رمان غم شیرین پارت اول
سلام به آن خداوندی که تمام جهانم اوست
#پارت-اول
شروع رمان : غم شیرین
مقدمه : دلارای مفخر دختر ۱۶ساله که با فلج شدن ناگهانی پدرش همه چیز برایش عوض میشود و زندگی اش چنان تغییری میکند که انتظارش را ندارد
از زبان دلارای
صبح مثل همیشه ساعت پنج بیدار شدم تا به کارهایم برسم در همان هنگام در که در تخت خود به سر می بردم از پایین تخت هندزفری های خود را برداشتم و به گوشی ام متصل کردم که با گوش دادن کمی آهنگ خواب آلودگی از سرم بپرد ،همیشه به دنبال آهنگ هایی بودم که خواننده با نهایت غمگین بودن آن آهنگ را بخواند ، همیشه تکه های آهنگ های غمگین در ذهنم می ماند
در حال گوش کردن آهنگ بودم که متوجه شدم ساعت پنج بیست است و من از تخت خود بلند شدم و نه حتی نماز خواندم و نه درس.
من نویسنده رمان هستم خوشحال میشم بازخورد بدید چون در ادامه قراره پارت هایی داشته باشیم که خیلی هیجان انگیزه هست
سلام عزیزم داستانت ایده ی جذابی داره و امیدوارم جذاب هم پیش بره
فقط یک سوال..تا اخر داستان ادبی مینویسید؟
سلام گلم بله بسیار جذاب خواهد بود با همراهی شما عزیزان دل
بله اما در بعضی مواقع به صورت عادی نوشته میشود
خیلیم عالی
موفق باشی عزیزم
خیلی ممنونم نظر لطفته