ماه: اسفند 1402
-
رمان شیرین ترین تلخی
شیرین ترین تلخی پارت ۱۷
دیشب تصمیمش رو گرفته بود دیگه نمیخواست به اصفهان برگرده اون فهمیده سروش زندست!و همین کافی بود!نمیخواست منت روبیک هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان هزار و سی و شش روز
رمان هزار و سی و شش روز پارت 26
جعبه مستطیلی شکلی رو از داخل کیسه در اورد و بازش کرد. برشی از پیتزا به سمتم گرفت. …
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۳۸
طبق زمانی که تعیین شده بود، دوربین و شنود را فعال کردند. شنود زیر تخت آن بیمار نصب شده بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت۵۲
تقریبا یک ساعت تمام از همه اتفاقات برایش نالیدم در نهایت راه حلی جز خر و الاغ و نفهم پیش…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۵۴
با صدای سارا از فکر خارج شد: _ چایی یا قهوه؟ نگاهی به رهام و سپهر انداخت و لب زد:…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی
شیرین ترین تلخی پارت ۱۶
چشمهایش را بست حس کرد پشت پلک هایش خیس شده باورش نمیشد این صدای سروش بود! دوباره چشمهایش را باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۳۷
رقیه از فرط خشم خودکار را میان مشتش فشرد. به همتا نگاه کرد که همتا با درماندگی چشمانش را بست.…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۵۱
وسط بلوار لایی می کشیدم و سهیل را دقیقا به نقطه جوش می رساندم تا جایی که میخواست خودش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان هرج و مرج پارت 20
پوزخند میزند: – معرکه راه انداختی.. خوبه… همیشه میدونستم زرنگی! لبخند تلخی میزنم و سر تکان میدهم.. – دست پرورده…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۵۳
تمام شب ساعتی سپهر بیدار ماند تا او بخوابد و ساعتی او بیدار ماند تا سپهر بخوابد اما همان زمان…
بیشتر بخوانید »