ماه: بهمن 1402
-
رمان هرج و مرج
رمان هرج و مرج پارت 17
سری تکان میدهد و مسیرش را عوض میکند… اما هنوز چند قدم فاصله نمیگیرد که لب میزند – فردا رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۲۹
نسیم با ترس به ساعدش چنگ زد؛ ولی گفت: – واسه همین میخوام کنارت باشم. و نگاه حرصی فرزین بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۴۹
صدای قدم های دزد تشنه نزدیک شد نفسی کشید و خواست بزند که به آنی شوکه شد ! سپهر سریع…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۴۷
گاوه: در اتاق را باز کردم و بدون بستنش داخل شدم کتم را درآوردم و به دستگیره کمد آویزان کردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۲۸
از کمبود اتاق پویا و سجاد داخل سالن میخوابیدند. پویا غلتی زد و روی پهلویش خوابید. حرفهایی را زیر لب…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت ۴۸
زبان خشک شده اش را تکان داد و با صدای گرفته اش گفت : _ پُ..پور..یا تمام اطلاعات چند ساعت…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص
رمان تقاص پارت ۲۳
رفت و آمد زیاد بود. هر از چند گاهی می آمدند و به ما سر میزدند. دو نفر جلوی در…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۲۷
سجاد بلند شد و گفت: – من میرم بابا. چندی بعد با یک جفت کفش داخل سالن شد. کفشهایی با…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 57
وارد خانه شد و کیفش را همان جا کنار در گوشه ای پرت کرد دقیقا باید چه کاری میکرد؟!…
بیشتر بخوانید » -
رمان ایفوریا
رمان ایفوریآ پارت ۱
رمان ایفوریآ #پارت1 منیجر تند تند و پشت سر هم حرف میزد و تمام حرفاش سعی بر این بود که…
بیشتر بخوانید »