رمان رزا
-
رمان رزا پارت پانزده 15
چشمش که من خورد حرفش نصفه موندمنم خیلی عادی و ریلکس ایستاده بودم بودن هیچ کرم ریختن و شیطنتی چند…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت چهارده 14
هم من با چشمایی اندازه نلبکین نگاش میکردم هم اون به من _چیه مگه جن دیدی حاجی؟ کله سحر اومدی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت سیزده 13
گوشامو تیز کردم ببینم داره واقعا میاد سمت اتاق یا میره بیرون صدای قدماش نزدیک تر میشد پس داره میاد…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت دوازده (12)
دختر لوس و ترسویی نبودم که بخاطر تن صدای بلند بترسم یا ناراحت بشم ولی چکار کنم که این کرم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت یازده (11)
تو چند لحظه ای که داشت هشدار امیز باهام حرف میزد و خط و نشون میکشید من داشتم به این…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت ده (10)
از اول که اخم و تخم داشت ولی وقتی حرفمو شنید مثل لبو سرخ شد دروغ چرا از قیافش ترسیدم..…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت دهم (10)
رفتم تو آشپز خونه شربتی که آماده کرده بودمو آوردم بهش تعارف کردم چنان با اخم و تخم لیوانو برداشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت ۹
خیلی زود از روی زمین بلند شدیم صورتش سرخ سرخ شده بودترسناک نفس میکشید یه لحظه واقعا ازش ترسیدم _ببخشید…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت هشتم (8)
لیوانو سریع سر جاش گزاشتمو دویدم سمت در مثل میگ میگ خودمو رسوندم و درو سریع باز کردم همین که…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا پارت هفتم (7)
همه چیز اماده بود میوه شربت خونه هم مرتب بود خودمم لباسامو عوض کرده بودم یه تیشرت قرمز پوشیده بودم…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2