رمان آزرم پارت ۱۲۴
حاجی سرش را تکان می دهد و با لطافت و نرمی لب می گشاید
– فکر کن باباجان،فکر کن … من ازت انتظار ندارم حتما قبول کنی پس به خودت فشار نیار… تو دختر عاقلی هستی … مطمئنم که بهترین راه رو انتخاب می کنی
چنان لطیف برخورد می کند که برای لحظه ای از ذهنم می گذرد کاش پدری مانند او داشتم … حرف هایش نرمی دارد … پر از اعتماد و مهربانی است
اما منِ بیچاره چه باید می کردم؟ … طناب دار بر گردن پدرم بیآویزم؟ … جواب مادرم را چه بدهم؟ … اصلا جواب آهو و آراز را چه بدهم؟ … جواب قلب پاره پاره ی خودم را چه بدهم؟ … بگویم با دستان خودم پدرم را به کام مرگ فرستادم؟
ناآرام از جا بلند می شوم که نچ بلند بالای سلیم به گوشم می رسد
– حاجی خیلی یه دفعه ای گفتی … یه تار موش کم شه سردار کل مرکزو نفله می کنه
شوخی می کند بلکه حال و هوایمان عوض شود اما نه من نه حاجی صفوی لبخند کوچکی هم نمی زنیم … هر دو می دانیم چه وظیفه ی سختی است … هم اویی که بر دوشم نهاده و هم منی که بر دوش کشیدم
پای رفتنم می لرزد … گام هایم می لرزد … حرف هایش درست اند … همگی سرتاپا حق اند
پدرم … منصور صالح … چنان در گنداب فرورفته که هیچ کس نمی تواند نجاتش دهد … مدرک هارا از سردار بگیرم و دعا کنم قبل از دادن آنها به پلیس بیماری جان صالح را بگیرد … حتی سرطان هم هنوز نتوانسته از پای درش آورد
این دیگر چه بخت تیره ای است؟ … دخیل بسته ام بیماری پدرم را بکشد تا عذاب وجدان مردنش را من بر دوش نکشم
می خواهم بیخیال شوم ها … اما چهره آن زن نمی گذارد … همانی که زار میزد به خاطر دختر ۱۶ ساله اش … گفته بود هیچ نامحرمی تا به حال تار مویش را هم ندیده بود و پدر من او را فروخت تا مورد تجاوز قرار بگیرد … من چگونه اشک هایی که آن زن به پهنای صورت ریخته بود را فراموش کنم؟ … چگونه جوانانی که قربانی قاچاق مواد مخدر شده اند را از ذهنم فراری دهم؟
منصور صالح … حقش مجازات شدن بود
__________________________
دود سیگارش را در هوای سرد بیرون می دهد و من روی تختِ داخل تِراس میان پاهایش نشسته ام و سر روی سینه اش چسبانده ام … سینه ای که متعلق به خودم است
– چته؟
با صدایش نگاه از دود سیگار می گیرم و به چهره اش می دهم
– چی؟
کلاه هودی خودش را که پوشیده بودم را روی موهایم مرتب می کند
– حالت میزون نیست … چته؟
گویا تلپاتی بلد بود که فهمیده حالم خوش نیست … موهای مشکی نامرتبش را دست می کشم و نوازش می کنم
– موقع غروبا یه حس غریبی به آدم دست میده … الان تو اون حالتم
موهای زیادی صافم که سرکش از کلاه هودی خودشان را بیرون آورده اند را دوباره داخل می برد … نمی دانم در تراس خانه چه کسی می خواست موهای من را ببیند که انقدر حساسیت به خرج می داد
– یه چی دیگه اس جریان … قیافه ات تو همه … نمیری تو جلد من … عین یه دخترخوب سه ساعته چپیدی بغلم… چته؟
خنده ی آهسته ای از دهانم بیرون می رود و او کام عمیقی از سیگارش می گیرد
– من همیشه دختر خوبی ام … کی رفتم تو جلدت من بیچاره تو بی جنبه ای … بکشم منم؟
تای ابرویش را بالا می اندازد و دود سیگارش را روی صورتم خالی می کند که سرفه به جانم می افتد
– آره ارواح صالح تو دختر خوبی ای … می خوای؟
می خواستم ببینم این سیگار چیست که او آنقدر طرفدارش است … سردار منطقش این بود که هرچیز غیرعرف و اخلاقی کنار خودش می توانستم انجام دهم و این حس بی نظیری است … کافی است بگویم می خواهم کاری بکنم تا هرچقدر هم بد باشد کنارش انجام دهم
– آره … می خوام امتحان کنم
همانطور که دود را از بینی و دهانش خارج می کند سیگار نیم سوخته اش را میان لب های رژ خورده ام می گذارد و رنگ نگاهش تغییر می کند … همان نگاه لعنتی همیشگی اش می شود که انگار در چه وضع بدی جلویش بودم
– بگیر بیان دوتا انگشتت
خودش سیگار را میان انگشت اشاره و وسطم می گذارد که با همان سیگارِ لابهلای لب هایم اعتراض می کنم
– تو با اشاره و شست می گیریش
سرخم می کند و لب های داغش درست کنار سیگار روی لب هایم می نشیند
– تو فعلا املت بپز تا قرمه سبزی … آماتوری
حقیقتا آموزش دادنش حرف نداشت … سر بلند می کند و عمیق و پر حرارت نگاهم می کند … بعد به من می گفت در جلدش می روم … خودش بی جنبه بود
– پوک بزن
گیج لب هایم را تکان می دهم … زیادی در این زمینه ها بچه مثبت بودم
– چطور؟
خنده ی مردانه اش روحم را نوازش می کند
– حساب دیفرانسیله؟ … یه سیگاره … فوت کن توش
من خیلی قبل تر از آرام میگفتم کاش صالح از بیماری سرطان بمیره تا سردار راحت شه ممنون ساحل جان
اگه بمیره که همه راحت میشن منتهی نمی دونم چرا آدمای بد نمی میرن لعنتیا🤦🏿♀️
فدا❤️
عالی مثل همیشه عشقم یعنی یطوری مینویسی که من به شخصه خودمو پیش آرام و سردار تصور می کنم
مچکرممممم❤️
خوشحالم واقعا چون برا خودم خیلی مهمه که با داستان ارتباط برقرار کنید😁
عالی بود عزیزدلم ممنون وووووییی چقدر باحاله که کنار عشقت وتو بغلش اولین هارو تجربی کنی خیلی باحاله مرسی ساحلی😇😇🥰🥰🥰
فدات قلب❤️
آره خدایی خیلی باحاله