رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی )
-
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت۱۶
《هارلی 》 وضع خونم مثل مکان های بمب خورده میمونه ، غیر از طبقه بالا که از این انفجار جون…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت۱۵
دستاش رو دور گردنم فشار میده ، راه نفسم کم کم داره بسته میشه … طرف مقابل قصد خفه کردن…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت ۱۴
با لبخند به آرتا نگاه کردم و بهش نزدیک شدم و خودم را به گوشش رسوندم ، توی این فاصله…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت۱۳
سریع سمت درب رفتم و بازش کردم …. شتتتتت …..!!!! اینا دیگه از کجا دراومدن… آنتونی – سلام بر هارلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت۱۲
هزار و یک ، هزار و دو ، هزار و سه ، هزار و چهار ، هزار و پنج ،…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت ۱۱
《آرتا 》 -بله؟ از تراس بیرون اومدم و وارد اتاق شدم ، بعد از تموم شدن مکالمه گوشی رو قطع…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت ۱۰
(سلام دوستان عزیزم ، امیدوارم حالتون عالییییی باشه ، اول از همه یه عذرخواهی بابت تاخیر بین پارت ها بدهکارم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت ۹
فیلم ارسالی از ناشناس …. دو روز تمام دنبال پسرش گشته بود … اما نیویورک لعتنی چقدر وسعت داشت که…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت ۸
از تماسم با آرکا دقیقا دوساعت میگذشت ولی بدون توجه به تهدیداش جلوی دانیل نشسته بودم و به چشمان مشکی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت ۷
هارلی پسر با چشمان مشکی و موهای قهوه ای ، چهره ای مظلوم به خودش گرفته بود. موهای…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2