رمان قلب بنفش پارت بیست و یک
رمان قلب بنفش💜✨
#پارت_بیست و یک
《تیدا》
دوباره نیمه شب بود و من باز هم بیخوابی زده بود به سرم…
بدنم توی این مدت حسابی ضعیف شده.نه خواب و نه خوراک درست حسابی دارم…
همش تقصیر این آرتاس؛ایش!
فکر میکردم دیگه نمیتونم از این بدبخت تر باشم؛اما شدم…عاشق شدم!
دلم مدام شور میزد و چیزهایی رو تجربه میکردم که قبل از این تا به حال با هیچکس تجربه نکردم…
دست و پاهام موقع دیدن اش میلرزید و اون حتی خبر نداشت از حال من…
همونطور که توی جنگل راه میرفتم بالاخره یه جا وایسادم و دور و برم رو نگاه کردم…
چون شب بود از ویلا دور نشدم و همون اطراف بودم…ولی حس کردم باید بزنم بیرون که یه بادی به سر و کله ام بخوره؛بلکه عقلم بیاد سر جاش.
دستی دور کمرم حلقه شد که وحشت زده برگشتم و آرتا رو دیدم…
_تو آدم نمیشی نههه؟بابا یه اهنی اوهونی…
من رو سمت درخت برد و بعد هم یک دستش رو بالای سرم گذاشت…
آخه این چه کاریه که همش تکرار میکنه؟؟؟چه علاقه ای به تنگنا داره این آدم…اه!
اومدم فاصله بگیرم که دستش آزاد اش رو دور کمرم حلقه کرد…
برق چشماش توی اون تاریکی هم معلوم بود؛خجالتم نمیکشه این؟!
ضربان قلبم یهو رفت روی هزار…
نامرد عوضی!انگار دگرگون شدن حالم رو فهمید که لبخند بزرگی زد…
وااای نهه خدایا اون نباید هیچی بفهمه هیچییی!
برگشتم به تیدای طلبکار…
_ولم کن!
_نمیکنم!
هوووفف این باز چشه؟!
صورت اش رو نزدیک آورد و نگاه اش میخ لب هام شد…
نه نه نه!لطفا نه!
سرم رو پایین انداختم که نتونه کاری کنه و عصبانی گفتم
_تو بیخود میکنی منو نگاه میکنی!غلط میکنی کمر منو میگیری!بی جا میکنی منو……
تازه فهمیدم چی دارم میگم و ادامه ی حرفم رو خوردم…
شیطون نگاهم کرد…
_منو چی؟!
_کوفت!مرض!زهر مار!بار آخر ات باشه فهمیدی؟؟؟
دوباره همونجوری نگاهم کرد و سر اش رو آورد دم گوشم…
_اگه نباشه چی؟!
واایییی وقتی انقدر نزدیک میومد قلبم خودش رو ناجور به در و دیوار میکوبید…اون عطر لعنتی اش که الان داشت مستم میکرد…
با دست عقب هل اش دادم…اما مشخص بود که خودش عقب رفت…
بلند خندید…
اومد دستی به موهاش بکشه که من هم فرصت رو غنیمت شمردم و تصمیم گرفتم در برم…
اما امیدم وقتی که به سرعت باد اومد و دوباره قفل ام کرد ناامید شد.
_من هلاک حمله کردنت ام…اصلا الان دلم میخواد دوباره اون کار رو انجام بدم تا حمله کنی…
این چشه؟!مستههه؟؟؟دختره ی ابله حالا چطوری میخوای از خودت در برابر این دفاع کنی؟؟مریضی که این وقت شب تنها میای بیرون؟؟!!
_بیا برو آرتا خان خدا روزی ات رو یه جا دیگه حواله کنه…تا الانم خیلی بهت رو دادم.کافیه فقط دستت بهم بخوره تا فردا همه چیز رو برای خواهرت تعریف کنم…
سوالی نگاهم کرد
_تو من رو از ایلدا میترسونی؟
اینم جواب نداد کههه….
_به یه شرط کاری باهات ندارم…
_هه!برام شرطم میذاره...
دیدم که با اعتماد به نفس سر جاش وایساده و قصد کوتاه اومدن نداره…تیدا تو یه بار با زبون خوش سعی کن!همش که نمیشه بپری بهش.
سعی کردم با شخصیت باشم…
_میشه بری کنار لطفا؟
تخس ابروهاش رو بالا انداخت…
_نوچ.
_میدونستی خیلی پررو ای؟
_آره.
عجب گیری کردما…
_ببین من حالم خوب نیست برو کنار گفتم…
_منم بهت گفتم نمیرم.
بغلم کرد…کاش زمین دهن باز کنه و برم توش و راحت شم…
همونجوری که به سینه و بازوهاش مشت میزدم اونم مثل دیوونه ها میخندید…لعنتی هیچ فایده ای نداشت.
_زور ات همینه فرفری کوچولو؟؟!
با جیغ گفتم
_خفه شووو!ولم کن بذار برم…
_دو تا حالت بیشتر نداره یا شرطم رو قبول میکنی یا که…
و با شیطنت به لب هام اشاره کرد…
_باشه باشه بگو اون شرط مسخره تو بعد هم گمشووو!
_باشه میگم…البته که بیشتر به نفع توئه ها!
مکثی کرد و بعد ادامه داد
_دوستی من رو قبول کن…
چییی؟؟داره به من پیشنهاد میده؟!مردک بیشعور پیشنهاد ات به نفع منه…چه رویی داری تو آخه بشر؟!
_خواب دیدی خیر باشه دوست عزیز!من عمرا همچین خفتی رو قبول نمیکنم.
_هر کی دیگه جای تو بود بال در آورده بود…من معمولا پیشنهاد نمیدم.این دخترهان که به من پیشنهاد میدن…
_اون مال دخترهای سبک و جوگیر دورته؛نه من فهمیدی؟!
_حرف آخرته آره؟
_بله حرف آخرمه.
_د نشد دیگه.قرارمون این نبود فرفری…
دوباره با اون لبخند موذی اش جلو اومد…
این سری داد زدم…
_باشه بابا باشه!هر غلطی میکنی بکن فقط دست از سرم بر دار…
_آفرین!حالا شدی دختر خوب.
موهام رو نوازش کرد…
_من هم قول میدم تو این مدت دوست پسر خوبی باشم برات…
چقدر دلم میخواست بزنم فک اش رو بیارم پاییناااا…
یا لبخند گفت
_اگه خوب بودی نگه ات میدارم…
_اوخییی!خیلی ممنون یه وقت زحمتتون نشه….
_خواهش میکنم!
بچه پررو…
_حالا برو اون ور…
_باشه کوچولو!این بار رو تونستی در بری ولی حواست رو جمع کنا…
کشید کنار و گذاشت برم…
منم بدو بدو دویدم سمت ویلا و فقط رفتم تو اتاق…
ناجور تو شوک بودم ناجور…
××××
《آریانا》
امروز قرار بود برگردیم تهران...هعی چقدر زود تموم شد.این جا رو خیلی دوست داشتم و دل کندن برام سخت شده بود…
چمدون خودم رو جمع کردم و رفتم پایین…
همه داشتن وسایل رو جمع میکردن…
نگاه ام رو بینشون چرخوندم اما آراز رو ندیدم…کجا رفته یعنی؟!
از طرفی هم فضولی ام گل کرده بود و میخواستم بدونم کجا رفته اما از طرف دیگه هم نمیتونستم از بقیه بپرسم…
اصلا به من چه؟!هر جا رفته…
از اونجایی که کارم تموم شده بود راه افتادم سمت رودخونه…
اینجا یه رودخونه کوچیک خیلی قشنگ داشت و تقریبا ده دقیقه پیاده فاصله داشت…
رسیدم و نشستم…
دستم رو یه کم توی اون آب یخ و زلال فرو بردم و سراسر وجودم رو لذت گرفت…
دستم رو از توی آب در آوردم…
انگار کسی اون طرف نشسته بود…
کیه یعنی؟!شنیده بودم خیلی کسی این طرف ها نمیاد…
عههه!این که آرازه…
نمیدونستم برم پیشش یا برگردم و برم…
داشتم میرفتم اما یه چیزی من رو نگه داشت…قلبم میگفت نرو و برو ببین چیکار میکنه…
بالاخره دل رو زدم به دریا و رفتم سمتش…
کاملا مشخص بود که متوجه حضورم نشده…
سلام آرومی کردم که سرش رو از روی برگه اس که جلوش بود در آورد…
اون هم سلام آرومی کرد…
_بشین!
کمی دو دل بودم اما باز هم نشستم کنارش…
بودن پیش اش قلبم رو دستکاری میکرد انگار…تغییر میکردم؛نمیتونم انکار ک که آرامش میگرفتم و حالم بهتر میشد…
نگاهی به کاغذ انداختم…با الهام از منظره طراحی کرده بود…توی هواپیما هم دیدم که طراحی میکنه اما به این شکل دقت نکرده بودم…
_طراحی میکنی؟!
لبخند کمرنگی زد…
_خیلی حرفه ای نه…برای سرگرمی بعضی وقت ها…
_از کی انجام میدی؟
لرزش دستش رو حس کردم…نمیدونم برای چی اینجور میشد آخه…دیگه چیزی نگفت…یعنی ناراحت شد؟چرا نمیخواست سوالم رو جواب بده؟!
سنگ های ریز رو داخل آب پرت میکردم…
سکوت بینمون برقرار بود که دوباره مداد رو توی دستش گرفت…
خیلی ناگهانی پرسید
_گل مورد علاقه ات چیه آریانا؟
_گل رزي که سفید رنگ باشه…
سرش رو با لبخند تکون داد و شروع کرد به کشیدن…
سرم رو جلو بردم و نگاه کردم…
یه گل رز خیلی قشنگ کشید…بعد میگه حرفه ای نیستم…
اما گل شاخه و برگ نداشت…چرا؟!نمیدونم لابد مدلشه دیگه…
کمی مکث کرد و رو بهم گفت
_این گل یه چیزی کم داره…اگه گفتی؟
منظور اش از این کارها چی بود؟؟!
_اوومم…شاخه و برگ؟!
_آره!
سرش رو به چپ و راست تکون داد و بعد با همون لحن آروم گفت
_ اوهوم!گل بدون شاخه زود پژمرده میشه…بدون برگ هم زیبایی اش کم میشه…
یعنی چی؟!دستم رو خیلی یهویی گرفت و فشرد…
نمیتونستم دستش رو پس بزنم…حسی من رو قلقلک میداد…
_حالا تو بگو ببینم…
بهم خیره شد و ادامه داد
_رز سفید من میشی؟
نفسم بند اومد…واقعا شوکه شدم من….فکرش رو نمیکردم آراز…آراز این کار رو کنه؟؟نه امکان نداره حتما خوابی آریانا…
ذوق عجیبی وجودم رو فرا گرفت…
باورم نمیشد خدا!!!
نمیتونستم جواب اش رو بدم و انگار زبانم نمیچرخید…
سرم رو فقط پایین انداختم و متوجه شدم که همونجوری سوالی نگاهم میکنه…
آخه مگه من میتونم الان بگم نه؟!حس میکنم خودم دارم درگیر یه ماجرای تازه میشم…انگار که دوست داشتم…به آراز علاقه پیدا کردم…به تیدا میگفتم که چرا عاشق آرتا شدی اما حالا خودم در مقابل آراز…
وقتی که دیدم منتظره همونطور که سرم پایین بود خیلی ناخودآگاه تکون اش دادم…
دستم رو محکم تر گرفت…اومد سمتم طوری که انگار میخواست بغلم کنه…
نزدیک اومدن اش همانا و زنگ خوردن موبایل من هم همانا…
این چه وقت زنگ زدنهههه؟؟؟!
گوشی رو از توی جیب ام در آوردم…
آراز به حالم خندید…
دست و پام رو گم کردم…از این طرف این اتفاق یهویی و از اون طرف این تماس…
تماس رو وصل کردم که صدای رزا تو گوشم پیچید
_آریانا شما کجایین؟آراز هم گوشی اش رو نبرده…خواستم بگم بیاین بچه ها آماده شدن الان میریمااا…
بعد از اینکه باشه ای گفتم و قطع کردم
سریع از جام پریدم و هم به دلیل اینکه الان جام میذارن و هم برای فرار از موقعیت دویدم سمت ماشین ها…
××××××
نظراتتون واقعا اشتیاق نوشتن رو ایجاد میکنه برام🥲❤
امتیاز هم یادتون نره دوستان😉🦋
خیلی خیلی قشنگ بود آخ من به فدای همشون واسه شیطنتهای امیر واسه باشخصیت و رمانتیک بازی های آراز
ذوق میکنم واسه بامزهبازیهای تیدا
آرتا معلومه که عاشق تیداست فقط به تریش قباش برمیخوره بهش چنین پیشنهادی داد وگرنه الان یه بچه هم پس انداخته بودن😂
دورت بگردم لیلای قشنگم😍❤🥲مرسی میخونی عزیزم
آره مردک نکبت…بچهههه😂🤣🤣بچه رو دیگه از کجا درآوردییی🤣😂😂😂😂
مگه میشه نخوند نیوش قشنگه😉
آخه با شناختی که من از آرتا دارم زود بند رو آب میده😂🙈
الهیی😍
یا حضرت عباس😂🤣🥲تیدا از خجالت میمیره که
یعنی خوشم میاد این آرتای کثافت موقع پیشنهاد دادن هم دست از غرورش بر نمیداره🤣😑
آراز هم خیلی احساسیه نمیدونم چرا ازش خوشم نمیاد 🤣🤣
میبینیش ضحی چقدر عوضیه😂🤣
نههه بچم آراز پسر به این خوبی جنتلمن😂😂❤
حالا خیلی چیز ها رو قراره در مورد آراز و آرتا بفهمین…
بچم به این خوبی و آقایی🤣🤣
اییی بابا کم واسه آراز نوشابه باز کن🤣🤣🤣
عه پس من تا اون موقع طاقت نمیارم🤣🤣🤣
آخه آراز واقعا خیلی خوبه رفتارش😂
نه مثل آرتا وحشی خوبه؟(حالا انگار نه انگار آرتا شخصیتیه که خودم ساختم و آراز رو من نساختم)😂🤣
ایشالا دارید نزدیک اون پارت ها هم میشین
ها وحشی دوست دارم🤣😌
حالا اگه ستی بود منحرفانه میگفت وحشی دوست داری؟😂
خب وحشی درسته 😂 😂 😂
🤣🤣🤣
منم منحرفانه گفتم😎🤣🤣
خاااک🤦♀️
ژووون خوشگله شماره بدم پاره کنی🤣🤣🤣
چقدر من سر این خندیدم🤣🤣
خدایا توبه توبه🤧🤧
خدایا کجایی این بندت میخواد بعد از اون همه گناه توبه کنه🤣🤣🤣
کدوم گناه ورپریده ؟
حرص دادن مردم سر بوی گندم 🤣🤣
گناه از این بالاتر ؟🤣
لیلا خصوصیت رو چک کن
🤣🤣🤣😂😂😂عجب منحرفایی هستینااا
نیوش تازه من خوبم تو باید خواهرم رو ببینی😂🤦♀️
🤣🤣
بهش بگو حتما بیاد سایت یکم بهم آموزش بدیم🤣🤣
خودش ته این داستانلست نیاز به آموزش نداره🤣🤣
نه حالا تو بگو بیاد😉🤣🤣🤣
حوصلع اش نمیکشه ولی بهش میگم🤣🤣🤣
🤣🤣
به جاش من اصلا منحرف نیستم😂🙃🤣🤣
امیرارسلان مال خودت دیگه گندمم پس میفرسته اونو😂
نه وحشی تررر🤣🤣🤣
هی هیچی نمیگم پررو شده واسه من😤🤧
ژووون خوشگله عصبی میشی ژیگول تر میشی🤣🤣
🤣🤣🤣
ضحی میام میزنمتا عمت ژیگوله
🤣🤣
ژووون
چرا همتون میخواید آرتان و خفه کنید🤣
چند نفر به یه نفر نامردااا🤣🤣
اگه اینجوریه منم میرم آراز و میکشم🗡🗡🤣
اه اه مردک جیغ جیغو🤣🗡
جیغ جیغو چیه😂🤣🤣🤣
بابا آخه آرتا خره اصلا گاوه نمیفهمه تیدا عاشقشه😒تازه دختر بازم هست😒😒😒😒😒
نمیدونم بابا ولم کنین همیجوری یه چی پروندم🤣🤣
نگین اینجوری بهش بابا آرتا به این نازی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣
آرههه خیلی نازه دختر باز لاشی😂🤦🏻♀️
🤣🤣🤣🤣
مطمئنی آرتا رو خودت ایده پردازش بودی ، آراز رو دوستت؟🤣🤣
آره بابا😂😂🤣من کلا کرم دارم شخصیتی میسازم که خودم ازش بدم بیاد🤣🤣
🤐🤐
نگووووآرتا به این خوبییییی
به به ستی خانم گل گلاب😂😂😂❤
🤣 🤣 ❤ ❤
بیا . یعنی قربونت برم ستی عفریته که همیشه پشت من و خالی نمیکنی🤣🤣✋️✋️
باشههه بابا آرتا ارزونی تو و ستی😂😂😂
ببین من رزا و آرش و بهم رسوندم🤣🤣
مطمئن باش آرتا رو هم ول نمیکنم 🤣🤣
عجببب😂حالا دوست داری آرتا به تیدا برسه؟
قطعاا🤣🤣
ولي چقدر خورد تو ذوقم اينکه آرش جدي جد با رزا ازدواج کرد🤦♀️😐
گمشو بابا . باید ازدواج میکرد وگرنه من سحر و میکشتم🤣🤣.
اگه توجه کرده باشی از همون پارتایی که هیراد خر شد من یه کمپین نه هیراد و بله به آرش تشکیل داده بودم🤣🤣
موافقم با نه به هیرادش ولی با نه به آرش هم موافق ترم
😎 😎
فدات بشم❤😘
دقیقا حرف دل منو زدی😂
اونایی که دوست دارن آرتا رو بابا کنیم قلب بنفش بذارن تو کامنتا🤣🤣🤣🤣😂😂
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
خدااا🤣🤣🤣🤣یعنی انقدر دوست دارین آرتا بابا بشه؟🤣🤣🤣😂😂
خیلی بهش میاد نیوش
کجا بهش میاد ستی😂😂😂
میاد دیگه🤣🤣
بله تیم ملی رو باید رد کنن اینا🤣🤣
وااای نههه🤣🤣😂
وای آرهههه🤣🤣
چقدر شیطونید شماها🤣😂آرتا به شما رفته
❤+💙=💜
به به میبینم کاملا شرحم دادی لیلا خانم🤣🤣🤣😂
حالا کدومش آرتاس کدومش تیدا🤣
هوووی لیلا جای آبجی ماستااا🤣🤣😂
ژووون تو و آوجی با هم میخوایم خوشگله🤣🤣
( توجه توجه آوجی لات شده آبجیه🤣🤣)
نه خیرم من صاحاب دارم🤣🤣🤣
اوهو صاحابت هم میخوایم آوجی🤣🤣
(توجه توجه خطر هول شدن لطفا ماسک های خود را بزنید🤣)
نه خیر صاحابم مال خودمه🤣🤣🤣
صابت غلط کرده🤣🤣
اوهووو رو من غیرتی شد ضحی🤣🤣🤣🤦🏻♀️
نه من رو صابت غیرتی شدم🤣🤣
الکی به دلت صابون نزن آوجی🤣🤣
ولی خو یه شب و میتونم تحملت کنم آوجی جون بپر بالا 🤣🤣🤣
ای نامرد🤣🤣😒
من اصلا صاحاب ندارم خیلیم بی صاحابم
پس خودم صابت میشم آوجی🤣🤣
جون بابا🤣🤣🤣😂
ژوووووون🤣😍
ضحی من انقدر شبا از دستت میخندم که حد نداااره🤣🤦♀️
🤣🤣
بله بله چیشد این وسط ؟
منظورت با ضحیست؟🤣
نه منظورم خودتی🤣😂
❤+💙=💜رو میگم😂😂😂
سر تو دعواس بین بچه های سایت لیلی🤣🤣🤣
آوجی نگران نباش الان قمه ام رو در میارم میزنم تو شکم هر کی میخواد صاب تو بشه🤣🤣
سلام سلام به همه ی دوستان…
چخبر
بعععععععععععععع
😐😐😐😐
الله اکبر….
میوو میووو
ماو ماو
بع بع
هاپ هاپ🤣🤣🤣🤣
ضحی چی زدی؟؟؟😁🤦♀️
جات خالی رفتم از موتوری سر کوچه مواد گرفتم آنقدم خوب بودددد🤣🤣
البته جای لیلا بیشتر تو خالی بود🤣🤣
برا منم بفرس یکم🤣🤣🤣
نه فقط واسه لیلی گلمه🤣🤣
ضحی من که مرده از خنده
عجب آدمی هستیا🤣🤣
گهگداری به این حالتش برمیگرده😂😂😂
والا جونم برات بگه عشقم الان اینجا دارن همه سر من دست و پا میشکونن🤣
(فرض کنید دارم آدامس میخورم و صدام تو دماغی کردم🤣)
سر لیلا نبود احیانا؟؟؟🤣🤣🤣
ایش عفریته خانم حالا مجبوری من و لو بدی☹️🤣
( وی هنوز در حال جویدن آدامس هست🤣)
هع کثافت نکنه میخوای عشگم و واسه خودت تور کنی ، کور خوندی عفریته 🗡🗡🤣🤣
از نازی خبری نشد🥺
دقیقا کی داره دست و پا میشکونه؟😂🤣تو میخواستی من و لیلا و صاحب من رو بدزدی
صاحبت کیه شیطون؟؟😁🤣
نمیگم که ستی🤣🤣😂
ایش نخواستیم بابا نخواستیم🤣🤣
هعی….روزگار🤦♀️🫠
داستان این قلب های بنفش چیه تارایی؟😂💜
💜💜💜💜💜
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
یعنی تو برا اون این همه قلب بنفش فرستادی🤣😂😂😂مگه بابا شدن آرتا خوبه که انقدر دوست دارین همه🤣🤣🤣🤣
آهاا😂🤦🏻♀️
من همین الان رفتم دیدم😧
چرا گرفتم تارا
باید بگم منم همچین حسی دارم…
البته امیدوارم اشتباه نکنم و گناهی مرتکب نشم
ولی نود و نه درصد این حس رو دارم
اومدم
عالی بود
بیا اینم عوض منم برای بابا شدنش🤣
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
قربونت بشم😍
بابا من یه حرفی زدم چه بابایی آخه😂🤣اینا تازه با هم دوست دختر دوست پسر شدن بذار ببینیم حالا در ادامه چی میشه…😂
میدونم 😂
گفتم بزار حمایت کنم بابا شدنش رو 😂
بس که شیطونید همتون😂😂😂
من که شیطون نبودم اینا منو شیطون کردن 😂