رمان آخرین روز با تو بودن
-
آخرین روز با تو بودن پارت سه
باید کارش را سریع با ساوان تموم میکرد . . توی چمن ها نشسته بود سمتش رفت و از پشت…
بیشتر بخوانید » -
آخرین روز با تو بودن پارت دو
تلفن و قطع کرد و به امیر زنگ زد +جونم؟! _الو امیر کجایی تو؟! +اولا سلام دومن معلومه دیگه باشگاه…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین روز با تو بودن پارت یک
خودش را دوباره در آیینه چک کرد که مبادا از چیزی روی صورتش زیادی استفاده کرده باشد این بار حوصله…
بیشتر بخوانید »