رمان حریم
-
رمان حریم پارت 7
_ چه خبره اینجا؟ آب دهانم را قورت میدهم. همزمان لامپ بزرگ خانه روشن میشود. آه از نهادم بلند میشود،…
بیشتر بخوانید » -
رمان حریم پارت 6
_ هیس… اروم باش! به قدری شوکه شده ام که زبانم هم بند می آید. آراز با دیدن حالتم عصبی…
بیشتر بخوانید » -
رمان حریم پارت 5
زنگوله را محکم در دست تکان میدهم. متقابلا صدای زنگوله را از سمت مقابل میشنوم. لبخندم عمیق میشود. –…
بیشتر بخوانید » -
رمان حریم پارت ۴
صدای ناله ها رفته به رفته بلندتر میشد. لرز بدی در بدنم نشست. – سی..سیاوش! نیم نگاهی خرجم کرد. بی…
بیشتر بخوانید » -
رمان حریم پارت ۳
سعی میکنم فقط کمی دلم به رحم بیاید. لبخند مصنوعی بر لب میزنم. – بهتره همتون آماده شین. دیگه داره…
بیشتر بخوانید » -
رمان حریم پارت2
آراز پرشتاب به سمتم باز میگردد – دختر آدم؟؟؟ صدایش از حد معمول که فراتر میرود پر از ترس مجبور…
بیشتر بخوانید » -
رمان حریم پارت 1
بسماللهالرحمنالرحیم. به نام خدایی که وحشت را آفرید. هنگامیکه بنده ی خدا [محمّد] برمی خاست تا عبادت کند ، گروهی…
بیشتر بخوانید »