ماه: بهمن 1402
-
رمان هرج و مرج
رمان هرج و مرج پارت 8
اهورا یا اخم گوشی را از دستم میکشد پس از خواندن پیام رو به مانا و محمد میگوید: کار شما…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۳۷
کار کارگاه تا پنج طول کشید به محض اینکه رسیدم فقط خوابیدم سه ساعت تمام سرپا بودم صدای جمشید را…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۱۱
پلک جواهر پرید. چشمانش پر شد و چانهاش لرزید. این دیگر چه طالعی بود؟ این دیگر چه بختی بود که…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت 96
با صدای جیغ دختر ها شانه هایش از ترس بالا پریدند. کلافه به آنها زل زد. _لامصبا فیلمه، فیلم! بگین…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان چشم های وحشی فصل دوم پارت 19
# پارت ۱۹ ( گلچهره) با سینی حاوی دو فنجان قهوه کنارم نشست. _ زحمت کشیدی عزیزم. _ نوش جان.…
بیشتر بخوانید » -
رمان
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕71✿
════════════════ ارلین بود و باز عین کنه به آن دوچسبید و ول کن نبود!!کمی که گذشت بادیدن کسی از دور،تشخیص…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان شیرین ترین تلخی پارت 14
ساعتای هشت بود که تو سالن نشستم و با خدیجه در حال صحبت بودیم قبلش رفتم و مدتی رو پیش…
بیشتر بخوانید » -
رمان موعد هچل
ر مان «موعد هچل» پارت 3
یکهو همهمه قطع شده و صدای متعجب عیسی طنین انداخت: ـ عه! مگه شما نگفتید پاشا و رویا باهاتونن؟ سرایدار…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت دهم
مرد تیماری به طرفش چرخید و نیم نگاهی حوالهاش کرد سپس رو به راننده گفت: – همه چی آمادهست؟ راننده…
بیشتر بخوانید » -
رمان هرج و مرج
رمان هرج و مرج پارت7
گوشی از دستم بر زمین میخورد و هزار تکه میشود.. دستانم رعشه میگیرد.. چه شده؟؟ چرا انقد وحشت زده ؟…
بیشتر بخوانید »