نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان شکار ماهی

رمان شکار ماهی پارت ۱

4.6
(48)

♡:
بسم الله الرحمن الرحیم
شکار ماهی
فاطمه برزه کار
پارت اول
….

_بکش پایین آقا، بکش پایین اون شیشه رو خفه مون کردی.
با شنیدن صدای غرغرم راننده تاکسی بالاجبار شیشه ی ماشین را پایین می‌کشد و غرولند میکند:
_تو این سگ سرما و شیرفلکه ی باز بارون ملت بخاری روشن میکنن آبجی.

از این‌ پررویی چشم گرد میکنم و میگویم:
_ولی هیج راننده تاکسی ای تو هیچ هوایی با شیشه ی بالا سیگار نمی‌کشه آقای محترم.

از آیینه با تاسف نگاهم می‌کند و فلشر ماشین را روشن می‌کند و به راست می‌پیچد.
کمی بعد ماشین متوقف می‌شود و صدایش ماشین را پر میکند:
_همینجاست؟

بار دیگر به آدرس نگاه میکنم و سر تکان میدهم و از کیف پولم دو تراول ده هزاری به او میدهم.

از ماشین پیاده میشوم و بی توجه به قطره های باران به نزدیکی جمعیت جمع شده جلوی بانک میروم؛

هرچه نزدیک تر میشوم صدایشان واضح تر به گوش می‌رسد:
هدایت هدایت، پولو بده کثافت
هدایت هدایت، پولو بده کثافت

دوربینم را بالا می آورم و چند عکسی از زوایای مختلف میگیرم.
از پیرمردی که به پیکان سفید یخچالی اش تکیه داده و با دستان مشت شده شعار می‌دهد.

از زنی که کودکی در آغوش دارد و سعی دارد داخل پیاده رو زیر ساختمانی نزدیک به بانک بایستد تا هم شعار بدهد و از دخترش را از شر قطرات باران وقت نشناس نجات دهد.

از دختر و پسر جوانی که نزدیکی یکدیگر ایستادند و حلقه های دستشان نشان دهنده ی زن و شوهر بودنشان بود هم عکس میگیرم.

پس از چک کردن عکس ها به سمت مردم میروم و سعی میکنم با آنها ارتباط برقرار کنم.
اولین‌نفر همان پیرمرد صاحب پیکان است.
_سلام پدر جان، چخبره اینجا؟

پیرمرد نگاهی به من و گوشی دستم می اندازد و میگوید:
_قراره ضبط بشه؟
لب میگزم و میگویم:
_شاید
دوباره میپرسد:
بعد پخشم میشه؟

با تردید سری تکان میدهم:
_اگه مشکلی نداشته باشید.
سر تکان می‌دهد:بگیر خانم بگیر
ضبط صوت گوشیم را روشن میکنم و دوربینم را برای فیلم گرفتن حاضر میکنم

پس از تکان دادن سرم و علامت دادن می‌فهمد که باید شروع کند:
_مردم، مسئولین، آقایانی که جایگاه خاصی دارید،آنهایی که قدرت دارید اما رحم نه، آنهایی که مسئولید اما مسئولیت پذیر نه، به ما کمک کنید.

با دست به مردم اشاره می‌کند و ادامه میدهد:
_به این همه آدم بدبختِ درمونده کمک کنید که ما الان دستمون به جایی بند نیست
هرچی داشتمو نداشتم فروختم تا بتونم وام بگیرم برای عروسی دخترم، پولمو برداشتن و رفتن.

صدایش میلرزد و من خش برداشتن غرور مردانه اش را میبینم:شرمنده ی دخترم شدم، شرمنده ی خانواده ی داماد شدم، چه غلطی کنم من اخه.

سرش را برمی‌گرداند و دیگر فیلم گرفتن را جایز نمیدانم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 48

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
1 ماه قبل

اولش چقدر منحرفانه بود 🤣🤣🤣🤣
فاطمه عههه از شما توقع نداشتیم🤣🤣🤣🤣
شاعریت چیشد؟

آخرین ویرایش 1 ماه قبل توسط 𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
Sahel Mehrad
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
1 ماه قبل

وای منم اولش منحرف شدم🤦🏿‍♀️

آخرین ویرایش 1 ماه قبل توسط Sahel Mehrad
𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
1 ماه قبل

آخی چه دردناک بود💔

Setareh.sh
Setareh.sh
1 ماه قبل

سلام فاطمه بانو .
اولش فکر کردم رمان منحرفیه ولی بقیه اش رو که خوندم دوهزاریم افتاد😂
دستت طلا فاطمه بانو.خسته نباشی.

لیلا مرادی
لیلا مرادی
1 ماه قبل

آموزش نقد
آموزشی نمونه های کلیشه و شیوه اجتناب از آن‌ها
نویسنده موضوعTara Motlagh تاریخ شروعپنجشنبه ساعت 09:04

آشنایی با این تروپ ها در رمان های فانتزی، تا حدودی عاملی است که باعث می شود رمان های جدیدی که از این نقاط پیرنگ استفاده می کنند، کلیشه ای بنظر برسند. خوانندگان ممکن است اینگونه استدلال كنند كه استفاده رولینگ از تروپ ” قهرمان یتیم” كلیشه است.

#12
اگرچه رولینگ از چنین موضوع آشنایی استفاده می کند، اما در عین حال او هری را با شخصیت های اصلی و فرعی بی شماری در داستان احاطه کرده است. در واقعیت، نه تنها هری بلکه کل دنیای جادوگران با وظیفه مبارزه با لُرد تاریکی روبروست و دیگر شخصیت ها نقش های مهمی را ایفا می کنند.

#13
به همین ترتیب، در سری کتاب های “آواز شیرها” اثر تامارا پیرس، شخصیت اصلی داستان دختریست که خودش را به عنوان برادر دوقلوی خود جا می زند تا بتواند یک شوالیه شود و این باعث می شود بر عنصر تعویض جنسیت بیشتر از رابطه بین دوقلوها تمرکز شود. کلیشه دوقلوها جنبه های جالب توجه داستان را تحت الشعاع قرار نمی دهد.

#14
به روش های بسیاری می توان آنچه به عنوان کلیشه در نظر گرفته می شود را تغییر داد. نکات زیر به شما کمک می کنند تا از بکار بردن کلیشه های مخصوص ژانر خود اجتناب کنید:

• لیستی از کلیشه های رایج تهیه کنید.

• طرح کلی و یا پیش نویس خود را بررسی کنید: آیا این کلیشه ها را شامل می شود؟

#15
• به این فکر کنید که چطور می توانید در تروپ های خاصِ ژانر خود، تغییری بوجود آورید. مثلاً رولینگ کلیشه “پسر یتیمی که باید به تنهایی شخصیت شرور را شکست دهد” به داستانی تبدیل می کند که به اهمیت حمایت عاطفی و عملی دوستان و جامعه قهرمان می پردازد.

#16
کلیشه های شخصیتی: نمونه ها و پرهیز از شخصیت های تک بعدی

خلق شخصیت های باورپذیر از جمله مهمترین عناصر در ایجاد داستانهای لذت بخش هستند. شخصیت های کلیشه ای در رمان ها ما را مستأصل می کنند از آنجا که شخصیت هایشان ساختگی و جعلی بنظر می رسند.

#17
نمونه هایی از شخصیت های کلیشه ای در ادامه آمده است:

• فردی عجیب و غریب، خردمند و مسن، که گویا با سحر و جادو، کلید اصلی را برای رسیدن شخصیت اصلی به اهداف خود دارد.

• فردی یاغی و غمگین بدون هیچ هدفی در زندگی

#18
• دختر ساده ای که با جادو در نیمه شب ( که خود کلیشه است) دگرگون می شود تا قلب قهرمان خوش سیمای داستان را از آنِ خود کند

• دختر نوجوان طعنه زنی که با اکراه دنیا را نجات می دهد

#19
دلایل مختلفی وجود دارد که باعث می شود استفاده از این کلیشه های شخصیتی برای خواننده جالب نباشد:

• از آنجایی که چنین شخصیت هایی تهی از پیچیدگی های شخصیتی هستند، واقع گرا نیستند. مثلاً چرا پیرمرد خردمند هرگز مشکوک، بدخلق، خشمگین نیست و از کمک کردن سر باز نمی زند؟

#20
• به نظر می رسد این شخصیت ها فقط راه حل های آسانی برای پیشبرد پیرنگ داستان هستند: مثلاً یک اتفاق یک شبه باعث می شود دختر ساده بتواند توجه پسر داستان را به خود جلب کند و هیچ علت و معلول واقعی وجود ندارد، فقط یک رویداد واحد است که همه چیز را به طور معجزه آسایی تغییر می دهد.
امضا : Tara Motlagh
●توبه کردم که قلم دست نگیرم اما…

در حال تایپ
ماوای حرمان​
منتشر شده
شیفتگی به‌رسم هور​
به پایان رسیده
تمسک به تمنا
گاه فراق و شکیب

لیلا مرادی
لیلا مرادی
1 ماه قبل

سلام فاطمه جون
کجا رفتی؟ حاجی‌حاجی مکه؟!😂 تبریک میگم بهت بابت رمان جدید و متفاوتت و خوش برگشتی گلی

دکمه بازگشت به بالا
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x