رمان انتقام خون پارت ۳۹
با قدمهای آرام از حیاط میگذرم
جلوی در خانه مامان فرشته منتظرم است
روبهرویش میایستم و درحالی که کفشهایم را از پا بیرون میآورم میگویم
_سلام
با لبخند مهربانی آرام در آغوشم میکشد
مامان_سلام قربونت برم من خوبی؟
بوسه آرامی بر گونهاش میزنم و از آغوشش بیرون میآیم
_خوبم شما خوبین؟
دستش را پشت کمرم میگذارد و به داخل هدایتم میکند
مامان_ما هم خوبیم عزیزم………..بیا تو سرپا واینستا مادر خوب نیست واست
همراه هم وارد میشویم و با رسیدن به پذیرایی مامان برای سر زدن به غذاهایش به آشپزخانه میرود
مامان فرشته که دور میشود آرمینهم از راهروی اتاقها خارج میشود
نگاه های خیرهاش اذیتم میکند
مانند این مدت سرم را پایین میاندازم و سلام آرامی میدهم
صدای بم و خش دارش در گوشهایم میپیچد و بند دلم را پاره میکند
آرمین_سلام……..خوش اومدی……..زن داداش
کاش بتوانم دلیل تمسخر صدایش زمان گفتن زن داداش را بفهمم
ممنون آرامی زمزمه میکنم
به سرعت از کنارش میگذرم و به اتاق آرمان پناه میبرم
تا لحظه آخر سنگینی نگاهش را حس میکنم
با ورود به اتاق در را میبندم و به آن تکیه میدهم
لحنش
نگاهش و حتی چهرهاش به حدی جدی است که از ترس نفسم بند میآید
نفسم را صدادار بیرون میدهم و به سمت تخت میروم
کیفم را بر روی تخت میگذارم
مانتویم را از تن بیرون میآورم و آن را بر روی تخت میاندازم
شومیز دکمهدار مشکیام را برمیدارم و بعد از درآوردن تیشرت قرمزم آن را میپوشم
آرام دکمههایش را میبندم
سعی میکنم با آرام انجام دادن کارهایم وقت را طلف کنم اما بلاخره بستن دکمههای لباسم هم تمام میشود
وسایلم را مرتب بر روی تخت میگذارم و موبایلم را از داخل کیفم بیرون میآورم
جلوی آینه داخل اتاق شالم را درست میکنم
تردید دارم برای بیرون رفتن از اتاق
دلم نمیخواهد تا زمان برگشتن آرمان از اتاق بیرون بروم اما به احترام مامان فرشته مجبورم
با قدم های آرام به سمت در میروم و با نفسی عمیق در را باز میکنم
از اتاق خارج میشوم و در را پشت سرم میبندم
هنوز قدم اول را بر نداشتهام که صدای آرمین دست پشتسرم بلند میشود
آرمین_صبر کن هلما
بر سر جایم میایستم و او با چند قدم بلند روبهرویم میایستد
یک قدم با من فاصله اما همچنان نگاهش نمیکنم
با سوال ناگهانیاش متعجب سر بلند میکنم
آرمین_چرا با آرمان ازدواج کردی؟
تک خند ناباوری میزنم
_جانمممم؟
مجدد سؤالش را میپرسد
آرمین_چرا با آرمان ازدواج کردی؟
دستهایم را درسینه جمع میکنم و پوزخندی میزنم
_چون دلم خواست
اینبار او پوزخند میزند
آرمین_دلت خواست یا بخاطر این بچه مجبور شدی؟
اخم کمرنگی بر پیشانیام مینشیند
_یعنی چی؟
کمی بر روی صورتم خم میشود
آرمین_منظورم واضحه ولی تو خیلی ذهنتو درگیرش نکن…….چون تو بخاطر انتقام خانوادت با آرمان ازدواج کردی
نفسکشیدن فراموشم میشود و مبهوت نگاهش میکنم
خیلی سریع خود را جمع و جور میکنم و با رها کردن دستهایم کنار بدنم اخمهایم را در هم میکشم
_کی همچین مزخرفاتی رو تو مغزت فرو کرده…………….من آرمان رو دوس دارم که باهاش ازدواج کردم
سرش را عقب میکشد و پوزخند سراسر تمسخر است
آرمین_دروغ میگی………….تو حتی اون بچه رو هم بخاطر انتقام نگه داشتی
موفق میشود
در عصبی کردنم موفق میشود که به سمتش پرخاش میکنم و صدایم کمی بالا میرود
_آره……….اصلا تو درست میگی……اولش واسه انتقام قبول کردم ولی الان دوسش دارم……………
و چه خوب است این قسمت هیچ دیدی به پذیرایی ندارد و صدایمان هم به انجا نمیرسد
صدایم را کمی پایین میآورم
_من الان آرمان دوس دارم………..زندگیمو دوس دارم،بچمو دوس دارم……………..تروخدا زندگی منو خراب نکن………..به آرمان هیچی راجب اینکه چجوری نگام میکنی یا وقتی تنهایی بیرونم دنبالم میای نگفتم ولی بخدا………….به روح مامان بابام اگه یهبار دیگه اذیتم کنی همه چیزو بهش میگم
پوزخند مرموزش پررنگتر میشود
از کنارم میگذرد و به اتاقش میرود
نفس عمیقی میکشم
تازه زندگیام به آرامش رسیده است و دلم نمیخواهد هیچ چیز این آرامش را از من بگیرد
دستی به صورت ملتهبم میکشم و با قدمهای آرام به سمت آشپزخانه میروم
به دلیل حضور او از اینجا آمدن نفرت دارم
وارد آشپزخانه میشوم و مامان را مخاطب قرار میدهم
_کمک نمیخواید؟
حمایت؟🥺🥲
اخی اینجا چ گوگولی شده فک کنم اخرین بار ک ب اینجا سر زدم زمستون بود همون اولا ک تازه اینجا رو زده بودن🙂😍
خوش اومدی بازم 😊
مرسی گلم💕
رمان منم بخونی خوشحال میشم سپیده جان
شاه دل 🥺
هنوز اینجا هیچ رمانی رو شروع نکردم ک بخونم البته رمان بوی گندم از لیلا مرادی pdf رو قبلا خوندم
با کمال میل حتمن میخونم💞
بوی گندم فصل دومشم هم اینجاست خوندی؟😀
عه! نه نخوندم یادم باشه حتمن بخونمش
رمان نوش دارو تو رماندونی هم برای لیلاست
اگه خواستی بخونش😁
اونو پارت یکش رو خوندم ولی بعد دیگ سایت برام نیومد و هی ارور داد):
رماندونی بدون من صفایی نداره😂خودشیفته هم خودتونید😂😂
😂😂😂😂
پس مدوان هم بدون بُزش هیچ صفایی نداره🤣
بز مد وان کیههههه😂
خودمم🤣
خربزه لیلاست🤣
شراره همه چیز خور غزله
سعید ژون همون سعیده
نوشمک نیوشاست
تارا هم داشمه
فاطمه هم فاطیه
ستی هم ستی بسیجی یا ستی عزیزمه
منم که ضحی خله یا ضحی بزه هستم
🤣🤣
گفتم یه بیواگرافی از همه بدم
عه ما هم اونور یه ازاده بسیجی داریم ک بخاطر بچه داری کم میاد😂
مرسی مطمئنن لازم میشه😂😂
منظورم از اینک هیچ رمانی رو نخوندم توی مد وانه وگرن اندازه موهای سرم رمان خوندم😂
من الان اینجوریم که هر روز یه رمان جدید بعضی هاشون رو چندین و چند بار یک پارت رو میخونم
که البته از قلم اولم تا الان خداروشکر پیشرفتم بد نبوده🙂😁
من روزی ۱۰ تا رمان کامل(pdf) دان میکنم یه چند پارت ک ازشون میخونم می بینم بده دیگ ادامه نمیدم کلا رمان خوب دیگ زیاد نیس
سعید آیلین جونم نیست🥲🥲🥲
اون آیلین ک دو تا بچه داره و ترکه؟
یا اون ایلین ک مجرده ولی بازم ترکه؟!😂
دو تا بچه داره و ترکه😄
ای کلک! پس بگو جیم میزد میومد اینجا😂
خوش گذرونیا رو اینجا میکنه بعد میاد رماندونی ب ما میگ بی معرفت:/
نه خیلی وقته اینجا نیومده آیلین جونم🥲🥲🥲
وقتی تکی میاد اینجا همین میشه دیگ😂تا اون باشه تنهایی نیاد خوشگذرونی😂😂
🤣🤣
حیف حیف قرار بود عروسش شم😂😂😂
اونجا هم کلی عروس داره🤣
خدایی چ ماموزیه این آیلین! مگ میخاد برا پسرش حرمسرا باز کنه🤣
تاز به نوشمک هم وعده داده بود🤣🤣
نوشمک خودش صاحاب داره😏
روتو برم 🤣🤣
پس چی صاحاب عزیزمو ول کنم دنبال یکی دیگه بگردم
🤣🤣
خداییش خیلی سواستفاده گره این آیلین🤣
دیگه مهم نیست من دیگه با صاحابم رفتم ماه عسل🤣
ایشالا ماه مربا هم برید🤣ماه مربا رو باید با اولین بچه رفت😂
فاطی و آیلین از همین بچگی های پسراشون دنبال عروس خوبن😂
همین امیرعلی هم کم خاطرخواه نداره بخاطرش نزدیک بود رابطه منو کسی ک با هم مق خاطر بودیم خراب شه ک اون رفت دنبال یه امیرعلی دیگ با نسخه بزرگ شده و موفق شده منم رفتم دنبال امیر زندگیم ولی متاسفانه یا شایدم خوشبختانه نشد ک بشه😂🤣🤣
نصف شب دارم چرت و پرت میگماااا تو زیاد توجه نکن😂🤣
😂😂😂😂
نه بابا اشکال نداره بگو🤣🤣
دیگ گفتم ک بدونید با کی طرفید🤣🤣
آزاده بسیجی هنوز بچهش ۱ سالش نشده دنبال زنه براش😂😐
خداروشکر من ب چشم بچهی خاهرم نگاش میکنم:/🤣
ولی من موندم تو کار اون دخترایی ک میگن شوهر نیس و شوهر کمه🤣🫤
عه خب شراره رو میدیم به بچش🤣🤣
من خودمم صاحب دارمااا
الان با هم اومدیم ماه عسل🤣
فکر میکنی اسم صاحابم چیههه
احتمالا شکلاته😂
من صاحابم از اون صاحابا که فکر میکنی نیست
نوشمک نگو🤣🤣
چی رو نگم؟
اسم صاحابم😂
دیگه گفتم دیره
فکر خوبیه😂
ای جان😍🤣
خوش بگذره😂
اصغر؟ اکبر؟ غضنفر؟ تیمور؟ طغرل؟ قلی؟🤣کاش قلی باشهههه😂
خیلی وقته نیست🤦🏻♀️
خوش اومدی🙃😍
اگه خواستی سری به رمان من هیاهو بزن😁
مرسی❤
حتمن عزیزم😘
من که تازه واردم ولی خوش اومدی😉🤍✨️
خوشحال میشم رمانم رو بخونی🙃🥰
خیلی عجیبه که به خودت میگی تازه وارد هااا🤣🤣
خب از شما تازه واردترم دیگه😁🥺
بابا یه جوری میگیا
من کلا یه ساله با رماندونی اشنا شدم
اینجا هم سابقه عضویتم ۱۳۸ روزه😂
مال من ۱۱۰ روزه فک کنم😁😁
غزل الان دلم میخواد بندری برقصم
نخندی بهم🤣
چراا؟؟🧐
دیازپام فردا تموم میشه🥺😭😭😭
من جدید ترم
۶۶ روز 🤣😃
مگ چند وقت اومده؟! من الان ک اطلاعات حساب کاربریم رو وارد کردم زده بود از زمانی ک ثبت نام کرد ۳۴۶ روز میگذره😂
البته فسیل اصلی تمناعه(سولومون) اولین پست توی رمان دونی رو اون گذاشت:)
اووو خب تو میشی قدیمی
غزل توی رمان وان هم رمان میذاره در واقع اول اونجا بود😄
آها 😁
راستی هر کی که داستان پوراندخت رو کنجکاو بیاد پی وی یا زیر رمان تا براش تعریف کنم🤣🤣
من تنها چیزی ک از مد وان میدونستم این بود ک فاطی بهم گف هر کی خاست رمانشو بزاره بگو بره مد وان😂
ولی اینجا قشنگتره و پیاما تایید نمیخان
رمان غزل رو هم توی رمان وان دنبال میکنم
منم خیلی اطلاعی از رماندونی ندارم😁
کمم پیش میاد که پیام بدم زیر رمان ها
دلیلش هم اینه که تایید میخواد🤣🤣
رماندونی هم دیگ صفای قبلی رو نداره):
قبلا یه بروبیایی داشت😂
ولی من چون ادمین بودم راحت تو اتاق فرمان چت میکردم و نیازی ب تایید پیامام نبود ولی این چند وقته سایت برا نمیاد بالا راست میگن میز ریاست ب هیچکی وفا نداره😂💔
که اینطور🙂😂
البته اینجا بخاطر بُزشه که قشنگه 🤣🤣🤣🤣
چه اعتماد به سقفی دارم من🤣🤣
ضحییی من کنجکاو رمان پوراندختم پی وی بهم بوگو🥺🥺
چشم🤣
اتفاقا من عاشق آدمایی هستم ک مث تو شیطون و بااعتماد ب نفسن😂😂
مرسی سپیده جون😂😂🥰
فداتشم🫂🤍
آره از اسفند ماه پارسال اونجا هستم😁🙃
*مدوان
مرسی دلبر❤
رمان قانون عشقت رو توی رمان وان دنبال میکنم فرصت بشه چشم رمانی ک اینجا داری رو هم میخونم😍😊
خوش اومدی به جمعمون سپیده جون😍💜
مرسی دورت بگردممم🥰😘
من واقعا برای کسایی که قانون عشق رو میخونن احترام ویژهای قائلم😁🥰🤕
قربونت برم❤از خوبیته عزیزم😍
من ازتون ممنونم که با اون قلم مبتدی و افتضاح اوایل هنوز کنارم هستید🥰🤍
نوشمک الان گریه نمیکنمااا😀
خب طبیعیه منم گریه نمیکنم😑
نوشمک لطفااا قهر نکن
لطفاا
ولی رفتی تو😡
نوشمک
واقعا یه مشکلی پیش اومده امیدوارم بتونم بمونم🥲🤣
اوکی امیدوارم حل شه مشکلت🙃
نوشمک
نوشمک
به نظرم اسم قشنگیه مامان های حامله
در مورد اسم نوشمک برای بچه هاتون فکر کنید
خدایی میگم ها حس خوبی بهم میده حس سرمایی یخ نوشمک بلوبری روی زبونت😋😋
خدایی نگید دیگه هوس. کردم🥺🥺
نوشمک نوشمک چیه هر کی ندونه فکر میکنه اسمم نوشمکه واقعا😑😑😑😑😑
🥺🥺
#حمایت از غزلی🥰😄
قربونت سعیدیی🤍🥰
دومی🤣
تارا جوابتو زیر رمان سحر دادم
آفلیننننن🥳🥳
عالی غزل جان دیازپام چند پارت مونده تموم شه ؟؟ ننیزاریش ؟؟ و قانون عشق همینطور؟ البته قانون عشق دیشب عالی بود نمیتونم اونجا کامنت بزارم ❤️❤️❤️🥰🥰
نمیزاریش کیبورد قاطی کرده
اگه بگم چندتا پارت مونده که میفهمین تهش چی میشه🥺😉
اگه بنویسم امروز میزارم🙃
قانون عشق هم حتما بیشتر میزارم🤗
مرسی که میخونیی🥰🤍
قربونت برم اخه گفته بودی رو به اتمامه خواستم بدونم چند پارت مونده ایراری نداره 🥰😇
راستی دستت خوب شد غزل جان
آرمینی رو بد نکن😟🤒
دیگه گفتم منم یکم تصوراتتون رو خراب کنم😁😁
من کی تصورتو خراب کردم؟
تو یه نمونه نام ببر
تو نکردی ولی همه به آتیش یه نفر میسوزن😆😆😅
اصلا دلم میخواد حرص بدممم😁😁😁😁🤭
تازه تو تلگرامم تصوراتم رو خراب کردنننن😭😭
چرا مگه چیشده ؟
من فک میکردم قادر زن و بچه داره😭😭
فک میکردم فاطمه هم سن خودمههههه😭😭😭😭😭
فاطمه که فکر کنم بیست به بالاست بعدشم قادر مگه زن و بچه نداره؟
فاطمه فکر کنم ۲۴ سالشه
ازدواج کرده و بارادره فکر کنم😀
قادر رو دیگه نمیدونم فضولی تو زندگی مردا کار من نیست😀
فاطمه واقعا بارداره🙄😂
قادر جون الهی فداش بشم سینگل بچم
بچت تمام تصورات منو خراب کرددددددد
چیه فکر کردی قادر زن و بچه داره😂😂😂
آره خب😢🥺
عجیبه این همه اطلاعان از کجا آوردین🤣
اطلاعات
حالا چرا فداش شی؟😐😂
فدای قادر نشم فدای کی بشم؟ بیشورا جیا بچمه فکر بد نکنین🤣
جای
هی هی😂
سحر چی خوردی؟
😂😂
هیچی نخوردم😐
چطور مگه؟
ای آی آی پشت سر مادر شوهر و خاهر شوهرم حرف نزنینااااا🤣
😁😁
شوخی کردم ناراحت نشیااا🙃
امیرعلی پسر فاطمه مثللا ینی شوهرمه🤣قولش رو از فاطمه گرفتم😂
نه بابا من خودم اینجا همه جور شوخی میکنم مشکلی نیست 🤭😂
عه مبارکه😂
خب خداروشکر چون اگ من جا پام اینجا سفت شه باید جنبهتون بالا باشه شوخی هرکی زیاد میکنم😂
مرسی🤣🫀امیرعلی(پسرفاطمه) ۴ سالش بود ب فاطی میگفتم بهش یاد بده بگو سپیده😂چ سلیطهای بودم مننن🤣
🤣🤣🤣
منم کلی پسر دارما میخوای یکیشون؟🤣
امیرعلی بزرگ بشه منو خاله صدا میزنه بخدا آرههههه معرفی کن🤣
خب پسرای من
گرشا
امیر
آرتا
کیوان
آران
کدومشو میخوای حالا🤣🤣
آرتا پسر خودمه به هیچکس هم نمیدمش بچه ی منو قاطی این کارا نکن
برو ببینم🤣🤣
آرتا پسره خودمه
آرازِ کثافت برای خودت🤣🤣
اولا کههه قهرم هنوز باهات
دوما که آرتا بچه ی خودمه خودم ساختمش😏😏
سوما که آراز هم یه جنتلمن به تمام معنا هیچم کثافت نیست😡
نوشمک قهر نکن دلیل دارم واسه کارم🥲🤣
آراز جنتلمن برای خودت
آرتا پسره منه فقط🤣
دیگه دیره من قهرم🤦🏻♀️
نه خیرشم خودم ساختمش پس پسر الدنگ خودمه
یه بار دیگه به بچم گفتی الدنگ منم باهات قهر میکنمااا🤣🤣
نوشمک قهر نکن لطفااا
میگم میگم میگم هزار بارم میگم🤦🏻♀️
حالا ببینم چی میشه
قهرم باهات دختر بد
الانم دست پسرم و میگیرم و میبرم🤣🤣
منم به عنوان کمپانی سازنده این اجازه رو نمیدم😏
ناموسن اینطور حرف نزن ینی چی خودم ساختمش🤣
من اومدم اینجا اصلاح شدم نه ک منحرف تر از قبل برگردم😂🤣
بابا آرتا شخصیت رمانشه منحرف نشووو🤣
🤣😂😂
بابااا منظورم اینه که خودم خلق کردم این کاراکتر رووو😂🤦🏻♀️
میدونم😂😂
همهشو بده🤣
باش🤣🤣
نه نداره
فاطمه هم ۲۴ سالشه
نه عشقم
قادر جونم مجرده
من کل بیوگرافی قادر رو میدونم🤣🤣
خب زود تند سریع بیوگرافیشو بگو🤣🤣
الان از رفتن منصرف شدی؟؟😑😑
نه😃
پس منم میرم😁😤
ضحی هم نیست هم هست😅
نه دیگه
شاید قادر دوست نداشته باشه
ولی خب میدونم کجا زندگی میکنه و چند سالشه🙂
فضولااا😂🤦♀️
حالا که اینجوریه اگه دخترِ ترشیده تو فامیلتون دارید عموی من و بهش معرفی کنین😂😂
۳۸ سالشه اسمش حسینه
در آمدشم توپههه😂😂
اگه افسرده باشی که عالیه قشنگ با سم بازیش افسردگیت رو بر طرف میکنه🤣🤣
من الان افسردم ولی هم سن مامانمه🤦♀️🤦♀️
باورت نمیشه دیروز رفته بودیم باغ با دختر عمم اینا
بعد این عموم اومده بود این سنش نشسته تو تاب 😂😂
بعد میگفت یکی بیاد من و هل بده
سرسره هم رفت🤣🤣
مجبورمون کرد باهاش تانگو برقصیم
بعد مجبور شد زودتر از همه بره دیگه ما کلا افسرده بودیم🤣🤣🤣🤣
خوبه والا من که از فامیل هم شانس نیاوردم🤦♀️🤦♀️😢
ولی اصلا تصور ازدواج کردنشم برام سخته
آخه یه مدت هم خونمون زندگی میکرد اصلا یه وابستگی خاصیه😂😂
ولی خیلی اذیتت میکنه🤣🤣
خوش به حالت همیشه دوست داشتم یه عمو یا دایی کم سن و سال داشتم🤒
به ما میگه اولکل سهکله پوک🤣🤣🤣🤣اولکل یعنی دیوونه 🤣🤣
عمو و دایی پیشکش من یدونه پسر عموی اینجوری میخوام🥺
من پسر خالم هست با اینکه خیلیم دعوا میکنیم اما واقعا خیلی حس خواهر و برادری بینمون باحاله😂😂😂
خوش به حالت🥺🥲
واقعا بچه عمو انگار فامیل نیست 🤣🤣
آخه من دایی ندارم🤕
مشکل اینه داییم هم سنه بابامه
پس واسه چی میخوای واسش زن بگیری وقتی آنقدر دوسش داری😉😆
مامان بزرگم آنقدر دوست داره ازدواج کنه😂😂😂
ولی عموم اصلا😂😂
دختر عموم که الان دانشگاه شریف قبول شده یادمه قبلا بهش میگفت تپلِ بی خاصیت😂😂
🤣🤣🤣
خلاصه اگه خواستینش در حد چند ثانیه بهتون قرض میدمش😂
بده به لیلا🤣
باشه🤣🤣
لیلا جون به خونواده ی ما خوش اومدی 🤣🤣
چشمم روشن خجالتم خوب چیزیه والا🤧🤢😅
نه من خونواده مادریم خیلی باحالن
تو خانواده پدریم که فقط منو خواهرم دختریم🤣بقیه همه پسرن
خانواده مادر هم در خارج از این ایران زندگی میکنند🤣
حیف شد
پس میدیمش به شراره همه چیز خوار🤣🤣🤣
من الان آنقدر کلافه و داغونم که فقط دلم میخواد زندگیم رو بزنم رو دور تند
نگران نباش عروسیه خوب برات میگیریم😂😂😂😂😂
ولی اگه ببینش اصلا بهش نمیخوره که ۳۸ سالش باشه😂😂
دیوونهای تو بخدا😅😅
😂😂
غزل جون فاطمه یه پسره ۵،۶ ساله داره و الان هم بارداره (بچهش دختره) هود فاطمه هم ۲۴ سالشه
قادر هم ۳۳،۳۴ ایناست فکر کنم
یا قلی
قادر ۳۴ سالشه!
بسم الله
دو سال پیش تو رماندونی بچه ها میگفتن ۳۴ سالشه من هنوز موندم تو اون زمان🤣
تازه ترکم هست
نخیرم پسرم ۳۶ سالشه آبان میره ۳۷ فداش بشم
بدتر شد که😶🌫️
😂😂😂😂😂
بلخره بین توی مادر و منی که فقط عضو سایتشم باید یه دونستنی ها و ندونستنی هایی وجود داشته باشه😂
درسته🤣
*خود
هاهاهاها
لیلا آماده ی ترور شدن هستی دیگه؟
من و لیلا قبلا ترور شدیم
مسئولش هم قادره😂😂😂
قادررر😂
قادر آب شده رفته زیر زمین
نمیخوای بگی واسه چی میخوای بری🥺
بابا حالا همچین تحفه ایم نیستم که ناراحتیداااا😂😂
هستم فعلا هستم😂
تو جون منی🥺❤
جونت علیرضا باشه
من عشقت باشم خب؟🤪🤣
باشه😂
تو خلمونی بابا نباشی سایت صفا نداره🥺🥺🤕
فکر نمی کردم آنقدر خاطر خواه داشته باشم
ولی خب
از همین الان بگم که من قصد ادامه تحصیل دارم🤣🤣
سحرجان یه سوال سهیل چرا با عکس پروف تو پیام داده؟ اگه با گوشی خودش داده مسلما بدون عکسه دیگه
فکر نکنم اینجوری باشه با عکسه دیگه😂
نه عزیزم این در صورتیه که با گوشی همون طرف پیام بذاری
من اصلا خونه نیستم که🤣
با گوشی خودمم اومدم، ولی با ایمیل سحر🤣🤘
باشه کم اذیت کم خواهرمون رو😂
با ایمیل و حساب کاربری سحر اومده دیگه
اگه با حساب کاربری باشه که اسمش میشه سحر مهدوی
تو مگه اسمت رو یهبار نزاشتی نخود امیر هب اونم همینجوری زده دیگه
من از حسابم خارج شده بودم بعدشم وقتی با گوشی خودت پیام بدی عکست تغییر نمیکنه
ثبت نام نکرده که
همینجوری اومده مثل نازنین
آهان نازنین الان عضو سایته ولی
با ایمیل من وارد شده، شماها هم اگه با ایمیل من وارد بشین عکس منو میگیرید
چیه شک کردی من کوثر باشم نه؟ 😂
نه بابا اونو که مطمئنم ولی رک بگم شک کردم خود سهیله چون نوع پیام دادنش اونم هاها گفتنش اصلا پسرونه نبود😂
دستت دردنکنه
ستایش برو ایمیل منو ببین، با ایمیل سحر یکیه
من ایمیلم به نام پدربزرگ بابامه🤣🤣🤣
مصطفی خان
خواهر و برادر ایمیلاتون به اسم یکی دیگست🤣🤣
مال منم پس باید به نام علی می بود
من به یاد مصطفی خان زدم
سحر اسم مرتضی رو داره، چون پسر عمه ی خل و چلم براش ایمیل زد
اسم دوست پسرته؟
نه بابا پسر خالمه یه جورایی میشه رفیق پسرم😃
الانم جلوم خوابیده و دلم میخواد بزنم تو سرش😂😂
کثافت از ساعت ۱ تا الان کپیده😀
بزن لهش کننننن
رومخه😂😂
رفتم با بالشت میزنم تو سرش میگه
ضحی ولم کن بذار بخوابم
😮💨😂
دیگه کار به جایی رسیده بود رفتم رو کمرش نشستم ولی بیدار نمیشه کههه🤣
باز تو خواهشا به یاد مصطفی خان نباش😒
بعدشم با مرتضی جووون من درست صحبت کن😂😂
😂😂
تو مگه ازدواج نکردی چرا اومدی وسط جمع دخترونه🧐
دیونست😂
بیچاره اون دختر 😬
فضوله دیگه همه جا حضور داره
باز با ایمیل خواهر من اومدیییی🤨🤦♀️
آدم نیست که😒
اگه من آدم نیستم
پس توهم نیستی
چون منو تو خواهر و برادریم🤣🤘
هرهرهر خندیدم
بلع
سهیلللللللللللللللل
ده هزار بار گفتم با ایمیل من وارد نشو خودت مگه ایمیل نداری😒
چه خبر شده این بچهبازیها چیه ؟؟
هیچی بابا
دلش کتک میخواد
وقتی ایمیل تو هست
ماله خودمو چرا پخش کنم
خواهر منو اذیت نکنننن🤕
اذیتش کن😂😂😂
🤣🤘
چه فیسی هم می کنی بیا پایین بابا🤣🤣
نکنننننن
عالی بود خیلی قشنگ بود
خوشحالم که دوسش داشتی عزیزمم🥰🤍
تجاوز نکنه بهش🥲😂
مامانش خونس نمیتونه بعدم دخترم سلیطس نمیتونه😅😅😂
دوستان عزیز طبیعیه که من الان دلم میخواد گریه کنم؟🥺🥺😢
ها بابا طبیعیه منم دلم میخواد گریه کنم🤣
خیلی کلافم دارم دیوونه میشم🤕🥺
ستی ایمیل اون یارو رو کجا دیدی که فهمیدی اسمش کوثره
ادمین هستش و برای همین میتونه ببینه فک کنم
میدونم عزیزم برای همین پرسیدم چون قادر گفت یه شات از اسم و ایمیلش بدم ستی هر جا هستی اگه تونستی ایمیلشو برام بفرست تو تلگرام
ببین وی پی انم موکیده نه تلم وصل میشه نه واتس آپم
Hosseini.kosar1380@gmail.com
این ایمیلی که خودش وارد کرده اسمش هم به اسم تو زده🤦♀️
پوکیده*🤦♀️
تایید نمیکنی رمانمو😄🥺
کردم🤣🤦♀️
مچکرم ستی جوونم
مرسی عزیزم لطف کردی💚
لیلاایی گفتم روانییی با تو نبودم عشقم
با اون روانی که اومده به جای تو پی میده 🥺
آرمین چندش به توچه نخد هر آشی پسره ی ایکیبری🤬
مسی غزاله جونم😍💜
میخواد فقط دخترمو حرص بده🤕
قربونت تارایی🤍🥰
#حمایت از غزلیی💕
قربونت نیوشییی🥰🤍
خسته نباشی عزیزدلم♥️
ممنونم عزیزم🥰🤍