رمان رویای ارباب پارت ۲۴
_آیدین خدایی بس نیست اینقدر به همه باج دادی؟اینقدر خودتو جلوی همه خار و ذلیل کردی؟
سرش را پایین می اندازد، در چشمانش اشک جمع میشود!
دستانش را میگیرم و با لبخند چشم به او میدوزم
_آیدین جانم….میدونی که من چقدر دوست دارم هیچ وقتم بدتو نمیخوام!
هرچی بشه…هر اتفاقی بی افته مثل یه رفیق،مثل یه دوست پشت و پناهتم!
ولی این راهش نیست….
اینکه به یکی پول بدی تا دهنشو ببندی بری با دختری که این همه سال آرزو شو داشتی ازدواج کنی!
ولی اون تورو نمیخواد….
سرش را تکان میدهد و با غم میگوید
_هیچ منو نمیخواد
اشک افتاده روی گونه اش را میبینمُ دلم برایش تکه تکه میشود!
_کی گفته تورو نمیخوان؟!
_کی منو میخواد لیلا!؟
دور و برمو ببین!
نه خانوادم….نه…رویا
اشک چشمانش بیشتر میشود
_ببین آیدین
با گریه کردن هیچی درست نمیشه عزیزدلم
بیا همین الان بریم پیشه یه وکیل،من یکیو میشناسم خیلی خوبه کارش
بیا بریم شکایت کنیم
_الان!؟
_آره دیگه بلند شو برو صورتت هم بشور
(آیدین)
از جایم بلند میشوم و به سمت سرویس میروم،این اولین بار که جلوی او گریه میکنم!
من سال هاست برای تمام درد هایم گریه کرده ام………
وارد سرویس میشوم و جلوی آیینه می ایستم
چشمانم هنوز میبارد!
انگار تمامی نداشت…
خیلی عجیب بود!
من خیلی ها را میشناختم که وضع مالی خوبی ندارن….ولی یک زندگی پر از آرامش را دارند!
یه مشت آبی را بر صورتم میزنم
رفاهی در زندگیشان وجود ندارد ولی پر از آرامش است زندگیشان…
من هم این آرامش را میخواهم!
آرامشی که قبلا داشتم….
دلم بغل های مادرم را میخواهد….
دلم نگاه پدرم را میخواهد…..
دلم بغل کردنای برادرم را میخواهد…..
ولی از همه چی محرومم!
از دیدنشان!
از بغل کردنایشان!
دوباره مشت پر آبی به صورتم میزنم….
این بار دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم، با صدای بلند گریه میکنم!
صدای تقه ی در را که میشنوم در را باز میکنم و نگاه لیلا را در خودم میبینم
_نفرستادمت اینجا گریه کنی!
با دستانم صورتم را پاک میکنم
و از سرویس خارج میشوم
_بریم
سرش را تکان میدهد و باهم از مطبش خارج میشویم، خودم سمت صندلی شاگرد ماشینم میشینم،حوصله ی رانندگی کردن را ندارم!
ماشین را روشن میکند و راه می افتیم
در را نگاهش میکنم….
لیلا تمام این سال ها مثل یک خواهر بزرگتر پشت و پناهم بوده!هیچ وقت برایم کم نگذاشته است….
همه تنهام گذاشتن ولی او بود…
همه جا بود!
نمیدانم چگونه باید این همه لطف و محبتش را جبران کنم!
کم برایم زحمت نکشیده است!
واااای دلم برای آیدین سوخت سحری 🥺🥺
خیلی گناه داره ولی هنوز دلیل اینکه خانوادش ولش کردن رو نمیدونم
خسته نباشی سحری❤️😍
قربونت عزیزدلم🥹🙏
تو پارت های بعدی بیشتر متوجه میشین
راستی بچهها خبری از ستی ندارین؟ خیلی وقته نیست…!! نازیام یکی دو ماه شاید نتونه بیاد سایت داره میره خارج از کشور برای عمل لطفاً برای خوب شدنش دعا کنید برای نینیش🙏🏻
آره خیلی وقته خبری ازش نیست🥲
بخدا براش هر بار سر نمازم دعا میکنم انشاالله که حالش خوب میشه و من منتظر اون روزی هستم که بیاد توی سایت بگه که حالش کاملا خوب شده
و نینیشم الان بغلشه🥺😍❤️
مرسی خواهری منم کلی باهاش حرف زدم تا روحیه بگیره ایشاالله خوب میشه
❤️😍
ایشالله🙏🏻
نه ستی هم نیست اتفاقا امروز یادش کرده بودم منم احتمالا درگیر دانشگاه باشه
ایشالاااا که حالش خوب میشه نینییی تپلی خوشگل هم میاد بغلش من همش قربون صدقه ی نینی میرم😂🥺❤
آره حتماً سرش خیلی شلوغه وگرنه میومد،
ایشاالله خدا از دهنت بشنوه😊 نوشدارو رو خوندی؟
❤
والا دو روزه شدیییید درگیر امتحانم در این حد که موقع تست و تمرینات اشکم در میاد😂😭حقیقتش فعلا وقت نکردم
حالا فردا تموم میشه امتحاناتم میشینم میخونم نظر میدم از مدرسه که اومدم😘
آخیی ایشاالله موفق بشی💖 هر جور راحتی عزیزم اصرار نمیکنم دیگه کامنت گذاشتن راحته سریع تایید میکنم
مرسی عشقم💖
نه بابا اصرار چیه گذاشتن کامنت و حمایت وظیفه اس عزیزدلم وقتی تو هیچوقت برای ما کم نمیذاری😊
فردا کامنتم رو تایید کن پس🥲💋
وظیفه نه باید دلی باشه😂🤣 باشه حتما
معلومه که دلی هم هست هر چی احساسم میگه رو کامنت میکنم🥲❤
ستی….دانشگاه دیگه بیچاره😂
الان من خودمو نگاه کن رمانم ۱۲ ساعت پیش تایید شد الان وقت کردم بیام تو سایت
الانم ساعت ۶:۴۴ دقیقه صبحه😭😂
اخی🥺ایشالله که خوب میشه….نی نی خوشگلش بدنیا میاد سه تایی باهم بهترین زندگی رو میسازن🥹❤
من حسم میگه این بچه پسره…..من سونوگرافیم خیلی خوبه😂😂
خدایی لیلاها همه خوبن😂 به هر حال مردها هم احساس دارن دیگه نمیشه همش محکن بود ولی آیدین دیگه بیش از حد لوسبازی در آورد🤧
چه حرف قشنگی زدی لیلا ها همه خوبن
وااااقعااا لیلا ها همه خوبن دیدم که میگم😂😂😂😂
منم لیلای بد ندیدم
حالا یه چیز بگم ذوق کنی امیرعلی دوست داره اسم بچش اگه دختر باشه بذاره نیوشا
پرااااممم جدییییی😱😱😱😱😱😱
آره نازی گفت ماهک دوست دارم😂 حالا اگه پسر شد هر دو میخوان بذارن امیرحسین اسم برادر مرحوم امیرعلی
عه😂😂😂آخییی🥺
منم بابام میخواست اول اسمم رو بذاره عسل
بعد گفت ماهور
بعد مامانم گفت نه نیوشا بابامم گفت عههه نیوشا هم قشنگه نیوشا بذاریم🤣
اسم منو هم بابام انتخاب کرده😊 قرار بود اول زینب بذارن
عزیزمم🥺منو میشه گفت مامانم انتخاب کرده
اسم خواهرم هم مامانم انتخاب کرد
من هی میگفتم نیلاااا🤣ولی نیلا نذاشتن
اسم خواهرت چیه؟
روشا😂یه کم زیاد شبیه
آره🤣 خدا حفظش کنه
اسم منو میخواستن بگیرن سلین
ولی چون متاسفانه سحر بدنیا اومدم سحر شدم😒
یعنی هنوزم باهاشون دعوا دارم سره اسمم😂
هرچقدرم گفتم بهم بگین سلین هیچ کس نگفت🙄💔اینم شانس منه
اخهههه
ولی نیوشا قشنگ تره😂😉
بله😂لیلا ها همه عالین😂😂🙏
بچم گناه داره اینجوری نگو🥺❤️🩹
هرچه قدر هم آیدین گریه کنه و بدبخت شه باز حس خوبی ازش نمیگیرم
بالاخره هرکی یه حسی داره دیگه🥲❤
چه عجب پارت جدید اومده
دلم برا آیدین کباب شد😢😢
فردا از هردوتا رمان میزارم
اوهوم🥺بچم خیلی گناه داره
مرسی که خوندی….میشه اسمتو بگی😂