ماه: اسفند 1402
-
شعر
شعر
ای شاهد رسوایی دلدار بده دستم از بوی خوش زلفش می خواره و بد مستم گویید به او اندک لطفی…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۵۲
آرمان لیوانی پر آب کرد و با تکیه بر سینک یک نفس تا ته خورد این روزها تنها خوشحالی اش…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۵۰
کنار سعید روی صندلی نشستم اطلاعاتی زیادی نداد چون هنوز عضو تیم نبودم فقط از اهداف تیم گفت و در…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۳۶
*** استکان را برداشت و چایش را نوشید. چای سرد شده بود. کمی طعم تلخ کافئینش را مزمزه کرد که…
بیشتر بخوانید » -
رمان هزار و سی و شش روز
رمان هزار و سی و شش روز پارت 25
نمیدونست باید چه کنه. فرصت زیادی نداشت و باید تصمیمی جدی میگرفت. پشیمون و عصبی لعنتی به خودش…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۳۵
وقتی دید نمیتواند طناب را باز کند، به طرف ستون رفت. لبههای ستون تیز بود. مثل خرسی که میخواست پشتش…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص
رمان تقاص پارت ۲۴
صدای هین گفتن همه که آمد فهمیدم گند زدم. به چشمان مرد عرب که نگاه کردم و قرمزی چشمانش و…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۳۴
فرزین روی پله یکی مانده به آخر مکث کرد. از آینه وسط کمد دیواری زینتی که سمت چپ بود، به…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۵۱
شنیدن صدای سهراب باعث شد نگاه از تتوی مشکوک پوریا بگیرد سهراب بر روی صندلی سمت چپش نشست کلا میز…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۴۹
سهیل با عصبانیت داد زد: _ چرا اومدی تو؟ دروبستم کسی نیاد! سیاوش اخمی کرد و جواب داد: _ صداتو…
بیشتر بخوانید »