رمان ارباب عمارت
-
رمان ارباب عمارت پارت اخر
( سلام خوشگل های سحرررر چطور مطورین؟ عاقا اینم پارت اخره رمان ارباب عمارت:) ) ارسلان_من که خون سرد نیستم!!!…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۲۵
دوست داشت این مرد را خفه کند! از همان اول هم از این مرد خوشش نمی امد…. دستش را مشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۲۴
( ببینین چه نویسنده ی خوبیم😎چند روزه پشت سره هم پارت میزارم براتون🤕🤌🏻 پارت ۲۴ تقدیم به نگاهاتون قشنگای من🥹💜)…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۲۳
( در اصل نباید امروز بزارم…ولی دلم طاقت نیاورد😂🤌🏻 پارت ۲۳ تقدیم به نگاهاتون🥲🤍) یعنی ارسلان چه واکنشی نشان میداد؟!…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۲۲
خسته بودم…حالم خیلی بد بود… به تنها چیزی که نیاز داشتم این بود که، حتی شده برای ۵ دقیقه… به…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۲۱
( ضحا ) باید خودمو جلوی دیگران قوی نشون میدادم…کاره سختی بود! هیچ پشت و پناهی نداشتم… هیچ کسو نداشتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۲٠
( ارسلان ) دیگه نتونستم روی حرف مادربزرگ حرفی بزنم… میرم پیشش، بعدش دوباره میام پیشه مژگان… ( دوستان عزیزی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۱۹
( ارسلان ) ضحا چشمهاشو بست… پیشونیش رو بوسیدم و از تخت بلند شدم، جلوی تخت وایسادمو به ضحا که…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۱۸
ارسلان_مادربزرگ… خاتون_هیچی نگو ارسلان! الانم نیازی نیست بری دنبال ضحا، اون بیچاره از دست تو و کارات فرار کرده…مگه نگفتی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۱۷
یه پوزخند نشست روی لب هام… واسم مهم نبود که چیکار میکنه و چی فکر میکنه… من فقط میخواستم راحت…
بیشتر بخوانید »