رمان قلب بنفش پارت سی و دو
رمان قلب بنفش💜✨
#پارت_سی و دو
《راوی》
تیشرت سفید اش را از روی زمین چنگ زد و بر تن کرد…
خودش را در آینه نگاه کرد…
صدایش را کمی بالا برد
_تیدا آماده ای؟!
_الان میام.
جلوی در رفت و منتظر تیدا ماند…
تیدا از اتاق بیرون آمد و روی تیشرت صورتی رنگ اش پالتوی مشکی اش را پوشید…
آریانا_بریم دیگه؛رزا پایینه.
پایین رفتند و سوار ماشین رزا شدند…
در طول مسیر،آریانا تنها به برنده شدن فکر میکرد…
در باغ باز شد و بعد از پارک کردن ماشین،به سمت زمین رفتند…
در وسط زمین،همدیگر را ملاقات کردند…
آرتا نگاه کوتاهی به تیدا انداخت…
اشاره ای به نفر کناری اش کرد و گفت
_بچه ها،محمد دوستمه…علی هم داور.
آراز با اعتماد به نفس نگاهی به دختری که خیره ی آرتا بود انداخت…
دختر نگاه اش را از آرتا گرفت و با ناز گفت
_دنیا هستم.
تیدا با حرص ناخن هایش را در دست اش فشار داد…
نگاه دنیا به آرتا عصبی اش کرده بود…چه معنی میداد که اینطور خیره اش باشد؟!
چشم غره ای به دنیا رفت و کمی نزدیک تر به آرتا می ایستد…
باید از الان به این دختر حد و حدود اش را نشان میداد…
جو بازی در جمع افتاد…
علی_سرگروه ها سنگ،کاغذ ،قیچی کنن.
آراز و آریانا روبروی هم ایستادند…
دست شان را جلو آوردند…
آریانا برنده شد و یارکشی را شروع کرد…
در آخر آریانا،تیدا،ایلدا،سینا و محمد را انتخاب کرد…
آراز هم،آرتا،رزا،دنیا و گلناز را انتخاب کرد…
سوت اول بازی به صدا در می آید…
همه سختگیرانه شروع به دویدن می کنند…
کوارتر اول به آرامی میگذرد و تیم آراز از تیم آریانا جلوتر میفتد…
با شروع شدن کوارتر دوم،آریانا نگاه غضبناکی به آراز می اندازد…
داور توپ را به تیم آراز می دهد و آرتا آن را می آورد و به آراز پاس می دهد؛آریانا مانع آرتا می شود و توپ را میزند و ضد حمله میرود…
روی حلقه میرود اما آراز جلوی او را میگیرد و با حرص نگاه اش میکند…
آریانا به ناچار توپ را به محمد میدهد و محمد گل میزند…
بعد از گل،آریانا با خوشحالی مشت اش را به مشت محمد می کوبد و هر دو با هم میخندند…
آراز نگاه عبوس اش را به دست هایشان می دهد. و در دل حرص میخورد…
توپ دست تیدا می رود و به سمت حلقه می شود که دنیا به شانه ی تیدا ضربه میزند…
علی_خطا!
علی بازی را متوقف و به تیدا دو پرتاب میدهد…
اولی گل نمیشود ولی تیدا دومی را در حلقه می اندازد…
تیدا صدایش را بالا میبرد و با ذوقی کودکانه میگوید
_واااییی اولین گل زندگی ام!
قهقهه ی آرتا هوا می رود…
دیگران پشت بند آرتا میخندند
تیدا با خجالت سرش را پایین می اندازد.
زمان استراحت نیمه میرسد…
آریانا گوشه ای تنها،دست اش را روی زانوی دردناک اش میگذارد …
از اول بازی،زانو درد اذیت اش میکرد و با چسب زانویش را ثابت نگه داشته بود…
آراز دورادور،آریانا را زیر نظر داشت؛کمی نگران اش شد اما به روی خودش نیاورد…
کوارتر سوم شروع می شود و بازی پیش می رود…
هنگامی که حواس ها پرت بازی بود؛دنیا که از اول بازی تیدا را زیر نظر داشت،عمدا توپ را به سمت تیدا پرتاب کرد…
_آخخخخخخخخ!
با صدای جیغ تیدا،همه به سمت اش برگشتند…
توپ،محکم به شکم اش برخورد کرده بود…
آرتا و آریانا،همزمان به سمت اش خیز برداشتند…
از درد شدیدی که در شکم اش پیچیده بود،اشک در چشمان اش جمع شد…
آرتا با اخم و نگرانی به تیدا که روی زمین افتاده بود نگاه کرد و کنارش نشست…
آرام تیدا را در آغوش اش کشید…
تیدا ناخودآگاه به هق هق افتاد…
آرتا دست اش را روی موهای تیدا گذاشت و آرام نوازش کرد…
سرش را کنار گوش اش برد و زمزمه وار گفت
_هیشششش!آروم عزیزم…
تیدا با ناله اسم اش را صدا زد…
با لحنی خاص گفت
_جانم!
تیدا لب گزید
_دلم درد میکنه…
ایلدا با شیطنت میگوید
_برادر من!پاشو تا تلف نشده از درد؛بعدا وقت واسه این کارها هست.
تیدا از خجالت سرخ میشود…
آریانا دست تیدا را فشار میدهد و رو به آرتا میگوید
_لطفا تیدا رو ببر روی سکو تا من یخ بیارم…
آرتا سری تکان میدهد و در یک حرکت او را از روی زمین بلند میکند…
تیدا معترض میگوید
_بذارم زمین؛آبروم رفت…
_نمیخواد خجالت بکشی کوچولو!
_زشته آرتا نگاهمون میکنن…بذارم پایین!
_دوست ندارم!
تیدا هوووفی میکشد و اشک هایش را کنار میزند…
تیدا را روی سکو خواباند..
دنیا دست به سینه رو به رویشان ایستاده بود و چپ چپ نگاهشان میکرد…
آریانا با یخ به سمت شان می آید…
چشم غره ای به دنیا میرود و زیر لب میگوید
_نگاه اش کن!فکر میکنه کسی نمیفهمه از عمد زده…
دنیا با اخم کنار میرود…
عمدا و از روی حسادت این کار را انجام داده بود اما فکر نمیکرد که بیشتر به آرتا نزدیک شود…
همسایه ی دوران کودکی آرتا و آراز بود و از همان سالها،آرتا در قلب اش نفوذ کرده بود اما آرتا هیچوقت علاقه ای به او نشان نداده بود؛حالا پس از مدتها او را دیده بود و متوجه رفتار و نگاه هایش به تیدا شده بود و این قضیه،حسادت اش را برانگیخته بود.
آریانا یخ را به تیدا میدهد
زیر لب تشکری میکند
_برو به بازی برس؛نذار آراز ببره…
_آخه…..
_من خوبم!تو برو.
آریانا رو به آرتا میکند
_تو نمیای؟
سرش را به معنای نه تکان میدهد…
تیدا آریانا را فشار میدهد و با لبخندی کمرنگ سمت زمین میرود تا ادامه ی بازی را اعلام کند…
آرتا با پررویی نگاه اش میکند
_یه توپ هم نمیتونی بگیری…
تیدا با درد چشمان اش را میبندد
_خفه شووو!
آرتا هول زده میگوید
_چی شدی؟!!!درد ات گرفت؟؟؟!
با ناراحتی ادامه میدهد
_ببخشید!
تیدا شوکه چشم اش را باز میکند…آرتا و معذرت خواهی؟!
اخم هایش را در هم میکند و با خشم نگاه اش میکند…
آرتا با لحنی شیطون میگوید
_جون!عصبانی میشی خوشگل میشی هااا!
تیدا با شرم سرش را پایین می اندازد…در قلب اش موتورخانه ای به راه افتاده بود؛قند در دل اش آب شد…کاش میدانست این مدل حرف زدن اش چطور دل آدم را میلرزاند…
آخر کوارتر چهارم بود که تیم ها برابر شدند و داور وقت اضافه داد…
در آن یک دقیقه و نیم نفس گیر،آراز گل سه امتیازی زد و بازی را تمام کرد…
آریانا عصبی و بق کرده به رختکن میرود…
محمد پشت سرش به رختکن می آید…
جلوی آریانا می ایستد…
دست اش را روی شانه ی آریانا میگذارد و با آرامش میگوید
_اشکالی نداره؛خیلی خوب بازی کردیم…داداشمی!
آریانا میان عصبانیت اش می خندد…
محمد خیلی پسر خوبی بود و سعی میکرد همه را بخنداند…
آراز داخل رختکن می آید و نگاه اش به آن دو می افتد…
محمد بیرون می رود و آراز با اخم سمت آریانا برمیگردد
با کنایه میگوید
_خوش میگذره ها!
_ولم کن حوصله ندارم…
_با این پسره میپری؟!
آریانا صدایش را کمی بالا میبرد
_بردی دیگه چته حالا؟!ما فقط دوستیم…
_یه روزه با همه دوست میشی؟؟
آریانا خواست جوابی بدهد که صدای آرتا و محمد از بیرون،مانع اش شد…
آرتا_راستی از ماهور چه خبر؟؟چرا نیومد؟!
محمد_درگیر کارهای عروسی ایم داداش!انقدر سرش شلوغ شده که محل نمیذاره اصلا…..
پشت بند حرف اش میخندد…
آراز متعجب و با شرمندگی سرش را پایین می اندازد…
چقدر زود آنها را قضاوت کرده بود…روی نگاه کردن در صورت آریانا را نداشت اما غرورش اجازه ی عذرخواهی نمی داد.
همه از هم خداحافظی کردند…
تیدا به نفس نفس افتاد که آریانا سریع اسپری اش را به او داد…
سرگیجه همراه با دل دردی که قصد از بین رفتن نداشت امان اش را بریده بود…
آرتا با نگرانی گفت
_بریم درمانگاه؛سریع…
تیدا را در ماشین گذاشتند و به درمانگاه رفتند…
آریانا کمک کرد تا پیاده شود…
پرستار تیدا را به اتاقی برد و چند دقیقه بعد سوزش سرم را در دست اش احساس کرد…
پرستار به آرتا که در اتاق است میگوید
_افت فشار داشته؛چیز خاصی نیست…سرم شون که تموم شد میتونید برید.
آرتا تشکری میکند و سمت تخت میرود…
موهای تیدا را نوازش میکند
_بهتری؟!
_خوبم…
_میخوای من رو بکشی؟!
تیدا با چشمهای گرد شده نگاه اش میکند…
_چی؟!
_هیچی…سرم ات داره تموم میشه…
من میرم پرستار رو صدا کنم…
××××××××
این هم یه پارت طولانی😁
نظراتتون رو کامنت کنید.
ادیت این پارت خیلی طول کشید پس خواهشا با حمایت یه کمی این انرژی ما رو برگردونید لوکسوری های من(لاکچری های من)🤣❤
بچه ها تو سه ساعت ویو هام خیلی پایینه😑احتمالا پارت نمیدم امشب😂🤦🏻♀️
تو سه ساعت اندازه ی ۱۹ ساعت من ویو گرفتی من چی بگم پس
منم پارت نمیدم
نه بابا همه اش صد و خورده ای پارت قبلم همین آش و همین کاسه بود ویو خیلی کم😂
آخه خب آدم حرص میخوره تا چهار صبح ویرایش میکنی بعد انقدر کم….
دقیقا
ببینین حرف از ویو نزنین که جرتون میدم
من کلی هست که داستان کوتاه و گذاشتم حالا شده ۲۰۰ ویو😐. خدایا منو بکش
اصلا از این به بعد هستگ من اینه
# رییس انجمن جر دادن نویسنده های مد وان🤣🤣🤣
ما هم که هر وقت اسم ویو کم میاریم تو اینجوری میگی😂🤦🏻♀️
به خدا ما هم خسته میشیم دیگه؛مقایسه کار درستی نیست که بیایم بگیم مال من فلان تا ویو میخوره و اینا اما دیگه آدم هی تلاش میکنه و انرژی از دست میده و در مقابلش چیز کمتری دریافت میکنه.من دارم نمیتونم الان:)
منم نمیتونم واقعا سخته خب🥲 . ولی قبول کن ویو هات بدم نیست خواهر قهر قهرو🤣🤣
نه اصلا نمیتونم بپذیرم این حرف رو☹😂ابداااا از ویو ها راضی نیستم همینجوری پیش بره تبدیل میشم به نویسنده دلارای
یا جد سادات قلی بن موسی رضا
نه نوشمک تو بد نشیااا😢
مگه خواننده ها چاره ای میذارن برا آدم؟؟
از این به بعد ماهی یه پارت دو خطی میدم البته برا کسی مهم نیست حرصش رو خودم میزنم همش🤦🏻♀️🤣
یا خودم😆
🙃😂
آره منم فعلا کوچهباغ رو نمیذارم چون زیاد حمایت نمیشه
آخرشم فقط خودمون حرص و جوشش رو میزنیم:)
نمیگم همه ی خواننده ها اما بعضی هاشون واقعا مثل اینکه براشون اهمیتی نداره☹😂
منم پارت گذاری رو یه روز درمیون میکنم
😞
اولین کامنت
برم بخونم🤣😎
😕😒😒🤣🤣
هه🤣🤣🤣😎
ها ها🤪🤣🤣
منتظر بودی🤣🤣🤣
برو خوشگله😂❤
عجیبه ولی من ترکیب آرتا و تیلدا رو بیشتر آزیانا و آراز دوست دارم🤣🤦♀️
عالی بود نوشمکم😘❤️
آره اریانا خیلی دختر مغروریه کلا ازش خوشم نمیاد
اراز هم که اولین نفره بلک لیستمه🤣🤣🤣🤣
آریانا بدبخت کجااا مغرورههه خیلی دختر متین و آرومیه کههه🥺🥺🥺
بدجنس🤣🤣🤣
مشخصه اصلا متین و اروم و از رو آریانا ساختن🤣
ضحی قلب من رو نشکن خدایی دختر خوبیه بچم🥺
حرف نزن بابا😎
باشه اصلا من قهرم
😂😂😂😂عجببب
فدااتت ستی ژون😍💋
دقیقا منمم
آرتا خیلی دوست داشتنیه
عالی بود نیوشا گلیی
اولین باره میشنوم آرتا دوست داشتنیه🤣🧡
فدااات فاطمه جونم😍🥲
🥲😂❤️
عالی بود عزیزم…دنیا خیلی نچسب بود امیدوارم خبیثبازی درنیاره و مانع عشقشون نشه
دوست دارم تیدا زودتر خانوادهاش رو پیدا کنه .
آره دنیای عوضی توپ زد تو شکم بچممم🥲🥺
که اینطووور😏😂❤
ممنونم لیلایی😍
واااای اینا هم دیونه آن بخدا تیدا حالش بده میرن ادامه بازیشون 😢😡😡
من اگه موهایی این دنیا چندش نچسب آویزون رو از ریشه نکنیم تارا نیستم 😡😡😡😡
عالی بود نیوش قلمت به قول لیلی مانا🙂🧡🧡🧡😍😍😘😘
تیدا خودش گفت برن ادامه ی بازی😂بعدشم کراشتون بالا سرش بود دیگه🤣🤣
منم باهات میاااام😂🗡
مرسیی عشقم❤😍
#حمایت از نیوشیییی🥰😘
❤🥺
خیلی قشنگ بوداااا
ولی باشه من از آریانا خوشم میاد 😊
فقط تیدا اسمش قشنگه همین..
آریانا خیلی قشنگه نیوشی😊
حالا دیگه تیدا رو نکوبید بچه ها تعادل رو بین تیدا آریانا حفظ کنید😂😂😳😳🤣
مرسییی مهی ژووون😍❤❤❤