ماه: اسفند 1402
-
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۳۳
باد تندی در جریان بود و صدای ماشینها خیابان را به همهمه انداخته بود. همتا حتی زمان تعویض لباسهایش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان هرج و مرج
رمان هرج و مرج پارت 19
سایمان کلافه دستم را میگیرد و نق میزند.. جان حرف زدن ندارم.. حس میکنم فشارم افتاده.. صدای قدم ها متوقف…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۳۲
رقیه هم زمان با خارج کردن نفسش روی تخت نشست. تخت در وسط اتاق بود. یک طرفش پنجره تمام شیشهای…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۳۱
همتا شوکه شده نگاهش کرد که گفت: – هرگز! فکرش رو هم نکن که من تنها بذارم بری. اتفاقاً الآن…
بیشتر بخوانید » -
رمان هرج و مرج
رمان هرج و مرج پارت 18
کلافه لگد محکمی به در میزند و خارج میشود به سمت سایمان برمیگردم که سعی میکند بغضش را فرو ببرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۴۸
خودم را به اتاق رساندم و در کمد را باز کردم برای منی که تا چندسال پیش در کمدم به…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت 98
صدایش را در سرش انداخت. _یلدا؟ یلدا بیا دیگه چند لحظه بعد یلدا دوان دوان از پله ها پایین آمد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان چشم های وحشی فصل دوم پارت 25
# پارت ۲۵ (کارن) کنار شومینه نشسته بودم و شیشه ودکا در دستانم سنگینی می کرد. با آن دو جفت…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان زیبای یوسف قسمت۳۰
– ماکان؟ قباد “نچ”ای کرد و غر زد. – باز کی این رو بیدار کنه؟ بازوی لخت و عضلهایش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۵۰
هر دو با دیدن عکس رهام خشکشان زد این اتفاق به پسر همسایه هم مرتبط بود؟ قطعا مرتبط بود! آرمان…
بیشتر بخوانید »