رمان دلداده

رمان دلداده پارت ۲

4.7
(144)

دلداده🥀
پارت دوم
نگاهش را بین مهمان ها می چرخاند، دنبال دوست یا همکلاسی بود..
آشنایی ندید، سمت میز میرود کمی دلستر داخل لیوان میریزد…
پسری سمت میز می آید و جامش را از آبجو پر میکند… نگاهش به شیدا می افتد: امشب ژیلا همه خوشگلا رو جمع کرده
شیدا اخم می کند: بله؟
_هیچی…تا حالا تو مهمونیا ندیدمت، فکر نکنم از دوستای ژیلا باشی
جسور بود و بی ادب..
_نه راستش، من.. دوست نیکام
پسرک نگاهی به نیکا که کنار رضا وایستاده بود و در حال شیرینی خوردن بود میکند و پوزخندی میزند: به نیکا نمیومد همچین دوستایی داشته باشه
اخم شیدا غلیظ تر میشود: چجور دوستایی؟
کمی از آبجو میخورد و با میگوید: دخترایی مثل تو
و دور میشود.. ژیلا میاد داخل و با چند بار دست زدن توجه همه را به خودش جلب میکند: خب خب خانما و اقایون… اول اینکه مرسی از اینکه دعوت منو قبول کردین و امشب شریک شادیم شدین… دوم اینکه اگر کاری داشتید میتونید از پرسنل خونه کمک بخواید، سوم اینکه اقایون امشب مخ زدن نداریما بگم بهتون
صدای خنده ها بلند میشه
ژیلا ادامه میدهد: و در اخر امیدوارم که بهتون خوش بگذره،دیجی پلی کن جشنو شروع کنیم
اهنگ پلی میشود… چراغ ها خاموشو رقصنور روشن میشود…
شیدا به دختر هایی که با عشوه باسن هایشان را تکان می دادند نگاه می کرد، چقدر دلش میخواست برود وسط جمع و برقصد، اما خجالت می کشید و تصمیم گرفت بیننده بماند
بنیکا و رضا هم شروع به رقصیدن می کنند همه دور ژیلا یک حلقه تشکیل میدن…
نیکا که چشمش به شیدا می افتد، به طرف او میرود: وای بیا دیگه شیدا
_نمیتونم… خجالت میکشم
_دیوونه خجالت نداره که بیا با خودم
دست شیدا را می کشد اما شیدا مخالفت می کند: نه نمیخوام نیکا ول کن.
_غلط کردی
و دست دخترک را می کشد و او را هم وارد حلقه رقصشان می کند، خودش سمت رضا می رود و شیدا به ناچار شروع به رقصیدن می کند، کم کم شیدا هم با ریتم آهنگ همراه می شود و یخش آب میشود..
در حالی که گرم رقص و خوش گذرانی بود حضور کسی را پشت سرش حس می کند،برمی گردد با همان پسری که چند دقیقه پیش دیده بود روبه رو میشود،می ایستد: بفرمایید؟
_ ادامه بده، چرا وایستادی؟
_شاید چون یک نفر چسبیده بهم و با نگاهش داره منو میخوره
پسرک با تمسخر میگوید: به این میگن رقص دو نفره، افتخوار میدین سرکار خانم؟
شیدا کامل به سمت او میچرخد ودست هایش را روی سینه بهم گره میزند: من حتی نمیدونم اسمت چیه، بعد جنابعالی از رقص دو نفره حرف میزنی؟
_ واقعا دختر عجیبی هستی
_نه… شماها عجیبین.. من نرمالم
پسرک دستاش هایش را به نشانه تسلیم بالا میبرد: خیله خب… من یزدانم، و شما؟
شیدا هم ارام میگوید: شیدا هستم
_خوشبختم، ادامه بدیم؟
شیدا با لبخندی که سعی میکرد پنهانش کند همراه یزدان رقص را ادامه میدهد…
یزدان چشم های قهوه ای قشنگی داشت… موهای فرش روی پیشونیش ریخته بود و هنگام رقص، لبخندی زیبا تحویل شیدا میداد
آهنگ که آرام شد، به طرف میز نوشیدنی ها میروند
_ خوب میرقصی
شیدا با خجالت میگوید: ممنون
_ودکا؟
_نه ممنون.. اینجور چیزارو نمیخورم
یزدان با پوزخند میگوید: مگه میشه؟
شیدا قیافه جدی به خود میگیرد: بله، میشه. بر خلاف شما من به سلامتیم اهمیت میدم
_آها.. خوبه، منم از اینکه دوست دخترم به سلامتیش اهمیت بده خوشم میاد، میتونی دلستر بخوری
شیدا لبخند میزند: ممنون.. چ.. وایستا ببینم چی گفتی تو؟؟؟
با نیشخند حرص دربیارش میگوید: میتونی دلستر بخوری
_قبلش
_ از اینکه دوست دخترم به سلامتیش اهمیت بده خوشم میاد
_دوست دخترم؟
_اوهوم، من به یه زبون دیگه حرف میزنم یا تو دیر میگیری؟
_من…من دوست دخترت نیستم
_من نگفتم تو دوست دخترمی
_چ.. چی؟
_گفتم از اینکه دوست دخترم به سلامتیش اهمیت بده خوشم میاد مثل هر پسر دیگه ای
شیدا شوکه شده نگاهش می کند،تازه میفهمد چه سوتی داده:معذرت میخوام.. جور دیگه ای متوجه شدم
یزدان انگار که قصدش ضایع کردن او باشد با تمسخر میگوید: اما، من از ادمایی که اعتماد به نفس دارن خوشم میاد.. همین باعث میشه دلم بخواد بیشتر ببینمشون…
و موبایلش را از داخل جیبش بیرون می اورد و بعد از باز کردن قفلش به سمت شیدا میگیرد…
شیدا که منظورش را نفهمیده بود سردرگم نگاهش می کند..
_بگیرش دیگه
_خب.. چیکارش کنم
چند لحظه به دخترک خیره میشود و بعد قهقهه میزند: تو واقعا با نمکی..
_نخند لطفا!
ساکت میشود: چشم قربان، خواستم افتخوار بدین و شمارتونو وارد کنین
_چرا؟
کمی به شیدا نزدیک میشود: چون دختر باحالی هستی
شیدا موبایل را از دستش میگیرد و شماره اش را وارد می کند: بفرمایید..
همان موقع صدای نیکا در می آید: شیدا؟؟ بیا دیگه دختر، وقت بریدن کیکه.
_الان میام…
به یزدان نگاهی می کند: خب دیگه.. من میرم پیش نیکا
و خیلی سریع ازش دور میشود… صدای تاپ تاپ قلبش را واضح میشنید… نمیدانست چرا انقدر هیجان داشت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا : 144

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یه بنده خدا
یه بنده خدا
1 سال قبل

عالییییی توروخدا بعدیشو بزار

یه بنده خدا
یه بنده خدا
1 سال قبل

بچم یزدان خیلی حرفه ای شماره میگیره البته شیدا هم زیادی سادست🥺😂😂

دکمه بازگشت به بالا
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x