نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان شیرین ترین تلخی

شیرین ترین تلخی پارت ۲۰

4.5
(35)

نگاهی به اطراف کرد و لباش رو بهم فشار داد و زیر دندون گرفت و بعد نگاهش رو،روی من زوم کرد
_اوم.بزار امتحان کنم ببینم واقعا رقصت خوبه!

و خندید متحیر شدم اون از کجا میدونست من رقصم خوبه!؟

بعد از اتفاق ناگوار که سرم ضربه دیده بود و فهمیدم سروش رو از دست دادم افسردگی گرفته بودم مامان و بابا با وجود عقاید سختی که داشتن منو فرستادن کلاس رقص!

_بلند شو بریم اتاقم!بقیه هم برید سرکارتون

به من اشاره کرد و خودش به سمت پله ها رفت ترسیده به اطراف نگاه کردم ولی همه متفرق شده بودن

_مگه با تو نیستم؟اگه با زبون آدمیزاد نمیای بگو کشون کشون ببرمت!

روی پاهام ایستادم و ترسیده به سمتش رفتم به لطف این مرد امروز پاهام لنگم میزد!لنگ لنگون سمتش رفتم که برگشت نگاهم کرد و پوزخندی زد

به راهش ادامه داد پله ها رو دو تا دو تا بالا میرفت تا تحقیرم کنه!

میترسیدم از اینده ای که در انتظارم بود در حین اینکه از پله ها بالا میرفتیم دخترها رو دیدم که به سمت پایین میرن با دیدن من کنار اون پسر جوون متعجب شدن فکر کنم فکرهایی بد زد به سرشون!

و حدسم با زدن این حرف از یکی از دخترها به واقعیت پیوست
_سوگلی شیخ!

با این حرفشون چشمام اشک آلود شد نزدیک یه اتاق ایستاد در رو باز کرد و وارد شد .اتاق تجملاتی بود!

وسط اتاق مبهوت ایستاده بودم همه چی برام تازگی داشت و عمق فاجعه رو تازه فهمیدم!به طرف کمدی رفت بازش کرد و با برداشتن یه شیشه برگشت مطمئنا مشروب بود لیوان پایه بلندی رو از روی میز برداشت
_این فقط به سلامتی توئه!

حس کردم هوای اتاق برام گرم و غیر قابل تحمل شده لیوان و مشروب رو روی عسلی گذاشت و با لبخند به سمتم اومد نزدیک و نزدیک تر میومد و من یک قدم عقب تر میرفتم تا اینکه به دیوار برخورد کردم صورتش رو نزدیکم آورد نفسهاش به گردنم بر خورد میکرد و قلقلکم میداد دسته از موهام رو به دست گرفت و دور انگشت هاش پیچ داد موهام کشیده میشد و من جیکم در نیومد
_از موی بلند خوش نمیاد از موی کوتاه و لخت خوشم میاد!

تو چشمهام زل زد و دست دیگش رو روی کمرم گذاشت و چنگی انداخت
_تو زشت و نفرت انگیزی برام!از دخترای ایرانی خوشم نمیاد!

نفس هام به شماره افتاده اتصال نگاهش رو قطع نکرد و به جاش کمرم رو محکم تر گرفته بود!
_چرا میخواستی فرار کنی!؟هوم؟از مرگ خوشت میاد!

با این حرفش خنده ام گرفت پوزخندی زدم و آب دهنم رو جمع کرد و رو صورتش ریختم متعجب ازم جدا شد دستی رو صورتش کشید و با چندش نگاهم کرد
_دختره ی عوضی!

نزدیکش شدم و با عصبانیت حرفام رو زدم
_اینو فراموش نکن من اهل تسلیم شدن نیستم این کارم به تابعیت از همه دخترایی که دزدیدی انجام دادم!

با چشمهایی که از فرط خشم قرمز شده بود نگاهم کرد موهام رو گرفت و کشید
_یه کاری میکنم درس عبرت شه برای همه با خودت چی فکر کردی؟الان مهره دسته منه هیچکس نیست نجاتت بده هزاران کیلومترم از وطنت دوری!میتونم بکشمت انگار که اصلا از مادر زاییده نشدی ولی این کمه عذابت میدم میکنم برده تا ادم شی معکم ولم کرد که روی زمین افتادم!

خواستم به سمت در برم که زودتر دستم رو خوند و در رو قفل کلیدش رو تو جیبش گذاشت و جعبه ای برداشت سیگاری از توش برداشت و شروع به دود کردنش کرد بوی چوب سوخته میداد و طبیعت!خوشبو بود!به سمتم اومد و زانو زد
_ای بابا جا سیگاریمم که اینجا نیست حالا‌ میگی چیکار کنم چطوری خاموشش کنم؟

خیره بهش نگاه کردم که لبخندی تحویلم داد دستم رو گرفت و سیگار رو فشار داد سوزشش طاقت فرسا بود لبهام رو بهم فشار داد که تا جیغم هوا نره تا شکست نخورم با حرص نگاهم کرد
_میخواستم ببینم رقصت چطوره ولی ببین چیکار کردی!زدی خراب کردی همه چیو!ولی حالا باید تا تهش بریم تنبیهت باید الان انجام شه!البته نه تو اتاق میریم پایین جلوی همه!تو درس عبرتی خانمی!

زیر شونهام رو گرفت و کشون کشون به سمت در برد سوزش دستم و ضعفم از یک طرف و درد پام از یک طرف اذیتم میکرد به طبقه پایین که رسیدیم همه بودن دخترها.خدمتکارها.نگهبان ها.و حتی اون زن خبیث.هم وطن و هم جنس بودیم ولی حس دلسوزی نداشت
_یادتونه گفتم تنبیه میکنم هر کس از قوانین سرپیچی کنه؟هوم؟خب الان میخوام تنبیه کنم ولی تنبیه کوچولو چرا؟چون که اون از قوانین من خبر نداشت و فرار کرد ولی از الان شما خبر دارید و اگه بخواید فرار کنید اینجوری باهاتون برخورد نمیشه!

دستش رو به سمت نگهبانی دراز کرد بهش یه چیز مثل کمربند دادن صدای هین دخترا بلند شد ولی من بازم مثل همیشه زبونم به التماس نمیرفت!

غرورم رو انگار بیشتر دوست داشتم؟تهش که چی اون بالاخره میزنه حالا التماس کنم دو تا کمتر!با فرور اومدن اولین ضربه دستام مشت شد با دومی چشمام پر اشک شد و با سومی صدای جیغم بلند شد نمیدونم چندمی بود که دیگه سیاهی مطلق!کاش بمیرم!

**

_طلا پمادتو زدی؟

بهش نگاهی انداختم
_نه!

چپ چپ نگاهم کرد
_خودم برات میزنم!

زهرا یکی دخترهایی بود که اینجا خدمه بود و فارسی بلد بود و در کنارش عربی!اینجا زندگی میکرد همراه مادرش که عرب بود ولی پدرش ایرانی بود و فوت کرده بود!بهم کمک کرد به پشت دراز بکشم با دیدن زخمام چشماش نم اشک گرفت

_بمیرم برات!درد میکنه!؟

_نه یه هفته گذشته!دردش قابل تحمله

_شیخ گفت استراحتت دیگه تمومه بعد شام باید بری پیشش کارت داره!

ملافه رو چنگ زدم نمیخواستم باهاش چشم تو چشم شم!ولی انگار مجبورم!کاش راه فرار وجود داشت!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 35

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Maste

‎میانِ‌هَمِه‌گَشتَمُ‌ عاشِق نَشُدَم‌مَن! ‎ طُ چِ‌بودی‌کِ‌تورا‌دیدَمُ‌دیوانِه‌شُدَم‌مَن..❥︎シ️
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Maste
Maste
8 ماه قبل

چرا کاور رمانم مثل پارتای اول هست من که کاور جدید برای دو پارت گذشته گذاشتم!

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
پاسخ به  Maste
8 ماه قبل

کاور رمان منم قبلیه نمیدونم کدوم ادمین تایید کرده😂

Maste
Maste
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
8 ماه قبل

ای بابا
خب حالا نظرتو درباره این پارت بگو نرگس🤣اگه خوندی

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
پاسخ به  Maste
8 ماه قبل

اسمتو بم بگو 😂
بعد اینکه روبیکا داری یه کاری باهات دارم برای همین رمانته
روبیکا یا سروش یا ایتا

Maste
Maste
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
8 ماه قبل

مائده ام عزیزمم❤️
اره سروش دارم عزیزم روبیک هم دارم هر کدومو میخوای بگو بهم❤️

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
پاسخ به  Maste
8 ماه قبل

روبیکاتو بده

Maste
Maste
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
8 ماه قبل

@Moon_maede

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
8 ماه قبل

یه توماری واست نوشتم و اگه دوست داشته باشی برات بفرستم
روند رمانت عالیه خیلی قشنگه و اینکه طلا چقد خوشبخته😂
از چاله درمیاد صاف تو چاه میافته
امیدوارم این رئیسه عاشقش بشه لااقل اذیتش نمیکنه

𝐸 𝒹𝒶
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
8 ماه قبل

نههه پس سروش چییی😐😂

Maste
Maste
پاسخ به  𝐸 𝒹𝒶
8 ماه قبل

طرفدار سروش پیدا شد🤣

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
پاسخ به  𝐸 𝒹𝒶
8 ماه قبل

سروش که دورم بگرده فدام بشه تیکه تیکم بشه🤣

Maste
Maste
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
8 ماه قبل

🤣🤣من رو شخصیت رمانام غیرت دارم بدجور مخصوصا اگه اسم موردعلاقم باشه😬😬🤣

Maste
Maste
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
8 ماه قبل

🤣🤣🤣ای جاااااااااان
باشه عزیزم منتظرم
کجا تومارو میفرستی🤣🤣🤣

𝐸 𝒹𝒶
8 ماه قبل

از شیخ متنفرم مرتیکه…
چرا اینقد وحشیه؟
خسته نباشیدد❤

Maste
Maste
پاسخ به  𝐸 𝒹𝒶
8 ماه قبل

شاید گذشته تلخی داشته:(
فداتشم تو هم خسته نباشی

امید
امید
4 ماه قبل

ادامه نداره دیگه

دکمه بازگشت به بالا
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x