رمان رزا پارت پنج (5)
منتظر موندم که جواب بده قلبم تند تند میزد یه حسی میگفت این همونیه که دنبالشم همونیه که میتونه منو به هدفم برسونه همونیه که میتونم باهاش به بابا حالی کنم دیدی شد
_الو…
وقتی صدای مردونه ای تو گوشم پیچید ذوقم کور شد اه لعنتی حواس پرت چرا توجه نکردم ببینم مرده یا زن..
_الوووو…
_تو که مردیییی
_پس میخواستی زن باشم خلی چیزی هستی؟
_تو باید زن باشی من مربی زن میخوام..
بغض کرده بودم و بچگانه اصرار داشتم این ادم مرد باشه
_خداشفات بده خب برو یه مربی زن پیدا کن خداحافظ..
آخه رزای خل و چل مگه تو فاز محرم ونامحرمی که میگی باید حتما زن باشه خاک تو سرت..
_نه اقا صبر کن شوخی میکردم..
_خانم مگه با شما شوخی دارم اصلا شما کی هستید؟
_ما اینجا به یه مربی نیاز داریم.
_من مربی خانما نمیشم
_نه واسه شوهرم میخوام ادرس میدم بیاید صحبت کنید
چه دروغی گفتم اخه شوهرم کجا بود با این هیکل
دوستای گلم صبوری کنید پارت ها دیر تایید میشن