رمان آتش
-
رمان آتش پارت ۷۰( پارت آخر)
*** چند ماه بعد – صبرکن!!! + عمراااا – قول میدم کاریت نداشته باشم… + سری پیشم همین جوری گولم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش پارت 69
*** “”” میـــدانــــــــــــم شبی در اوج زیـبــــایـیــ می آیــیــــ تو با رقـصـی تــماشاییـــ می آیــیـــــــ میـــدانـــــــــــــــــم” چشمان پر از آبش…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش پارت 68
# راوی بوی آشنایی را حس میکرد… بویی که قاتل بود… بویی که جان عزیزانش را گرفته بود…. چشمانش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش پارت 67
جزیره مینو… جزیره ای پر از نخل های بلند… اولین بار که به این جزیره آمدیم به مضیفه ای رفتیم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش پارت 66
**** #نفس -آریسا یه دیقه گوش بده… آریسا بدون توجه به من تند تند غر میزد… + نه گوش نمیدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش پارت 65
مسیح رفت هوایی بخورد و نفس هم همراهش خارج شد… از کافه بیمارستان دو تا قهوه خرید و پیش مسیح…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش پارت 64
نفس همان موقع بلند شد بدون توجه به چیشده های کارن و مسیح پیش سامی رفت و به او گفت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش پارت 63
**** تماسش را قطع کرد… عصبی شده بود… شاید نباید این چنین با پدرش صحبت میکرد…. از طرفی هم حرفای…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش پارت 62
**** “وقتے نباشے تحمُّلِ تنهایـے ڪار سادہ اے نیست ،چون تنهایـے قبل از تُ ، با تنهایـے بعد از تُ…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش پارت 61
*** جواهر ده… دفعه اولی که بعد از مدت ها واردش شدم حجم زیادی رو سینه ام سنگینی میکرد… و…
بیشتر بخوانید »