمیدونم لابد مدلشه دیگه…
کمی مکث کرد و رو بهم گفت
_این گل یه چیزی کم داره…اگه گفتی؟
منظور اش از این کارها چی بود؟؟!
_اوومم…شاخه و برگ؟!
_آره!
سرش رو به چپ و راست تکون داد و بعد با همون لحن آروم گفت
_ اوهوم!گل بدون شاخه زود پژمرده میشه…بدون برگ هم زیبایی اش کم میشه…
یعنی چی؟!دستم رو خیلی یهویی گرفت و فشرد‌…
نمیتونستم دستش رو پس بزنم…حسی من رو قلقلک میداد…
_حالا تو بگو ببینم…
بهم خیره شد و ادامه داد
_رز سفید من میشی؟
نفسم بند اومد…واقعا شوکه شدم من….فکرش رو نمی‌کردم آراز…آراز این کار رو کنه؟؟نه امکان نداره حتما خوابی آریانا…
ذوق عجیبی وجودم رو فرا گرفت…
باورم نمیشد خدا!!!
نمیتونستم جواب اش رو بدم و انگار زبانم نمی‌چرخید…
سرم رو فقط پایین انداختم و متوجه شدم که همونجوری سوالی نگاهم میکنه…
آخه مگه من میتونم الان بگم نه؟!حس میکنم خودم دارم درگیر یه ماجرای تازه میشم…انگار که دوست داشتم…به آراز علاقه پیدا کردم…به تیدا میگفتم که چرا عاشق آرتا شدی اما حالا خودم در مقابل آراز…
وقتی که دیدم منتظره همونطور که سرم پایین بود خیلی ناخودآگاه تکون اش دادم…
دستم رو محکم تر گرفت…اومد سمتم طوری که انگار میخواست بغلم کنه…
نزدیک اومدن اش همانا و زنگ خوردن موبایل من هم همانا…
این چه وقت زنگ زدنهههه؟؟؟!
گوشی رو از توی جیب ام در آوردم…
آراز به حالم خندید…
دست و پام رو گم کردم…از این طرف این اتفاق یهویی و از اون طرف این تماس…
تماس رو وصل کردم که صدای رزا تو گوشم پیچید
_آریانا شما کجایین؟آراز هم گوشی اش رو نبرده…خواستم بگم بیاین بچه ها آماده شدن الان میریمااا…
بعد از اینکه باشه ای گفتم و قطع کردم
سریع از جام پریدم و هم به دلیل اینکه الان جام میذارن و هم برای فرار از موقعیت دویدم سمت ماشین ها…
××××××
نظراتتون واقعا اشتیاق نوشتن رو ایجاد میکنه برام🥲❤
امتیاز هم یادتون نره دوستان😉🦋

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا : 80

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Newshaaa ♡

نویسنده رمان قلب بنفش:)💜🙃
اشتراک در
اطلاع از
guest
115 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا ✍️
1 سال قبل

خیلی خیلی قشنگ بود آخ من به فدای همشون واسه شیطنت‌های امیر واسه باشخصیت و رمانتیک بازی های آراز
ذوق میکنم واسه بامزه‌بازی‌های تیدا

آرتا معلومه که عاشق تیداست فقط به تریش قباش برمیخوره بهش چنین پیشنهادی داد وگرنه الان یه بچه هم پس انداخته بودن😂

لیلا ✍️
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

مگه میشه نخوند نیوش قشنگه😉

آخه با شناختی که من از آرتا دارم زود بند رو آب میده😂🙈

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

یعنی خوشم میاد این آرتای کثافت موقع پیشنهاد دادن هم دست از غرورش بر نمیداره🤣😑
آراز هم خیلی احساسیه نمیدونم چرا ازش خوشم نمیاد 🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

بچم به این خوبی و آقایی🤣🤣
اییی بابا کم واسه آراز نوشابه باز کن🤣🤣🤣
عه پس من تا اون موقع طاقت نمیارم🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

ها وحشی دوست دارم🤣😌

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

حالا اگه ستی بود منحرفانه میگفت وحشی دوست داری؟😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

خب وحشی درسته 😂 😂 😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط sety ღ
𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

🤣🤣🤣
منم منحرفانه گفتم😎🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

خاااک🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

ژووون خوشگله شماره بدم پاره کنی🤣🤣🤣
چقدر من سر این خندیدم🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

خدایا توبه توبه🤧🤧

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

خدایا کجایی این بندت میخواد بعد از اون همه گناه توبه کنه🤣🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

کدوم گناه ورپریده ؟

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

حرص دادن مردم سر بوی گندم 🤣🤣
گناه از این بالاتر ؟🤣

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

لیلا خصوصیت رو چک کن

sety ღ
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

نیوش تازه من خوبم تو باید خواهرم رو ببینی😂🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

🤣🤣
بهش بگو حتما بیاد سایت یکم بهم آموزش بدیم🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

خودش ته این داستانلست نیاز به آموزش نداره🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نه حالا تو بگو بیاد😉🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

حوصلع اش نمیکشه ولی بهش میگم🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

امیرارسلان مال خودت دیگه گندمم پس میفرسته اونو😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

نه وحشی تررر🤣🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

هی هیچی نمیگم پررو شده واسه من😤🤧

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

ژووون خوشگله عصبی میشی ژیگول تر میشی🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

🤣🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ضحی میام میزنمتا عمت ژیگوله

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

🤣🤣
ژووون

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

چرا همتون میخواید آرتان و خفه کنید🤣
چند نفر به یه نفر نامردااا🤣🤣
اگه اینجوریه منم میرم آراز و میکشم🗡🗡🤣
اه اه مردک جیغ جیغو🤣🗡

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

نمیدونم بابا ولم کنین همیجوری یه چی پروندم🤣🤣
نگین اینجوری بهش بابا آرتا به این نازی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

🤣🤣🤣🤣
مطمئنی آرتا رو خودت ایده پردازش بودی ، آراز رو دوستت؟🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

🤐🤐

sety ღ
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

نگووووآرتا به این خوبییییی

sety ღ
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

🤣 🤣 ❤ ❤

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

بیا . یعنی قربونت برم ستی عفریته که همیشه پشت من و خالی نمیکنی🤣🤣✋️✋️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

ببین من رزا و آرش و بهم رسوندم🤣🤣
مطمئن باش آرتا رو هم ول نمیکنم 🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

قطعاا🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ولي چقدر خورد تو ذوقم اينکه آرش جدي جد با رزا ازدواج کرد🤦‍♀️😐

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

گمشو بابا . باید ازدواج میکرد وگرنه من سحر و میکشتم🤣🤣.
اگه توجه کرده باشی از همون پارتایی که هیراد خر شد من یه کمپین نه هیراد و بله به آرش تشکیل داده بودم🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

موافقم با نه به هیرادش ولی با نه به آرش هم موافق ترم

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

😎 😎

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜

sety ღ
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

خیلی بهش میاد نیوش

sety ღ
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

میاد دیگه🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

بله تیم ملی رو باید رد کنن اینا🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

وای آرهههه🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

❤+💙=💜

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

ژووون تو و آوجی با هم میخوایم خوشگله🤣🤣
( توجه توجه آوجی لات شده آبجیه🤣🤣)

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

اوهو صاحابت هم میخوایم آوجی🤣🤣
(توجه توجه خطر هول شدن لطفا ماسک های خود را بزنید🤣)

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

صابت غلط کرده🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

نه من رو صابت غیرتی شدم🤣🤣
الکی به دلت صابون نزن آوجی🤣🤣
ولی خو یه شب و میتونم تحملت کنم آوجی جون بپر بالا 🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

پس خودم صابت میشم آوجی🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

ژوووووون🤣😍

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ضحی من انقدر شبا از دستت میخندم که حد نداااره🤣🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

بله بله چیشد این وسط ؟
منظورت با ضحی‌ست؟🤣

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

سر تو دعواس بین بچه های سایت لیلی🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

آوجی نگران نباش الان قمه ام رو در میارم میزنم تو شکم هر کی میخواد صاب تو بشه🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

سلام سلام به همه ی دوستان…
چخبر

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

بعععععععععععععع

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

😐😐😐😐
الله اکبر….

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

میوو میووو
ماو ماو
بع بع
هاپ هاپ🤣🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ضحی چی زدی؟؟؟😁🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

جات خالی رفتم از موتوری سر کوچه مواد گرفتم آنقدم خوب بودددد🤣🤣
البته جای لیلا بیشتر تو خالی بود🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

برا منم بفرس یکم🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نه فقط واسه لیلی گلمه🤣🤣

saeid ..
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ضحی من که مرده از خنده
عجب آدمی هستیا🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

والا جونم برات بگه عشقم الان اینجا دارن همه سر من دست و پا میشکونن🤣
(فرض کنید دارم آدامس میخورم و صدام تو دماغی کردم🤣)

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

سر لیلا نبود احیانا؟؟؟🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

ایش عفریته خانم حالا مجبوری من و لو بدی☹️🤣
( وی هنوز در حال جویدن آدامس هست🤣)
هع کثافت نکنه میخوای عشگم و واسه خودت تور کنی ، کور خوندی عفریته 🗡🗡🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

از نازی خبری نشد🥺

sety ღ
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

صاحبت کیه شیطون؟؟😁🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

ایش نخواستیم بابا نخواستیم🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

هعی….روزگار🤦‍♀️🫠

saeid ..
1 سال قبل

عالی بود
بیا اینم عوض منم برای بابا شدنش🤣
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

می‌دونم 😂
گفتم بزار حمایت کنم بابا شدنش رو 😂

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

من که شیطون نبودم اینا منو شیطون کردن 😂

دکمه بازگشت به بالا
115
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x