نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان سیب سرخ حوا

رمان سیب سرخ حوا «پارت18»

4.3
(24)

*راوی
حدود سه ماه از اتفاقات درو اطراف حلما می گذشت .مادر روزبه ،مینو خانم از بیمارستان مرخص شده بود و به خانه برگشته بود .روزبه و حلما خونه ی پدری روزبه رو ترک کردن و به خونه مجردی روزبه در زعفرانیه رفتن و سه ماه هست که اونجا زندگی میکنند.
حلما ماه پنجم بارداری اش رو میگذرونه و روزبه و حلما در کنار هم روزهای نسبتا آرومی رو می گذرانند.جسد شاهین و نازلی به دست منشی نازلی و پلیس پیدا شد و سه ماه هست که از مرگ این زوج انتقام جو داستان میگذرد و آقا میثم دایی روزبه و پدر نازلی ،بعد از مرگ ناگهانی دخترش به دست اشکان از بی آبرویی و غم بسیار آواره کشورغربت شده و به کشور آلمان سفر کرده است.اشکان بعداز فراراتفاقی و توسط یکی از دوستانش لو می رود و به دست پلیس دستگیرمی شود و به جرم خود اعتراف می کند و حال دارد دوران محکومیت خود را می گذراند.
اکنون حلما در مطب دکتر برای تعیین جنسیت بچه اش رفته .
*حلما
شور و شوق عجیبی داشتم .امروز به همراه روزبه به دکتر رفته بودم .چون امروز قرار بود جنسیت بچه ام معلوم بشه .من امروز صدای قلب فرزندم را می شنیدم و حرکاتش را حس می کردم .
مادری حس عجیبی است .اینکه موجودی کوچک را در درون خود پرورش بدهی .
با صدای روزبه به خودم اومدم .
_عزیزم روی صندلی بشین تا نوبت مون بشه .
روی صندلی به همراه روزبه نشستم .تو این چهار ماهی که کنار روزبه بودم . تغییرات روزبه رو به وضوح می دیدم .روزبه خیلی عوض شده بود و از اون روزبه مغرور و زن ستیز گذشته در او اثری نبود.من در وجود او یک روزبه پدر و یک روزبه همسر که تمام تلاش خود را برای آسایش همسر و فرزندش انجام می دهد ،دیدم .
شکمم بزرگتر شده بودو یک لباس بلند سبز رنگ بارداری که روزبه برایم خریده بود را پوشیده بودم .بعد از حدود نیم ساعت معطلی ،منشی اسمم رو صدا زد.
_حلما یکتا.
از روی صندلی با کمک روزبه بلند شدم و دوتایی به طرف منشی رفتیم .
_بفرمایید داخل .
هردو به سمت مطب دکتر رفتیم .
_سلام خانم دکتر .
_سلام خانم دکتر.
_سلام دوتا کفتر عاشق بفرمایید بنشینید.
با اشاره دکتر روی صندلی نشستیم.
_خب مامان خانم .حال خودت و کوچولوت چطوره ؟
_خوبه خانم دکتر.
_چندماهته عزیزم؟
_ماه پنجم .
_خب این ماه جنسیت بچه معلوم میشه و دیگه کم کم باید لگدپرونی های این کوچولو رو حس کنی.
_بله .
_خب عزیزم شما به سمت تخت برو تا من بیام برای معاینه شما .
کیف و چادرم رو روی صندلی گذاشتم .
روزبه گفت:خانم دکتر میشه منم باشم .خیلی دوست دارم بدونم جوجه ام دختره یا پسر؟
_آقای پدر خیلی هولیا.
بعد هرسه تامون خندیدیم .
_خیلی خب شما هم باشید.
بعد من زودتر به سمت تخت رفتم و لباس بلند سبز رنگم رو بالا زدم و جوراب شلواری ام رو کمی پایین کشیدم .
بعد کفش هایم رو درآوردم و روی تخت دراز کشیدم .
دکتر به همراه روزبه وارد شد .
دکتر مایع ژله ای رو روی شکمم ریخت و مشغول معاینه شد.
دستگاه سونو داشت کودکم را نشان می داد.
داشتم کودکم را می دیدم .کمی احساساتی شدم و اشک شوق از چشمانم سرازیر شد.
_خب مامان خانم احساساتی دخترت سالمه سالمه .دوست داری صدای قلبش رو بشنوی؟
روزبه با ذوق و شوق پرسید:دختر؟بچه دختره خانم دکتر؟
_بله باباش بچه تون دختره.
_ای بابا به قربون دخترش بره .
بعد از چند دقیقه دکتر گفت: بفرمایید اینم از صدای قلبش.
من و روزبه سرتا پا گوش شده بودیم برای شنیدن صدای قلب دخترم .همین که درمیان این همه دردسر های گوناگون کودکم زنده مانده بود خودش جای شکر داشت .
من و روزبه هردو با ذوق به مانیتور نگاه می کردیم و روزبه همانطور قربان و صدقه دخترش می رفت .
بعد با دستمال کاغذی شکمم رو تمیز کردم و لباسم رو مرتب کردم وبا کمک روزبه از روی تخت بلند شدم و به سوی خانم دکتر رفتیم .
هر دو روی صندلی نشستیم .
_خب عزیزم حال بچه خوبه و مشکلی ندارد ولی نمی‌خوام نگران تون کنم با توجه به بیماری که شما دارید .احتمال اینکه زایمان زودرس داشته باشید زیاده .به نظر من شما باید زایمان تون سزارین باشه .داروهاتون و رژیم غذایی که بهتون دادم رو رعایت می کنید؟
_بله.
_شما باید از ماه هفتم به بعد استراحت مطلق باشید و یه ماه قبل از زایمان هم باید اینجا بستری باشید .تاکید میکنم اصلا استرس نداشته باشید چون استرس برای خودت و بچه سمه عزیزم .
_خیلی ممنون خانم دکتر.
_ممنونم خانم دکتر.
هردو از دکتر خداحافظی کردیم.
از مطب دکتر بیرون رفتیم و سوار ماشین شدیم.
_خب حلما جان .من می‌خوام برم کارخونه…
_میشه منم ببری کارخونه.
_چرا؟
_چون دلم برای کارخونه خیلی تنگ شده.
_باشه عزیزم .می‌برمت اما این بار نه به عنوان کارگر بلکه به عنوان همسر جانشین مدیرعامل باید بیای کارخونه.
_دیووونه.
_جانم؟ خانوم من دیوونه ام؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 24

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

Show More
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مائده بالانی
1 روز قبل

پارت قشنگی بود اما چند نکته:
وقتی گفت و گو ها و دیالوگ ها از دونفر بیشتره نباید از _ ….. استفاده کنی گلم.

مثلا:

_ سلام خانم دکتر

_ سلام خانم دکتر

_ سلام دوتا کفتر عاشق.

[ حلما : سلام خانم دکتر
روزبه: خسته نباشید
دکتر: سلام به زوج عاشق و ..]

حالا اینا رو به شکل های دیگه هم میشه روایت کرد در قالب های مختلف و چون نویسنده شمایی من در این مورد به سلیقه ات احترام میزارم و دخالتی ندارم.
ولی اگه اون نکات که گفتم رو رعایت کنی از نظر ویرایشی درست میشه.

قلمت مانا عزیزم.❤️

Sahel Mehrad
13 ساعت قبل

از شدت غم بی آبرویی رفت آلمان؟
شانس آوردیم نرفت تایلند😑

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
9 ساعت قبل

ینی سلطان سرعت فقط خودتی ستاره همه رو نسخه پیچ میکنی سریع🤣

Back to top button
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x