رمان آزرم پارت ۱۳۶
قهقهه های آرام،مستانه در اتاق می پیچند … دست هایش را دور شانه های سفت و برنزه ی مرد حلقه می کند
سردار عاصی دست درون موهای خیس از عرقِ خود فرو می کند و صدای بم شده و پر از خشش بیشتر آرام را به خنده وا می دارد
– نخند شیطان … نخند … عادت کردی به رفتن تو جلد من
دخترک با حجم عظیمی از بی حیایی بدن بی لباسش را به تن تکه تکه ی مرد می فشارد و ملافه را بالاتر می کشد … دندان های سردار برهم فشرده می شوند و چه میشد این هورمون های مردانه اش را از روزگار محو کند؟
– آرّام!
آرام اما پر از ناز گوشه ی پیشانی مرد را می بوسد
– دارم بچمونو با هنرای باباش آشنا می کنم بده؟
سردار با ملاحظه کمرش را سفت در بر می گیرد تا کمتر بدن برهنه اش را روی تن او بلغزاند و دوباره خودداری اش از بین برود … دست به از راه به در کردنش دوباره ملس شده بود
– هنرای باباش دیگه؟ … یه هنری نشونت بدم من … تکون نخور به ف.کمون میدی دوباره
آرام با خنده و حس خوشی وصف ناپذیری دست از سر اوی کلافه بر می دارد و مانند دختر های خوب سر روی سینه اش می گذارد و ملافه را روی تنش سفت می کند
– به نظرت دختره یا پسر؟
گوشه ی چشم های سردار چین می افتد … می خندد گویی!
– از اونجایی که از سر و کول من بالا میری پسره … میل ج.سیش بالاست رو تو اثر گذاشته رفتی رو دور اغوا کردن من
ضربه ی دستِ ظریف آرام روی شانه اش می نشیند
– چقدر تو بامزه ای آخه مرد … از نظر من دختره … بیخیال اصلا … هرچی باشه مهم نیست … فقط سالم باشه
جمله ای به ظاهر کلیشه ای اما پر از معنی را بیان می کند
– فقط شانس بیاریم اخلاقش به تو نره
سر مرد خم می شود تا چهره ی او را روی سینه اش ببیند
– اخلاق ما چشه
– هیچی فقط یه مقداری اعصابت مشکل داره … یه مقداری هم کینه شتری … همچین یه ذره بد دهنی … یه مقداری هم به آزار من علاقمندی … بازم بگم یا کافیه؟
سردار بدن محرکش را کمی از خود فاصله می دهد
– ویژگی خوبم نداریم لابد؟
آرام اما عقب رفتن نمی خواهد … شاید حق با سردار باشد … نمی داند چرا میل شدیدی به تن مرد پیدا کرده است
– چرا داری … خوب می خو…
هنوز جمله ی لعنتی اش را تمام نکرده که سردار محکم دهانش را می گیرد و دختر از خنده سرخ می شود … اصلا کافی بود سردار بگوید نزدیک نشو تا با تمام توان نزدیک شود
حرص زدن های مرد مورد علاقه اش زیادی جذاب به نظر می آمد
– کله ی خودمو می کوبم به دیوار به ولله … ببند اون دهن لامصبتو
گوشه ی چشم های آرام بیشتر چین می افتد و خنده امانش را می برد … اصلا از این مدل سردار داشت بیشتر خوشش می آمد
کمی خنده اش را مهار می کند و چشم هایش را به علامت چشم دهانم را می بندم باز و بسته می کند
دست از روی دهان زیبای دختر بر می دارد و آخرین اخطار هایش را می دهد
– تن و بدنتم نمال به من … بگیر مثل یه دختر خوب بخواب و منو انگولک نکن
آرام سخت خودش را می گیرد تا نخندد … یادش رفته بود ساعت ۴ صبح است و هردو باید فردا سرکار بروند … دکتر خواب آلود نوبر بود!
حرف گوش کن سرش را روی سینه ی پهن پدر کودکش می گذارد و گرمای بدن مردانه اش را به جان می خرد
کودکش نیامده جای او را نزد سردار گرفته بود … از این موضوع هم لذت می برد و هم حسادت می کند و هم خیالش از همیشه راحت تر می شود … سردار بهترین پدر دنیا برای فرزندش میشد!
– امیدوارم قد و قواره اش به تو بره و اخلاقش به من
پنجه های سردار در حال بازی با موهای دخترک اند … انگشتانش تارهای لخت را دور خود می پیچند و بعد پیچش را رها می کنند شاید دوباره آن فرهای خانه خراب کن برگردند
– بچه باید به باباش بره
آرام با کف دستش که روی سینه ای اوست ضربه ی آهسته ای همانجا وارد می کند … می داند او شوخی می کند ها … اما نمی تواند آن روحیه ی جنگ طلبش را سرکوب کند
– مامانش اینجا برگ چغندره؟ … بعد میگه اخلاق من چشه … مگه رضاخانی؟
– تنها چیزیش که می تونه به تو بره موهاشه … یه دختر … با موی فر که مثل ننه اش نره صافشون کنه گند بزنه به من
پلک های دختر با حس های خوب زیادی روی هم می افتند … آن فر های بلندِ عذاب آور را چرا انقدر دوس داشت؟
بی توجه به حرف های او می گوید
– فردا ساعت چند میری؟
– هفت
خمیازه ای ناخودآگاه می کشد و میانش می گوید
– پس منو بیدار نکن … شیفتم از ۲ شروع میشه … شبت بخیر
لب هایی که از بالا روی موهایش می نشینند همان شب توهم بخیری است که بر زبان جاری نمی شود
____________________________
بچه ها یه سری از پارتا ازجمله ی این واقعا مناسب سنین پایین نیست اگر می بینید سنتون کمه نخونید لطفا و منو هم شرمنده نکنید💔
آرام حامله شده ولی تا بچه دنیا بیاد سردار بیشتر از آرام اذیت میشه 😂 ممنون ساحل جان قشنگ بود و ممنون که چن شبه زود پارت میذاری🌹