رمان بامداد عاشقی پارت ۶۳
با اخم نگاهی بهم انداخت که گفتم:
_آریا بود
تعجب کرده بود و اگر دوتا شاخ روی سرش سبز میشد هم جای تعجبی نبود!
با لکنت گفت:
_کی؟
_آریا
لحظاتی خیره صورتم شد و گویا داشت به چیزی فکر میکرد خودم زودتر گفتم:
_آقای تاجیک
و حالا گویا براش روشن شده که چیکار است توی این شهر
استاد دانشگاه و چه جالب که از این همه شهر بعد از سه سال تو یزد افتاده برای تدریس
با دست آروم روی میز ضرب گرفته بود بعد که مثلا چیزی یادش اومده باشه گفت:
_چیکارت داشت اونوقت؟!
به چی شکی کرده مثلا..!
یا حق داشت شک کنه؟
عجیب تر از همه ی اینا من بودم که دلم نمیخواست امیر فکر بدی بکنه
_اتفاقی دیدمش اینجا
_میدونم استاده جدیدمون شده جناب
از طرز حرف زدنش بوی خوبی به مشام نمیرسید!
از جاش بلند شد و گفت:
_پس ی بازی در پیش داریم!
از کدوم بازی حرف میزد..!
صندلی رو عقب کشید به طرف در رفت تا حساب کنم پول قهوه رو کمی ازم دور شده بود همون طور که صداش میزدم پشت سرش راه افتادم بیرون
_وایستا خب امیر
درست وقتی از حرکت ایستاد که دقیقا روبه روش بودم و کم مونده بود با کله برم تو شکمش
_کجا میری..راهتو و گرفتی و داری واسه خودت میری!
با تحکم که جرئت نداشتم چیزی بگم گفت:
_تو جایی نمیایی برو سرکلاس که بعدی هم همین آقای تاجیک هستش!
چرا داشت با طعنه حرف میزد؟
کمی ازش ناراحت شدم ولی گوش ندادم حرفشو و صبر کردم بره و دنبالش آروم حرکت کردم..
دستشو داخل جیب شلوارش گذاشت و به طرف بوفه رفت
اولین کاری که کرد نسکافه داخل لیوان های مقوایی گرفت و به طرف سالن دانشگاه حرکت کرد
عجیب بود که تکیه شو داد به دیوار و لب به نسکافه نزد
لحظاتی خیره ی رفتار هاش بوم که آریا از اتاق ته سالن بیرون اومد و امیر سری حرکت کرد!
نگاهم روی هر دوشون درحال چرخ بود که امیر سرشو انداخت پایین و به طرف آریا حرکت کرد
تا رسید بهش جوری راه رفت که دقیقا روبه روی آریا باشه و وقتی رسید در یک حرکت سینه به سینه ی هم خودش رو کوبید بهش..
عجیب بود که لیوان نسکافه به جای اینکه روی آریا بریزه روی امیر خالی شد!
با اخم به چشم های آریا نگاه کرد و گفت:
_مگه کوری بچه سوسول
بچه سوسول؟!
مثلا که نمیدونست استاده جدیده!
_حرف دهنتو بفهم تا نزدم نا کارت کنم
حرف آریا گویا تمام نقشه هاش رو عملی کرد باشه گفت:
_منو نترسون جوجه!
اولین مشتی که روی صورتش فرود اومد باعث شد همه دورشون جمع بشن
ولی چون آریا توی جمع حضور داشت گوشه ای ایستادم تا هم دید داشته باشم و توی دید نباشم!
تنها چند دقیقه طول کشید تا مشت هاشون باعث بشه صورتشون خونی بشه و زخمی بشه!
قبل از اینکه کار به حراست بکشه امیر کنار کشید و گفت:
_این ورا نبینمت!
مشکلش با آریا چی بود؟!
قبل از اینکه آریا چیزی بگه سری از جمع دور شد و به طرف حیاط رفت لحظاتی خیره ی آریا شدم و بعد از رفتنش به طرف کلاس حرکت کردم
امیر قبل از آریا وارد کلاس شد و کنارم جا گرفت
_این دوست مسخره ات خوبه نیس
با اخم نگاهش کردم
_چه بلایی سر صورتت اومده؟
طوری حرف میزد که گویا من از چیزی خبر ندارم
_ی بچه پرو رو آدم کردم
تا خواستم جواب بدم آریا با قیافه ای بدتر از امیر وارد کلاس شد
پوزخندی که روی لب امیر جا گرفته بود نشون میداد از کارش راضی باشه
آریا سرجاش نشست و تا نگاهش به امیر افتاد اخمی کرد و گفت:
_تو اینجا چیکار میکنی
امیر قیافه ی متعجب گرفت و گفت:
_استاد!
پشت بندش ادامه داد
_واقعا شرمنده..میرم بیرون از کلاس تا تنبیه بشم!
چه حرفا میزد!
کلاسورش رو از روی میز برداشت و قبل از اینکه آریا چیزی بگه
دستمو کشید و گفت:
_پاشو بریم آنا
خودش وسیله هام رو برداشت و منو دنبالش کشید..
چشم های آریا دیدنی بود!
(نظراتتون انرژی میده بهم پس کامنت فراموش نشه 😊🥺)
اوللا
🏆
قربون پسرم نرم من؟
مامان فداش شه♥♥♥🤣🤣🤣
واسه چی 🤣🧐
زد به آریا دیگه🤣🤣
آهان🤣🤣👌
دلم خنک شد.😊☺
باید یه تشکر از پسرم بکنین همتون🤣🤣
متشکرم🤣
متشکریم پسرش😉
خداروشکر پس 🤣🤦🏻♀️
واااای ضحی پسرت آقاس ولی خیلی لشه حاج خانوم🤣🤣😂
عالی مهی😍💃🏻
😂😂
راستی جواب دادم پی ام پی وی رو
منظورت چیه لشه🤣🤣
ممنون نیوشا جان 🌷
منظور خاصی نداشتم یه تیکه ی آهنگ بود گفتم بذار کلش رو بخونم نصفه نیمه نباشه🤣
❤
کار خوبی کردی🤣🥺
بیشتررررررر لدفننننن
چشم در اسرع وقت 😁🤦🏻♀️
ممنون از نظرت مهدیس جان 🍀🌸
#حمایت از سعیدییی🥰✨️🤍
🥺🥰
نخوندمش ولی خب یه حمایته دیگه خسته نباشی عزیزم
ممنون نازی جان🥺🥰
چه امیر خوبیییی
نیوشا سعید آرتا و امیرو بدید من برم
خیلی قشنگ بود خیلیی
هم هولوشو میخ ای هم لیموشو ها شیطون🤣😂
بردار عزیزم برا خودت😂😂😂😂
*میخوای🤦🏻♀️🤦🏻♀️
همشو میخواامم😂😂
مبارکت باشه 🤣
ممنون از نظرت بانو
حمایت از سعید چون
متاسفانه تا ۳۰ تونستم بخونم
همونم عالی بودددد🥲💙
ممنون از نگاهت فائزه جان
خوشحالم میخونی🥺🌷
با اینکه دلم خنک شد که آریا رو زد ولی امیر هم خیلی کار احمقانه ای کرد زیاد باهاش حال نکردم تو این پارت یکم منگل میزنه😕
مرسی سعید جووونم💜💜😍
شاه دلم فردا طولانی بدی حون من🥺🥺😉
دقیقا یه حس چندشناکی بهش پیدا کردم و از اون طرف هم آریا خیلی پختهتر رفتار کرد ازش خوشم اومد😂
مرسی از بابت پارت عزیزم عالی بود👌🏻
فقط به خاطر اینکه احساس رقیب بهش دست داده بود و کارش کاملا بچگانه بود 😊
ممنون لیلا بانو 🌷🌿
احساس کرده آریا برگشته و ی رقیب بیش نیست 🤣🤦🏻♀️
ممنون از نظرت 😃
چشم سعی میکنم طولانی باشه چون نیستم چند روزی🥺
باز این پیداش شد گم گورش کن آریای بی صفت رو
باور کنید آدم بدی نیست دیگه
این همه بد بین نباشید 🤣🤣🤦🏻♀️
خوبیش بخوره تو سرش بره گم شه
پس کی پارت میدی از شاه دل
دارم تایپ میکنم
ستییی ژووون من الان پارت جدید فرستادم بعد کاور رو عوض کردم لطفا عکس جدید رو بذار❤
دقیقا یه ساعت مونده تا ۲۴ ساعت قسمت قبلی شاه دل تموم بشه بدون زود تایپ کن
باشه تا یک ساعت میزارم تا ادمین تایید کنه