رمان به کدامین گناه پارت ۱
Part1
چه کسی قسم خورده بود که داغ عشقم را بر دلم بگذارد؟
چه کسی پشت سرم آه کشیده بود؟
چه کسی نفرین کرده بود که ناکام و جوان مرگ شوی؟
ای بی مروت کجایی که ببینی نفرینت دودمانم را به باد داد و آهت دامن گیرم شد
حداقل بگو به کدامین گناهم اینگونه پیش خدا گله کردی
آی ادم ها؛خودم میدانم که بی تقصیر بود و به گناه نکرده مجازات شدم ولی مگر نمی گویند سر بیگناه تا پای دار میرود اما بالا ی دار نمیرود …ای بابا من که جسدم هم پوسید
من کسی را نداشتم که در آغوشش جاری کنم چشمه ی اشکم را ،پس دست به دامان خدا شدم …
اشکم عرش خدا را که لرزاند مرا واقعی در آغوش کشید
من که شیشه ی عمرم هنوز به نیم نرسیده شکسته شد اما شما یادتان بماند چه کردید گه روز تقاص رو به اسمان نگویید به کدامین گناه…
****
بلاخره انتظار چند ساعتم به پایان رسید ؛چه کسی فکرش را میکرد یک روز من جلوی در محضری بشینم در انتظار عروس و دامادی که دامادش مرد من هست ولی عروسش من نیستم
قلب بی حیایم چه بی وقفه میکوبد برای مردی که تا چند لحظه ی دیگر متاهل می شود
مثل همیشه هق هقم را با دستان سردم خفه میکنم اخر سهم من از اغوش یک سنگ قبر است و دستان وسینه مردانه ای که امشب از آن دیگری است
ای روزگار هر سازی زدی رقصیدم حداقل یکبار هم خوش بنواز دلمان شاد شود
“فلش بک”
دستم رو روی سنگ قبر های دوطرفم میکشم تنها پناه من همین دوتا سنگ سرد است و بس
-سلام زهرا مامان ،حال شما ؟ چه میکنی ؟
ببینم بابای مارو که اذیت نمیکنی نه؟
بابا جون اذیتت میکنه؟
خان بابا توهم زهرا مامان ما رو اذیت نکنیا
با بغض خندیدم :با هم مهربون باشید بچه ها
-شوخی کردم میدونم که چقدر لیلی و مجنونید …فقط کاش داستانتون اینقدر زود تموم نمیشد
خب دیگه من باید برم مامان و بابای خوشکلم بازم میام و بهتون سر میزنم باشه؟…خداحافظ
به سمت ماشین حرکت میکنم که باصدای پیامک متوفق میشم ،پیامکی از یک فرد ناشناس و متنی عجب با تعجب داخل ماشین میشینم و به پیام خیره میشم:سلام خانم دکتر … حال شما ؟پیش مامان و بابا خوش گذشت ؟
ایشالا چند وقت دیگه واقعی میفرستمت پیششون پس این اخرای عمرت رو بی قراری نکن براشون پرنسس…
باتعجب به پیام نگاه میکنم
این الان داشت منو تهدید میکرد ؟… فک کنم داشت منو تهدید میکرد
من بی خبر بودم از بازی ای که شروع شده بود
بازی ای که صد در صد بازنده ای نداشت جز من…
به طرف نمایشگاه حرکت کردم تا با تنها رفیق شفیقم صحبت کنم
عزیزم لازم نیست هر پارت عکس رمانت رو بفرستی
😚💝👍👍👍
آقا چیکار می کنین عکس رمان قشنگ میافته؟😂
بخدا من نمیدونم 🤣🤣🤣🤣
فکر کنم باید یک در یک درست شه با برنامههای ادیت میتونی اندازهاش رو درست کنی.
شروعش خیلی عالی بود😍 فلش بک به بعد نشون میده که قراره حسابی هیجانی باشه و اولش داره میگه احتمالا جریان عاشقانه داره و حسابی گیج کننده😍 به موقع تموم کردی پارتو منتظر پارتای بعدی هستم🌟🥰
ممنون از اینکه خوندی عزیز دلم
امیدوارم پارت های بعدی رو هم دوست داشته باشی 😍😍😍😍😍😍😍😍
الهی چه دل پر دردی داره 🥺
این که تازه اولشه🤗
اولش خوندم یاد آهنگ کی آرزو کرد امشب دلمبگیره افتادم💔
چه تهدید ترسناکی وای😱
دقیقا همین اهنگ توی ذهنم بود 🤭😱😱😳
ذهنمون سیگنال داره بهم🤣
🤣احتمالا😆
اصلا رمانت چشمم رو گرفته بد ایشالا تا آخرش باشی ونصفه ولش نکنی خسته نباشی نویسنده
ممنون عزیزم خیلی خوشحالم که دوست داشتی🤩🤩🤩🤩🤩
نگران نباش اصلا ادم جا زدن نیستم😆🥰
وای قلب آدم به درد میاد😥💔 شوخی کردم😂 حالا درد دیگه اغراقه اما خب واقعاً غمگین و تلخ بود لطفاً زودبهزود پارت بذار ببینیم چی میشه🙁 قلمت بینظیره😍👌🏻
وااییی ممنونننن که انتقدر انرژی میدی لیلا جان چشم حتما تا جایی که بشه زود پارت گزاری میکنم🥰😍😍😍😍😍😍🤩🤩🤩🤩🤩
به نظر رمان جذابی میاد خسته نباشی عزیزم
ممنون که خوندی عزیزم
ممنون که خوندی عزیزم💜💜💜💜
نمیدونم مقدمه بود یا متن ولی جملات اول رمانت خیلی جذبم کرد برای خوندن
خسته نباشید موفق باشی
جمایت فراموش نشه❤
خوشحالم که دوست داشتی عزیزم
🥰🤩🥰🤩🥰
شروع قشنگی داره رمان
من که خیلی خوشم اومد