نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان لقب اشتباهی که به تو دادم

لقب اشتباهی که به تو دادم part 9

3.9
(25)

Part_9

لقب اشتباهی که به تو دادم

کاملا منطقی هست که شبی به خواهرش باشد اخه ان دو دوقلو هستند…..

#ارسین

+اخه بابا یعنی چی شوخیت گرفته میدونی با خود چند چندی

_میگی چیکار کنم ها نمیشه عقدش کنم ما رابطه ی خونی داریم

+اوف بابا اوف یعنی از همون اول فکر اینجاشو نکردی

از پشت میز بلند شد و موهاشو چنگ زد و با صدای تقریبا بلندی گفت

_معلومه که پیش بینی کردم ولی

با اعصابی داغون عربده زدم

+ولی چی پدر من چی

با سرعت خودشو بهم رسوند و با حرفی که زد خون تو رگام یخ زد و فقط یک چیز در سرم تکرار میشد انم این بود که ان دختر خودش بود اخه اخه چطور ممکنه

#هانا

ارام ارام پلک هایم را از هم جدا کردم گیج گاهم به شدت درد میکرد کم کم داشتم تمام اتفاق هارو انالیز میکردم که درب با شددت به دیوار کوبیده شد با بهت به طرف مقابلم نگاه کردم با عربده اش از جا پریدم

_گم شو بیا بیرون

انگار به پاهایم چسب دوقلو زده باشند نمیتوانسم تکان بخورم

_با تو ام

صورتش سرخ سرخ بود تمام برگای صورتش برجسته شده بودن با صدای داد بلند بعدش دوباره از جا پریدم ولی اینبار به سمت حرکت کردم.
_بجنب سریع

چنان بازویم را فشار داد و کشید که احساس کردم دستم از جا کنده شد

با صدایی که از ته گلو ام میامد گفتم

+اخ دستم

نفس عمیقی کشید و دستمو ول کرد

با لحنی ارام به باعث تعجب شدید دوباره ام شد زمزمه کرد

_ببخشید، ببخشید عروسکم

چی عروسکم نکنه اشتباه شنیدم نه بابا غیر ممکنه اما…..

وقتی به خودم امدم در اتاقی بزرگ بودم وقتی که خواستم اتاق رو انالیز کنم با حرفش چنان تعجبی به جانم افتاد که…..

این شکه چندم است…؟

امروز روز بدبختیه….؟

چی میگه این…….؟

نکنه مشکل منم…؟

#سال 2023 مکان:عمارت(…)

دوباره در گذشته کم شده بود زمان در دستش در رفته بود هنوز هم بهت زده بود و بیبی چک در دستانش بود ارام اشکایش را پاک کرد و بلند شد از مَستِر بیرون امد نمیدونست چیکار میکنه از اتاقش هم بیرون امد و به سمت اشپز خانه عمارت رفت در طول راه همه جلوی خم و راست میشدند ولی هیچ توجعی نمیکرد به اشپزخانه رسید که خدمه پیری که از اولی که وارد ان خانه شد در انجا بود امد جلو و

_خوش امدید خانم چیزی لازم دارید

پوچ، سرد، بی احساس، خشک، افسرده، خسته هرجوری احساسی که فکر کنی رو میتوانستی در چشمانش پیدا کنی جز شادی
گفت خانم هه خانم درسته یک سالی بود که خانم ان عمارت بود ولی ایا همان طور میماند……..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا : 25

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Narges Banoo
1 سال قبل

سلام لیانا خانوم😁
چطوری ؟
رمان توت فرنگی چرا ادامه ندادی ؟🥺
این رمانتو برام توضیح میدی ؟

saeid ..
1 سال قبل

قشنگ بود
اما حیف که کوتاهه🤦🏻‍♀️

دکمه بازگشت به بالا
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x