ماه: بهمن 1401
-
رمان مهرانا
رمان مهرآنا پارت۲
شیشه را پایین داد بوی ادکلن در فضا پیچید مردی متشخص با موهای جو گندمی یک دستش را با تبحر…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت
رمان ارباب عمارت پارت ۵
ارباب ارسلان فرشته رو از عمارت انداخت بیرون… یه جورایی از کار ارباب ارسلان خوشم اومده بود، از اینکه ازم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت
رمان ارباب عمارت پارت 4
_ولی من که اشپزی میکنم… _خب _یعنی… _یعنی هم اشپزی میکنی هم تمیز کردن اتاق ارباب دیگه با این حرف…
بیشتر بخوانید » -
رمان رئیس جذاب من
رمان رئیس جذاب من پارت ۱
دستمو روی پارچه های ابریشمی و نخی و مرغوبی میکشیدم که در حال اتو کردنشون بودم. مایع نرم کننده ای…
بیشتر بخوانید » -
رمان مهرانا
رمان مهرآنا پارت۱
مهرآنا پارت۱ خیره به شانه ی روی میز آرایشی و بی حوصله تر از همیشه یک دفعه ساعتش دوباره زنگ…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت
رمان ارباب عمارت پارت 3
۱ ماه از امدنم به عمارت ارباب میگذشت…. دیگه همه ی خدمه ها و سرباز هارو میشناختم و احساس غریبی…
بیشتر بخوانید » -
رمان عطر تلخ
رمان *عطر تلخ* پارت ۵
امشب عروسی ارش بود افسون و مهتا از صبح زود رفته بودن ارایشگاه و سر میز صبحونه حاضر نبودن و…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت
رمان ارباب عمارت پارت 2
_هوی تو _بله؟! _بیا این غذا رو ببر اتاق ارباب _من….من ببرم؟؟! _نه پس عمم ببره بیا ببر ببینم غذا…
بیشتر بخوانید » -
جوک و لطیفه
-
رمان عطر تلخ
رمان *عطر تلخ* پارت ۴
رمان عطر تلخ پارت ۴ آرمان … به کت و شلواری که آراد برام اورده بود نگاه کردم خیلی وقت…
بیشتر بخوانید »